سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

نقدی بر آمریکای جنگجوی رسانه‌دار و انسانیت بدون رسانه

انحراف آمریکایی جهان امروز:جنگ، قتل، کشتار و وحشت‌های بهنجار و عادی شده ما

اوباما هم خدمتگزار وفادار آمریکای شرکتی و سیستماتیک است. رهبران آمریکا برای جنگ‌افروزی‌هایشان اغفال نشدند، آن‌ها به خوبی ملتفت شدند. متأسفانه وحشت بشر از مصائب جهان پیرامونش بهنجار شده است. انقلاب ایران مبدأ شکست این خمودگی‌ است.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،طی تاریخ ناهنجارها به هنجار مبدل شده‌اند؛ این همان تناقضی است که باید به آن پرداخته شود. انحراف‌ها، به میزانی که برای ایجاد یک هنجار خوفناک کفایت کند، با ثبات مخوفی بر ما مستولی شده‌اند. به عنوان مثال، به علت کثرت قتل عام‌هایی که در طول تاریخ رخ داده است، ثبت آنها غیرممکن است. هولوکاست آمریکا (هولوکاست دنیای جدید)، مشتمل بر براندازی بومیان آمریکا در نیمکره غربی- که 4 قرن و یا بیشتر به طول انجامید- در سال‌های اخیر در منطقه آمازون تداوم یافته است.

صدها سال برده‌داری بیرحمانه در آمریکا و دیگر نقاط جهان وجود داشته است، پس از آن- به مدت یک قرن- آپارتاید و تبعیض نژادی در ایالات متحده دنبال شده است. امروز قتل و کشتار و حبس تعداد بیشماری از جوانان سیاه پوست توسط موسسات اجرای قانون ادامه دارد. صدای سیاهان و رهبرانشان دیگر به هیچ‌جا نمی‌رسد. آن‌ها هیچ سهمی در رسانه های آمریکایی ندارند.

براندازی 200هزار فیلیپینی توسط ارتش ایالات متحده در آغاز قرن 20، قتل عام 1.5 میلیون ترک‌ در سال 1915 و کشتار دسته جمعی مردم آفریقا در سال 1904 و  رفتارهای خشونت آمیز و بردگی میلیون‌ها کنگویی از اواخر دهه 1880 تا رهایی آن‌ها در سال 1960- که به دنبال آن زئیر موبوتورا سال‌ها مورد استثمار بازار آزاد نواستعماری و سرکوب قرار گرفت- نیز نباید به دست فراموشی سپرده شوند. استعمارگران فرانسه درحدود 150هزار الجزایری که عموماً مسلمان بودند، را کشتند. به دنبال آن، چندین میلیون نفر در آنگولا و موزامبیک به طور همزمان با 5 میلیون نفر در منطقه‌ای که هم اکنون با نام جمهوری دموکراتیک کنگو شناخته می‌شود، به هلاکت رسیدند.

قرن بیستم- در میان دیگر اضطراب‌هایش- بیش از 16 میلیون تلفات جانی و در حدود 20 میلیون زخمی و نقص عضو در جنگ جهانی اول- و پیرو آن در حدود 78-62 میلیون در جنگ جهانی دوم- از جمله 24 میلیون نیروی نظامی و غیرنظامی شوروی؛ 5.8 میلیون یهودی اروپایی و به روی هم رفته چندین میلیون صرب و لهستانی و ایتالیایی و دیگر ملیت‌ها- بر ما تحمیل کرد. در دهه های پس از جنگ جهانی دوم، بسیاری از قتل عام‌ها و جنگ‌ها، مورد حمایت‌های مالی- آشکارا و مخفیانه- دولت امنیت ملی ایالات متحده بوده است. از آن جمله می‌توان 2 میلیون کشته در ویتنام و 250هزار کامبوجی و 100هزار لائوسی و 58هزار نفر از خود آمریکایی‌ها را نام برد.

امروز در بسیاری از مناطق آفریقا، آسیای مرکزی و خاورمیانه جنگ‌های "کوچکتری"- توأم با جنایات و خشونتهای مختلف- در جریان هستند. آمریکای مرکزی، کلمبیا، رواندا و کشورهای دیگری که به دلیل تکثرشان امکان نام بردن آن‌ها نیست، از قتل عام‌ها و اعدام صدها هزار نفر و تداوم خشونت رنج می برند. در مکزیک " جنگ مواد مخدر" منجر به کشته شدن 70هزار تن شده است. در سال 1965 بیش از نیم میلیون ملی‌گرای دموکرات و سوسیالیست اندونزی بواسطه ارتش تحت الحمایه آمریکای اندونزی قتل عام شدند که به دنبال آن، براندازی 100هزار تن از اهالی تیمور شرقی توسط همان ارتش تحت الحمایه آمریکا انجام گرفت.

حمله های هوایی 78 روزه ناتو به یوگسلاوی توسط اورانیوم ضعیف شده و بمباران و یورش پاناما و گرانادا و سومالی و لیبی و یمن و غرب پاکستان و افغانستان و سوریه را درنظر بگیرید. به همه اینها اضافه کنید حمایت‌های مالی و تسلیحاتی آمریکا از رژیم صهیونیستی در قتل عام مردم فلسطین، لبنان و ... را.

