معمولا تعداد بازیگرانی که بتوانند هم نقش طنز را خوب بازی کنند و هم جدی کم است، اما شما جزو این دسته از بازیگران هستید. از ابتدا که کار بازیگری را آغاز کردید، روزی این تصور را داشتید که بتوانید در این دو ژانر موفق باشید؟
من با این گفته مخالف هستم که ما تعداد کمی بازیگر داریم که بتوانند هم نقش جدی را خوب بازی کنند و هم طنز. ایراد بزرگی در سیستم کاری ما وجود دارد. وقتی شما در ژانری جا میافتید بیشتر پیشنهادها در همان گونه خواهد بود و این اتفاق برای من هم افتاد.
بعد از بازی در سریال «زیر آسمان شهر» که سال 79 پخش شد، تعداد فیلمنامههای کمدی که برای بازی به من پیشنهاد شد و من آنها را خواندم ده برابر فیلمنامههای جدی بود که به من پیشنهاد میشد. به هر حال در جایی شما ناچار هستید تصمیم بگیرید تا کاری انجام بدهید، چون زندگی خرج دارد و حرفه ما هم بازیگری است و کار دیگری نمیتوانیم انجام بدهیم. میتوانم تعداد زیادی بازیگر نام ببرم که هم در کمدی قوی هستند و هم در جدی؛ مثل سیامک انصاری، هادی کاظمی، جواد عزتی و... خیلی از بازیگران میتوانند هر دوی این ژانرها را خوب انجام بدهند. من وقتی وارد این حرفه شدم اصلا قصد و نیتم این نبود که کار کمدی انجام بدهم، ولی ناخواسته در این مسیر قرار گرفتم.
بنابراین میتوان گفت پیشنهادهای کارگردانان در یک ژانر خاص باعث محدودیت بازیگران میشود و آنها نمیتوانند در همه عرصهها توانایی خود را نشان بدهند؟
وقتی مردم من را با کارهای کمدی شناختند، دو یا سه کارگردان ریسک کردند و قالب بازیام را شکستند و نقش جدی به من پیشنهاد دادند؛ مثل محمدحسین لطیفی، مهدی کرمپور، بهرام بهرامیان، حمید فرخنژاد و مسعود آبپرور. درواقع تعداد فیلمنامههای جدی محدود بود، اما خطرپذیری این کارگردانان جواب داد و من توانستم با آنها کارهای جدی انجام بدهم. با لطیفی در چهار اثر همکاری کردم که سه تای آنها جدی و یکی کمدی بود. در دو کار جدی هم با بهرام بهرامیان همکاری کردم.
یعنی مقاومت شما در مقابل فیلمنامههای طنز و نپذیرفتن همه آنها باعث شد در گونه طنز محدود نشوید؟
بله، اما بلافاصله بعد از بازی در سریال زیر آسمان شهر مجموعه تلویزیونی پشت کنکوریها به من پیشنهاد شد که به نظرم یکی از قویترین سناریوهایی بود که تا آن سال برای مجموعه تلویزیونی خوانده بودم. به همین دلیل بازی در این سریال را پذیرفتم.
بعد از سریال پشت کنکوریها یک کار نسبتا جدی با مرحوم اکبر خواجویی انجام دادم، ولی واقعا تعداد فیلمنامههایی که به دستم میرسید بیشتر کمدی بود تا جدی.
شما در صحبتهایتان اشاره کردید از ابتدا هدفتان این نبود که طنز بازی کنید. علاقهای به این حوزه نداشتید؟
در ذهنم اینطور بود که حتما بازیگر کارهای جدی باشم نه بازیگر طنز.
یعنی الان ناراضی هستید این اتفاق برایتان افتاده است؟
نه، ناراضی نیستم. اصلا چنین فکری نکنید! در مجموع از اتفاقاتی که برایم افتاده، راضی هستم. امسال بیستمین سالی است که حرفهای کار میکنم. چیزی که اکنون برایم لذتبخش است اینکه من در این حرفه پلهپله بالا آمدم و هیچ جای پرشی برایم وجود نداشت، به همین دلیل تمام اتفاقات زندگیام برایم لذتبخش و دلپذیر است.
