بعضا هم امتحان هایی ( مانند علوم پایه و برد) از فارغ التحصیلان این دانشکده ها اخذ می شود.
طبیب
در زمان قاجار که اولین ایرانی ها برای آموختن علم پزشکی به فرانسه اعزام شدند، بعد از بازگشت معلوم نبود که این عده واقعا در فرنگ پزشکی خوانده اند و صلاحیت طبابت دارند، یا اینکه فقط خوشگذرانی کرده اند! استعلام مدرک این افراد هم در آن زمان رسم نبود!
با آغاز عصر حکومت ناصرالدین شاه قاجار و پابرجا شدن ارتباط های ایران با سایر کشورهای غربی و رونق گرفتن آن، طبابت و پزشکی نیز از این قافله عقب نماند و پس از پشت سر نهادن دوران ابتدایی و آمیخته به خرافات خود تحت تاثیر آن قرار گرفت.
اوضاع طبابت و به اصطلاح امروز کار پزشکی در دارالخلافه تهران وضعی خاص و ابتدایی داشت، در آن روزگار جز تعدادی افراد که برای تحصیل علم طب و پزشکی به فرنگستان رفته و یا در مدرسه دارالفنون درس خوانده بودند و یا چند نفر معدود از اطبای دیار فرنگ که به تهران آمده و آنجا ساکن بودند طبیب تحصیل کرده و عالم و مطلع به رموز طب جدید و مدرن وجود نداشت .
در زمان ناصرالدین شاه چندین طبیب خارجی در تهران بود که کم و بیش طرف توجه طبقات ممتازه و اعیان بودند و از میان این اطبا، مشهورشان دکتر (طولوزان) و دیگری دکتر (فوریه) بود که هر دو نفر را ناصرالدین شاه به استخدام خود درآورده و در واقع طبیب مخصوص دربار بودند.
اما در مطب ها، هیچ طبیبی حق المعاینه و یا ویزیت معینی نداشت و گاهی مریض ها پنج شاهی یا ده شاهی لای نسخه روز قبل می پیچیدند و به طبیب می دادند ولی اصولا باید یادآور شد که حکیم باشی ها نظری به پول نداشتند و از فقرا و مستمندان هم پولی مطالبه و قبول نمی کردند.
میزان حق العلاج و حق المعاینه
در این میان گویا پرداخت حق القدم به طبیب کمتر مرسوم بوده و هنگامی که یک طبیب یا حکیم باشی بر بالین مریض می آمد اگر مریض می زد و می میرد که خود شرمنده می شد و راهش را می گرفت و می رفت ولی اگر معالجه می شد به تناسب زیاد و یا کمی زحمتی که در رفت و آمد بر بالین بیمار متحمل شده بود حق المعالجه ای برایش می فرستادند و این حق العلاج ها غالباً جنسی و از قبیل یک قواره پارچه از جنس بَرَک و شال کرمانی بوده و هرگاه مریض خیلی اعیان و توانگر بود برای او شال کشمیری می فرستادند، البته بیشتر اعیان و اشراف طبیب مخصوصی برای خانواده خود داشتند که محل مراجعه تمام اهل خانه از آقای خانه گرفته تا پیشخدمت و نوکر و غیره بود و آقای خانه هر چند یکبار پول و هدیه ای برای حکیم باشی ارسال می داشت.
اما در مطب ها، هیچ طبیبی حق المعاینه و یا ویزیت معینی نداشت و گاهی مریض ها پنج شاهی یا ده شاهی لای نسخه روز قبل می پیچیدند و به طبیب می دادند ولی اصولا باید یادآور شد که حکیم باشی ها نظری به پول نداشتند و از فقرا و مستمندان هم پولی مطالبه و قبول نمی کردند و بلکه گاهی وجه دستی هم به آنان داده و دواهای مورد نیازشان را از کیسه فتوت و از داروخانه های شخصی خود می دادند به علاوه نشستن در مطب برای گرفتن حق معاینه نبود بلکه منظور حلال کردن درآمدهای دیگر و خدمت به مردم و یا در حکم پرداخت زکات و وجوهی که از اعیان و توانگران می گرفتند بود.
اوضاع طبابت و به اصطلاح امروز کار پزشکی در دارالخلافه تهران وضعی خاص و ابتدایی داشت، در آن روزگار جز تعدادی افراد که برای تحصیل علم طب و پزشکی به فرنگستان رفته و یا در مدرسه دارالفنون درس خوانده بودند و یا چند نفر معدود از اطبای دیار فرنگ که به تهران آمده و آنجا ساکن بودند طبیب تحصیل کرده و عالم و مطلع به رموز طب جدید و مدرن وجود نداشت.
فیلسوف الدوله؛ پزشک نامدار عصر قاجار
فیلسوف الدوله از بی چیزان و درماندگان دستگیری می کرد و از بیماران فقیر نه تنها مزد طبابت نمی گرفت بلکه به آن ها داروی مجانی نیز می داد. به سبب داشتن همین روحیات پس از سال ها طبابت در تبریز و داشتن بیماران بسیار، اندوخته ای برای خود نداشت و با دستانی تهی و در قناعت و سختی، به زندگی ادامه می داد.
در ایام قاجار، اقشار سنتی کمتر حاضر می شدند به علوم نوین اعتماد کنند و دانش های جدید را مخالف مذهب می دانستند. اما چون عبدالحسین خان، مردی متدین و پرهیزگار بود، تمام مردم به وی مراجعه می کردند و به وسیله وی به طب نوین اعتماد کردند. به این ترتیب حضور وی تاثیر گسترده ای در پیشرفت پزشکی در تبریز داشت زیرا هم از طب سنتی اطلاع داشت و هم از علوم نوین، غافل نبود.
وی ابتدا ملقب به «رکن الحکما» شد و مدتی بعد لقب «فیلسوف الدوله » پیدا کرده، به عنوان پزشک معالج محمدعلی میرزا (ولیعهد ناصر الدین شاه) به پزشکی ادامه داد.
قدس آنلاین