همه این خشونت‌های غیرانسانی به لیست بی عدالتی‌های نازیبای جهانی افزوده می‌شود. فهرست جامعی از آنها شامل چندین جلد کتاب می‌شود. نقش اول این ماجرا، آمریکاست. میلیون‌ها میلیون بازمانده‌ای هم که جان سالم از جنگ‌ها و قتل عام‌ها به در بردند با قلب‌ها و احساساتی آسیب دیده، محکوم به تحمل درد و رنج و محرومیتی نفرت آور و مادام العمر و مهاجرت به اردوگاه‌هایی بدون آب و غذا و ملزومات درمانی و خدمات بهداشتی ضروری شدند.

به میلیون‌ها زن و کودکی که در طول قرن‌ها و در سرتاسر جهان به شیوه‌های غیر قابل بیانی قاچاق شده‌اند و میلیون‌ها میلیون نفری که در دام فریب‌های استثمارگران افتاده‌اند- که برده، خدمتکار قراردادی و یا کارگران کم درآمد آنها باشند- بیاندیشید. تعداد فقرا با سرعتی بسیار بیشتر از جمعیت جهان رو به افزایش است؛ اقدامات بیشمار سرکوب و بازداشت و شکنجه و دیگر اقدامات جنایتکارانه ای که روز به روز به روح بشریت در سرتاسر جهان آسیب می زند نیز باید خاطرنشان شوند.

از فساد فراگیر شرکتی و فریب‌های گسترده مالی، غارت منابع طبیعی و مسومیت صنعتی همه مناطق، جابجایی تحمیلی مردم، تداوم فجایعی چون چرنوبیل و هیروشیما و دیگر حوادث قریب الوقوعی که در انتظار رآکتورهای هسته‌ای قدیمی متعددی هستند نیز نباید چشم پوشی کرد. انحراف‌های مخوف جهانی آنقدر عادی و مستمر هستند که اثربخشی و برندگی خود را از دست داده‌اند و وحشت حاصل از آن برای ما نیز عادی شده است. هیتلر در حین طرح "راه‌حل نهایی" خود برای یهودیان اظهار داشته است که " امروز، چه کسی آمریکایی‌ها را به خاطر می‌آورد؟" به راستی آمریکا مخوف‌تر است یا هیتلر؟

امروز، چه کسی عراقی ها و مرگ و خرابه‌هایی که به موجب یورش‌های ایالات متحده آمریکا بر سرزمین‌های عراق حاصل آمد را به یاد می‌آورد؟ چه کسی پاسخگوی فجایع فلوجه است؟ ویلیام بلوم، نویسنده، پژوهشگر و تحلیل‌گر آمریکایی گفته است که بیش از نیم میلیون عراقی کشته و زخمی و دچار آسیب‌های روانی، زندانی و آواره و یا تبعید شدند؛ و از سویی دیگر زیستگاه آن‌هاست که به دلیل اورانیوم ضعیف شده حاصل از سلاح‌های شیمیایی ایالات متحده- سالیان سال- نقایص هنگام تولد وحشتناکی را بر کودکان آن تحمیل خواهد کرد.

هدف از یادآوری این فجایع جیست؟ در ابتدا، نباید این انحرافات را تصادفی و سهوی و عواقب ناخواسته دانست. دوم اینکه نباید منطقی که درباره برقراری دموکراسی، جنگ با تروریسم، نجات بشریت، حفظ منابع ملی ایالات متحده و دیگر فریادهای محرکی  معمولاً توسط یک درصد قشر حاکم بر حکومت آمریکا و سخنگویان آنها  ترویج داده می‌شود را باور کرد.

تداوم نقشه‌های مکرر وحشی‌گری و خشونت به حدی است که موجبات ایجاد این سوءظن را فرهم می‌آورد که آن‌ها جهت تأمین منافع واقعی طراحی شده‌اند و نه تنها تصادفی نبوده‌اند بلکه مطابق قوانین وضع شده‌ای بوده‌اند. همه تخریب‌ها و ویرانه سازی‌ها و کشتارها، تا حد زیادی به نفع ثروتمندانی بوده‌اند که به دنبال توسعه اقتصادی، مالکیت منابع، حکومت اراضی و انباشتگی مالی هستند. مصالح  و منافع قشر حاکم در آمریکا به واسطه اولویت آن‌ها در نیروها و تجهیزات نظامی است که تأمین می‌گردد. این باور امروز جمع زیادی از مردم آمریکاست. همان 99درصدی‌های بدون رسانه. منظور از خشونت، انواع وحشیانه و شرورانه آن نیست؛ منظور، نوع سازماندهی شده و مستمر آن است. خشونت، به عنوان ابتکاری سیاسی، ابزار تسلط قطعی محسوب می‌شود. خشونت، تسخیر تمام اراضی و ثروت‌های موجود در آنها را ممکن می‌سازد و از سویی دیگر، کارگران آواره و دیگر بردگان را نیز تحت کنترل در می‌آورد.