اشاره کردید در این حرفه پلهپله بالا آمدید. جالب است شما هیچ وقت زیر سایه پدر و عمویتان قرار نگرفتید و بهعنوان بازیگر مستقل کار کردید.
قبل از اینکه وارد دانشکده شوم، بازی در یک کار به من پیشنهاد شد، اما پدرم به آن آقایی که نقش را پیشنهاد کرده بود، گفت تا وقتی برزو دانشگاه نرود، نمیتواند جلوی هیچ دوربینی برود. در آن زمان 16 سال داشتم. بعد از قبولی در کنکور وارد دانشگاه شدم و برای انتخاب شدن در یک نقش مثل بقیه تست بازیگری دادم. حتی در آن سالها وقتی سر کار بهمن زرینپور با نام «زیر چتر خورشید» رفتم برای ایفای یک نقش خیلی کوتاه هم از من تست گرفتند، اما در همان نقش کوتاه خودم را نشان دادم و همان همکاری باعث شد تا آقای زرینپور به من اعتماد کند و در کار بعدیاش نقش اول را به من بسپارد.
شانزده سالگی سنی است که معمولا فرزندان خیلی به حرف والدینشان گوش نمیدهند. برایتان سخت نبود در آن کار بازی نکنید و گوش به فرمان پدرتان باشید؟
ما آن زمان در مشهد زندگی میکردیم و مجبور بودم به حرف پدرم گوش بدهم، چون امکان دیگری برایم وجود نداشت تا به شکل حرفهای کار بازیگری انجام بدهم. بنابراین ابتدا باید وارد دانشگاه میشدم.
شما از چهار سالگی در تئاتر بازی کردید، پس چرا پدرتان در شانزده سالگی به شما اجازه نداد مقابل دوربین بروید؟
من تا قبل از شانزده سالگی در تئاتر کار میکردم، اما پدرم گفت تا قبل از دانشگاه نمیتوانم جلوی دوربین بروم و بازیگر سینما و تلویزیون شوم، با حضورم در تئاتر مشکلی نداشت.
شما 20 سال است در حرفه بازیگری مشغول هستید. اگر اکنون به کارنامه هنریتان نگاه کنید، فکر میکنید توانستید به آن چیزی که میخواهید، برسید؟
خیر! نرسیدم. موقعی که وارد دانشگاه شدم، جوان بودم و خیلی هم رویاپرداز و ایدهآلی، اما وقتی وارد بازار کار شدم و با محیط کاریمان بیشتر آشنا شدم، ذهنیتم با واقعیت فرق داشت. من خیلی آرزوهای بزرگی داشتم که به جرأت میتوانم بگویم به خیلی از آنها حتی نزدیک نشدم.
چرا نتوانستید به برخی آرزوهایتان برسید؟
بخشی از این مساله به روند کاریام برمیگردد و بخشی دیگر به انتخابهای اشتباهم مربوط میشود. یک مقدار هم به شانس و اقبال برمیگردد. به نظرم کمی در این حرفه بد شانس بودم.
یعنی خودتان را بد شانس میدانید؟
خودم را خیلی بد شانس نمیدانم، اما سال 78 و در بیست و دو سالگی در فیلم «سفر سرخ» حمید فرخنژاد بازی کردم که به مدت ده سال توقیف شد و هنوز هم روی پرده نرفته است. قبول کنید این مساله برای یک جوان بیست و دو ساله که آرزوهای زیادی در سر دارد، سخت است. همین اتفاق همه برنامههای من را به هم ریخت.
پس خیلی اقبال با شما یار نبود؟
نه، یار نبود! حتی در فیلم «جایی دیگر» مهدی کرمپور هم بازی کردم که این فیلم هم سه سال توقیف شد. البته نکته بازیگری من این است که، حتی وقتی در کارهای ضعیف بازی میکنم، همیشه همه توانم را برای کار میگذارم.
یعنی کوتاهی و بلندی نقش برایتان اهمیت ندارد؟
بستگی دارد.
