سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

وبلاگ شب/

وقتی پسر فرمانده راهی میدان مین شد

یک برگه مرخصی را به 8 قسمت مساوی تقسیم و پاره کردند؛ در تاریکی شب نام هر 7 نفر را نوشتند. همه سرک کشیدن تا مطمئن شوند اسم خودشان نوشته شده باشد؛ آن لحظه «گذشت» ستاره سهیل شده بود.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، محمدحسن ابوحمزه در وبلاگ داستان کوتاه کوتاه کوتاه آورده است:

وقت‌ بسیار‌تنگ‌ و راه ‌بسته ‌بود، یکی ‌گفت:

-قرعه‌کشی‌کنیم.

یک برگه مرخصی را به 8 قسمت مساوی تقسیم و پاره کردند؛ در تاریکی شب  نام هر هفت نفر را نوشتند. هر هفت رزمنده می‌خواستند بر قرعه کشی نظارت داشته باشند. همه سرک کشیدن تا مطمئن شوند اسم خودشان نوشته شده باشد. آن لحظه «گذشت» ستاره سهیل شده بود.

فرمانده از میان کلاه آهنی یکی از کاغذها را برداشت دستش لرزید و آن را باز کرد. 14 چشم حریصانه انگشتان فرمانده را می‌نگریست. قرعه به نام کوچکترین رزمنده افتاد. بقیه با اندوه و حسرت به او نگاه کردند و بعد از فرمانده او را در آغوش گرفتند؛ خفه و بی‌صدا گریه کردند با او خداحافظی کردند.

برنده قرعه کشی، خوشحال به طرف میدان مین دوید، او مانند پرنده‌ای بود که از قفس می‌پرید.

صدای انفجار مین نوید باز شدن معبر را می‌داد ستون حرکت کرد.

فرمانده، کاغذ قرعه را بعنوان آخرین یادگاری از پسرش در مشت گرفته بود.

 

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.