حکمرانان ثروتمند، بدرفتاری جوامع سرکش و نابودی آنها را ضروری می‌دانند و موجبات قحطی زدگی آنها را فراهم می‌آورند؛ حال آنکه منابع سرزمین‌ها و حاصل دسترنج مردمان آن موجب ثروتمندتر شدن محافل صاحبان امتیاز می‌گردد. این وقایع باید "بیش از یک انحراف تاریخی بی‌هدف و ناگهانی" در نظر گرفته شوند. محکوم کردن وقایع فجیع و بزرگ و بد و هولناک، کفایت نمی‌کند؛ باید در مسیر درک آنها گام برداشت. آنها باید در چارچوب بزرگتری از روابط اجتماعی تاریخی قرار داده شوند. سیستم اقتصادی و اجتماعی بارز عصر کنونی، سرمایه داری بازار آزاد است. سرمایه داری بازار آزاد، هم‌راستا با تروریسم امپراطوری و مستمر خود، از میان پویایی و افراط و تفریط‌هایش، "انحراف‌های نرمالی" ایجاد می‌کند که به موجب آن منافع قابل توجه به اقلیت منتخب و سختی‌های پی در پی به اکثریت مردم تعلق می‌گیرد.

آنچه ما شاهد آن هستیم، برونداد غیر منطقی یک جامعه اساساً منطقی نیست بلکه بالعکس: برونداد "منطقی" یک سیستم اساساً غیرمنطقی است. آیا این بدین معناست که این وحشت‌ها غیرقابل گریز هستند. نه، آنها ساخته نیروهای ماورای طبیعی نیستند. آنها تولید حرص و فریب ثروتمندان هستند. اگر انحراف و گمراهی، هنجار محسوب می‌شود و ترس و وحشت سابقه‌ای دیرینه دارند؛ از این‌رو به منظور تقویت خود، باید توجه بیشتر خود را بر سیستم متمرکز کنیم. اگر امروز تماشای وحشی‌گری‌های داعش عادی شده است این یک زنگ خطر جدی برای ماست. جنگ‌ها و قتل عام‌ها و رکودها به افزایش تجمع سرمایه، به انحصار در آمدن بازارها و منابع طبیعی و نابودی سازمان‌های کارگری و مقاومت مردمی کمک می‌کنند.

بول‌هوسی ددمنشانه  طبقه ثروتمندان، محصول شخصیتهای خاصی با منافع سیستماتیک است. جرج دبلیو بوش به دلیل به کار بردن کلمات نادرست مورد تمسخر قرار گرفت، ولی بررسی موشکافانه قوانین و خدمات دولتی وی از سرسپردگی دولت وی به منافع طبقه حاکم پرده برداشت. به همین ترتیب، باراک اوباما نیز بدون عیب نیست. وی ریاکار ولی هوشیار است. وی ( بر اساس توصیف خود) "لیبرال جمهوری خواه" سابق است و یا به بیانی بهتر باید گفت که وی خدمتگزار وفادار آمریکای شرکتی است. رهبران گوناگون آمریکا اغفال نشده اند بلکه برای جنگ‌افروزی‌هایشان به خوبی ملتفت شده اند. آنها از مناطق مختلف و خانواده های گوناگون آمده اند و شخصیتهای متفاوتی دارند ولی همه آنها دنباله رو سیاستهای یکسان بوده و از ثروتمندان یکسانی نیز حمایت می کنند.

بنابراین محکوم کردن خشونت‌ها و جنگ‌ها کفایت نمی‌کند، مروجین و ذی‌نفعان آنها باید شناسایی شوند. باید در جستجوی عناصر ثابت آن‌ها باشیم. پیامدهای ناخواسته و دیگر چیزهای عجیب و غریب، حاصل امور دنیوی هستند، ولی اهداف منطقی بهره محور نیز باید مورد توجه قرار گیرند. انحراف‌ها- جنگ‌ها و رکود بازار و قحطی و ترورهای فردی و کشتار جمعی- غالباً به موجب مصادره‌های دردناک رئوس صورت می پذیرد. اگرچه بسیاری از مردم رنجیده خاطر و یا نابود می‌گردند ولی سودهای بی حد و مرزی نصیب افراد منتخب در بخشی از جهان می‌گردد. این مصائب را فقط نسل جدیدی از رسانه‌های مستقل و آزادی‌خواه دنیا می‌توانند بیان کنند.

باید به دنبال راه حلی انقلابی بود. آگاهانه و سازمان یافته با سلاح مردم، ضربه شدیدی بر قلب امپراطوری افول یافته آمریکا وارد خواهد شد. تحولات منطقه و جهان بر این پیچ بزرگ تاریخی تأکید دارد. انقلاب ایران قیامی مولد و غیرقابل مقاومت و مبدأ مشخصی برای همه خیزش‌های منطقه و جهان بود. قوای جهانی شدن آن "باید" از سرتاسر جهان تأمین گردد.
منبع: تسنیم
برچسب ها: امریکا ، تنحراف ، خشونت
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.