بستگی به چی؟
بهعنوان مثال وقتی یک کار تلویزیونی به شما پیشنهاد میشود که فقط دو قسمت فیلمنامه وجود دارد، بنابراین شما بعد از خواندن سناریو هیچ ایدهای از آینده نقش در ذهن ندارید. به همین دلیل مجبور هستید بگویید نقشی باشد که طولش زیاد باشد تا بتوانم خودم را نشان بدهم، چون نمیتوانم با این دو قسمت برای یک نقش کوتاه طراحی خاصی داشته باشم.
من بیشتر از آنکه عاشق طول نقش باشم، عرض و عمق نقش را دوست دارم. امسال در فیلم «چهارشنبه 19 اردیبهشت» ساخته وحید جلیلوند بازی کردم که فکر میکنم جزو بهترین بازیهایی است که ارائه کردم، چون عمق نقش خیلی زیاد بود.
عرض و عمق نقش باید چه معیارهایی داشته باشد تا شما را برای کار ترغیب کند؟
باید نقش پیشینه و پسینه داشته باشد. مثل اتفاقی که برای من در فیلم «روز سوم» افتاد. گرچه نقشم در این فیلم نسبت به نقشهای اصلی فیلم کوتاه بود، اما تاثیرگذار بود، چون عرض داشت یا در سریال «ساعت شنی» به کارگردانی بهرام بهرامیان حدود 50 سکانس بازی کردم، اما فقط 16 سکانس پخش شد. در این سریال نقش معتاد را بازی کردم، ولی چون عرض نقش خوب بود، ماندگار شد.
اگر نقش جدی و طنز همزمان به شما پیشنهاد شود، اولویت شما کدام گونه است؟
اولویت من فیلمنامه خوب است. طنز، جدی، مثبت یا منفی بودن نقش خیلی اهمیت ندارد.
فکر میکنید فیلمنامه خوب پیدا میکنید؟
یک سالی است سعی میکنم گزیدهتر کار کنم و اگر فیلمنامه خوب به من پیشنهاد نشود، تئاتر کار میکنم. کمی به خودم سختی میدهم تا کارهای خوب انجام بدهم. در یک سال گذشته نزدیک به 15 فیلمنامه را رد کردم و بازی در آنها را نپذیرفتم.
بازیگری منبع درآمد شماست. برایتان سخت نیست پیشنهادهایتان را رد میکنید؟
طبیعی است برایم سخت است. اکنون شرایط طوری شده اگر فیلمنامه خوب تا دو ماه دیگر به سراغم نیاید، حتما یک کار انتخاب میکنم و فرق نمیکند فیلمنامهاش خوب باشد یا نه!
یعنی واقعا تا دو ماه دیگر طلسم این تصمیمتان را میشکنید؟
البته چند فیلمنامه به دستم رسیده است. باید ببینم کدامیک از آنها به نتیجه میرسد، شاید مجبور نشدم طلسم و عهدم را بشکنم.
فکر نمیکنید گزیده کار کردن باعث کم شدن تعداد پیشنهادهایتان شود؟
تمام تلاشم را میکنم که این اتفاق نیفتد. خدا را شکر میکنم که در این حرفه آدمهایی را میشناسم که کار بلد هستند و میشود به آنها اعتماد کرد؛ تهیهکنندگانی همچون رضا جودی، محسن علیاکبری، مجید اوجی و محمود رضوی. در طول 20 سال فعالیتم هرگز ندیدهام این افراد بد کسی را بخواهند و این را میدانم اگر این دوستان کاری بسازند و من بتوانم در کارشان نقشی بازی کنم، حتما جزو گزینههای آنها خواهم بود. البته گاهی کار نکردن از نظر مالی با مشکل روبهرویمان میکند و بناچار نقشهای پیشنهادی را بازی کردهو کمتر به انتخاب بهتر یا بهترین فکر میکنیم.
بتازگی دو سریال معراجیها و زخم همزمان با بازی شما از شبکههای یک و سه پخش شد و در هر دوی این سریالها نقشهای متفاوت بازی میکردید. این در حالی است که گاهی این همزمانی لطمه به کار بازیگران میزند، چون نقشهایشان شبیه هم بوده، اما این اتفاق برای شما نیفتاد.
خدا را شکر میکنم که نقشهایم متفاوت بود و این اتفاق خوب برایم افتاد. فکر میکنم جزو شانسهایم بود.
پس خیلی هم بد شانس نیستید؟
البته بهتر بود این سریالها همزمان پخش نمیشدند.
شما در سریال معراجیها نقش یک روحانی را بازی کردید. چرا اکثر بازیگران علاقهمند هستند در کارنامه هنریشان ایفای نقش روحانی را داشته باشند؟
به خاطر اینکه لباس ویژهای است.
یعنی به خاطر لباس این کار را میکنند؟
همیشه دوست داشتم نقش معتاد را بازی کنم که این اتفاق برایم افتاد. الان هم دوست دارم نقش نابینا را بازی کنم. ضمن اینکه همیشه به نقش روحانی فکر میکردم. این ماجرا عقبهای هم دارد. زمانی که در مشهد درس میخواندم، گاهی همراه دوستانم از مدرسه فرار میکردم و از آنجا که هوا خیلی سرد بود همیشه به حرم پناه میبردیم، چون بهترین جای گرم بود.وقتی به حرم میرفتیم همراه دوستانم کتاب میخواندیم. به قول معروف حرم، پاتوق کتاب خواندن ما بود. در آنجا با تعدادی روحانی جوان آشنا شدیم که نظرات من را نسبت به روحانیون تغییر داد. آنها مثل ما بودند و هیچ وجه تمایزی نداشتند و فقط لباسشان با ما فرق داشت.
حرف زدن، فکر کردن و نگرشمان به زندگی شبیه هم بود. فقط پیشه آنها روحانی بود و پیشه ما محصل. به همین دلیل همیشه علاقهمند بودم نقش روحانیای را بازی کنم که از جنس مردم باشد. زمانی که قرار شد در سریال معراجیها نقش روحانی را بازی کنم با او شرط کردم که روحانی داستان باید مردمی باشد.
پس برای حاج آقا حسینی معراجیها ما به ازای بیرونی و الگو داشتید؟
نهتنها یک نفر، بلکه حدود 30، 40 نفر دوست جوان روحانی دارم و حاج آقا حسینی ترکیب همه آنها است.
فکر میکنم زمانی که محصل بودید، بچه بازیگوشی بودید که از مدرسه فرار میکردید؟
نه، اتفاقا بازیگوش نبودم. فقط کمی از درس فراری بود. در خانه ما یک کتابخانه غنی وجود داشت و خیلی مشغول آن بودم. آرزویم این بود که به هنرستان موسیقی بروم، اما از آنجا که چنین هنرستانی در مشهد نبود، مجبور شدم رشته معماری بخوانم، البته ریاضی و فیزیکم افتضاح بود. دلیل انتخاب هنرستان معماری هم داییام بود. او مهندس بود و من را از دوره راهنمایی ترغیب به نقشهکشی کرده بود. داییام خیلی چیزها به من یاد داد، به همین دلیل با رشته معماری مشکلی نداشتم و راحت بودم.
پس داییتان میخواست شما را مهندس کند، اما شما به او لبیک نگفتید؟
او خیلی به من کمک کرد و راهنماییهایش به دردم خورد. زمانی که به تهران آمدم و وارد دانشکده شدم، بهعنوان شغل نیمهوقت از آموختههایم استفاده کردم. از آنجا که در آن زمان نقشهها کامپیوتری نبود، من هم با بهره بردن از آموختههایم در کار نقشهکشی به دیگران کمک میکردم و بابت آن پول میگرفتم. اگر داییام این کار را به من یاد نداده بود، نمیتوانستم بهعنوان یک شغل نیمهوقت کاری داشته باشم.
بنابراین با تحصیل در رشته معماری، حضور در حرم و صحبت با روحانیون، بازی در صحنه و... تجربههای زیادی در زمینههای مختلف کسب کردهاید؟
من دوران نوجوانی ویژهای داشتم. زمانی که در مشهد بودم یکی از شاگردان پدرم با نام هادی معمار تهرانی حق استادی به گردنم داشت. او یک گروه تئاتر با نام میم داشت و ما را خیلی به دانستن و خواندن تشویق میکرد.
در این کلاس تمرینات ویژه داشتیم و کتابهای خاص میخواندیم. یک جلد کتاب بین همه ما میچرخید و آن را میخواندیم و بعد نظراتمان را در دو خط پشت کتاب مینوشتیم. همه این نظرات یک دنیا تجربه بود، حتی برخی کتابها را دو بار میخواندیم، چون دیدگاهمان نسبت به سال گذشته فرق میکرد. در مجموع دوران ویژهای داشتم.
و همین تجربیات را وارد حرفه بازیگری کردید؟
نمیتوانم بگویم همه تجربیاتم را وارد کارم کردم، اما خیلی به من کمک کرد. زمانی که به تهران آمدم، خوشبختانه استادان ویژهای نصیبمان شد که هنوز هم روی آنها تعصب دارم. آنها خیلی روی ما کار کردند و هرگز کم نگذاشتند.
ورودیهای سال 74 خیلی آدمهای ویژهای بودند، آدمهایی همچون کامبیز دیرباز، حمید گودرزی، حامد بهداد، عارف لرستانی، علی لکپوریان، سیامک انصاری، بهناز جعفری، ایوب آقاخانی، محمودرضا رحیمی (استاد دانشگاه)، سپیده نظریپور، آرمین اسماعیلی (طراح گریم)، پارمیس زند (همسرم، طراح گریم)، مهسا عظیمی و مهنوش عباسی (طراح صحنه و لباس) و... خوشبختانه نتیجه تمرینات سخت جواب داد و باعث شد دانشجویان این دوره بازده خوبی داشته باشند.
شنیدم ابتدا نقش استاد دانشگاه برای سریال معراجیها به شما پیشنهاد شد، اما نپذیرفتید؟
بله، نقش استاد دانشگاه پیشنهاد شد، اما عذرخواهی کردم. تا اینکه شهرام زمانی، مسئول انتخاب بازیگران این سریال شد. او با من تماس گرفت و تاکید کرد یک نقش ویژه و پررنگ برایم در نظر گرفتند و قرار شد نقش روحانی داستان را بازی کنم. به هر حال محمود رضوی هم از دوستان قدیمی من بود و کار را پذیرفتند.
روحانی معراجیها تکیه کلامهای بامزهای هم داشت. چه میزانی از این تکیه کلامها بداهه خودتان بود؟
اصولا قبل از رفتن جلوی دوربین هر آنچه را به ذهنم میرسد را اجرا میکنم و مواردی که مورد تائید کارگردان باشد جلوی دوربین انجام میدهم. اینطور نیست که جلوی دوربین بداهه انجام بدهم. همه بداهههایم هنگام تمرین مرور میشود و بعد از تائید انجام میدهم.
پاسخ سوال من را ندادید که چقدر از آن ایده خودتان بود؟ چون مخاطب در این سریال یک روحانی سرد و بیروح را نمیدید و شوخ طبعی او برایش بامزه بود؟
خیلی از ایدهها برای خودم بود و هنگام تمرین به کارگردان میگفتم. ضمن اینکه در این سریال بازیگرانی حضور داشتند که من قبلا با آنها سابقه همکاری داشتم و نسبت به جنس بازی و کلامشان شناخت داشتم. همین مساله خیلی به من کمک کرد تا به ایدههای خوبی برسم. خوشبختانه کارگردان هم به تمرین قبل از ضبط اعتقاد داشت. این سریال با پنج دوربین ضبط میشد و برای ایفای نقش حاج آقا حسینی تمرکز زیادی لازم داشتم. البته همان قدر که برای این نقش تمرکز داشتم صد برابر هم برای نقش سروان شکیبا تمرکز داشتم تا این نقش را همانطور که کارگردان از من میخواهد بازی کنم.
باتوجه به اینکه در طول روز صحنههای زیادی ضبط میشد این مساله تمرکزتان را کم نمیکرد؟
گرچه زمان تصویربرداری زیاد بود، اما این مساله تمرکزم را کم نمیکرد، چون از قبل فیلمنامه را خوانده و درباره آن فکر کرده بودم. ضمن اینکه بعد از چند روز بازیگر با نقش زندگی میکند و همراه اوست. من از این آدمها هستم که در خلوت خیلی تمرین میکنم.
مسلما دیدگاه بازیگر وقتی فیلمنامه را میخواند و درکی که از نقش دارد با نظر کارگردان تفاوتهایی دارد. تمرینات شما در خلوت خودتان تداخلی با نظرات دهنمکی نداشت؟
نه، چون بعد از چند روز کار کردن، کارگردان و بازیگران به درک مشترک میرسند. وقتی من بازیگری باشم که بدون ایده سر کار بروم، قطعا بیهدف خواهم بود. اما ترکیب ایدههای من و کارگردان منجر به نتایج خوبی میشود. علاوه بر آن وظیفه من بهعنوان بازیگر این است که بتوانم آنچه در فیلمنامه روایت شده را به درستی و زیبایی به نمایش بگذارم.
این تمرکز شما را در نقش سروان شکیبا سریال زخم هم دیدیم و شما در این سریال نقش یک پلیس متفاوت را ایفا کردید. آیا برای این نقش هم ما به ازایی داشتید؟
برای بازی در این نقش از کسی الگو نگرفتم.
باتوجه به اینکه شما با افراد زیادی دوست هستید، چطور دوست پلیس نداشتید که از او برای بازی الهام بگیرید؟
دوست پلیس دارم، اما آنها بزرگتر از من هستند. ضمن اینکه من سه سال برنامه «سفر بخیر» را اجرا کردم و با پلیسهای راهنمایی و رانندگی بیشتر آشنا شدم، اما برای ایفای نقش سروان شکیبا به خلاقیت و تجربههای خودم و نظر کارگردان تکیه کردم.آبپرور برای سروان شکیبا شناسنامه نوشته بود و من هم سعی کردم به این شناسنامه وفادار باشم. درواقع راهبری درست و کار بلدی این کارگردان باعث شد نقش سروان شکیبا متفاوت شود. به نظرم او یکی از کارگردانان کار بلد است که اگر برای بازی در یک پلان (نما) در یکی از کارهایش مرا دعوت کند، حتما قبول میکنم، چون کارگردان ویژهای است.
سروان شکیبا متفاوت از پلیسهایی بود که تاکنون دیده بودیم. او پلیسی نبود که دنبال ماجراجویی باشد یا اکشنکاری کند. برداشت خودتان از این نقش چه بود؟
وقتی فیلمنامه را خواندم، بخشهایی از آن را دوست نداشتم، اما دو دلیل داشت که زخم را قبل از خواندن فیلمنامه بازی کنم. دلیل اولم این بود که کارگردان این سریال استاد دانشگاهم بود و آرزو داشتم با او کار کنم و دلیل دوم مربوط به محسن علیاکبری بود که خیلی در دفتر او کار کردهام و به نظرم او یکی از مردان شریف روزگار است.
بعد از خواندن فیلمنامه خیلی با کارگردان صحبت کردم. البته زمان ما برای اصلاحات خیلی کم بود، ولی سر صحنه برعکس خیلی از سریالها زمان زیادی برای تمرین و گفتوگو برای نقش میگذاشتیم. ایفای این نقش برای من هم جالب بود که تا به حال نقش پلیس را بازی نکرده بودم، به همین دلیل خیلی پرانگیزه بودم.
پس این نقش شما را علاقهمند کرد که نقش پلیس را بازی کنید؟
بله، چون نقش پلیس جای کار دارد و ضمن اینکه ما پلیسهای متفاوت داریم. البته باید بگویم بعد از سریال معراجیها حدود شش نقش روحانی در آثار مختلف به من پیشنهاد شد، اما من گفتم دیگر نقش روحانی را بازی نخواهم کرد، مگر آنکه خیلی خاص باشد.