سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

مادر شهیدی که "کارآفرین" شد + عکس

پسرش 17 ساله بود که در والفجر یک به شهادت رسید وحال بعد از حدود سی سال با روحیه ای پرتلاش واتكا به خداوند و اتكا به نيروهاي درون زاي خود توانسته اشتغالزايي كند و در عرصه كسب و كار حرفي براي گفتن داشته باشد كمي عجيب به نظر برسد اما حقيقت دارد.

به گزارش خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران؛ پسرش 17 ساله بود که در والفجر مقدماتی به شهادت رسید وحال بعد از حدود سی سال با روحیه ای پرتلاش واتكا به خداوند و اتكا به نيروهاي درون زاي خود توانسته اشتغالزايي كند و در عرصه كسب و كار حرفي براي گفتن داشته باشد كمي عجيب به نظر برسد اما حقيقت دارد.


آفاق شادماني يكي از اين مادران شهداست كه با همت و روحيه جهادي خود توانسته براي خود و خانواده اش اشتغال ايجاد كند. و ایشان در گفتگویی صمیمی با  خبرنگار معارف باشگاه خبرنگاران به بیان شیوه موفقیتش برای ما پرداخت.

لطفا در زمینه کاری که برای نخستین بار در ایران انجام دادید و آن هم تولید نوشیدنی تخمیری طبیعی است توضیح بدید؟

نوشيدني تخميري طبيعي در واقع يك نوشيدني خاص براي نخستين بار با واردات قارچ آن از سوئيس توسط خودم در بازار ايران عرضه شد.

اين چاي متشكل از چاي سبز، چاي قرمز و قارچ باكتري كامپوتا است كه براي درمان بسياري از بيماري ها نظير فشار خون، كبد چرب، دستگاه گوارش و مفاصل مفيد است زيرا خاصيت سم زدايي دارد.جرقه اين كار ابتدا در مسافرتي كه به قصد ديدار اقوام به سوئيس داشته در ذهن وي زده شده است گفت:ابتد ابه پيشنهاد اقوام مزه اش را تست كردم و بدم نيامد. چندروزي خوردم و درد مفاصلم خوب شد. همين بود كه موقع برگشت به ايران به فكر توليد يك نوشيدني از اين قارچ افتادم.

چند وقتي را به بررسي و تحقيق گذارندم و بعدها با كمك پسرم امير مهدي و با استفاده از ظرفيت هاي داخلي، خط توليد اين محصول را راه اندازي كردم.

- شما کار تولیدی می کنید. یک کارآفرین و مبتکر هستید و به گفته خود اکنون یک کارخانه دارید. رانت ایجاد شده توسط فرزند شهیدتان چقدر در این زمینه موثر بوده است؟

به یاد ندارم حتی یک بار از امتیاز مادر شهیدی خود در این زمینه بهره گرفته یا نامی از پسرم برده باشم. اصلا به نظرم کار درستی هم نیست. به نظرم شهدا حتی نامشان هم مقدس است و نباید بی بهانه برده شود. بهای شهدا بسیار بیشتر از مادیات دنیایی ماست. هرگز این کار را نکرده و نخواهم کرد.



به دکتر گفتم من لال نمی شوم، پسری دارم که هربار مشکلی برایم پیش می آید به او توسل می کنم، با مسئولیت خودم مرا عمل کنید.

- تابحال به پسرتان توسل کرده اید؟ اصلا آیا مادر شهید بودن شما باعث اتصال شما با عالم توکل و توسل شده است؟ چه در زمینه کاری چه در زمینه زندگی عادی منظورم است.

بله البته. هربار هر مشکلی داشته ام به پسرم توسل کرده ام. چه مشکلات کاری و چه مشکلات و مسائل خانوادگی و جسمی. همیشه هم جواب گرفته ام.

مثلا یک بار قرار بود تیروئیدم را عمل کنم. دکتر اصرار داشت که من منصرف شوم زیرا بر اساس دریافت پزشکی او از وضعیت من، به احتمال خیلی زیاد بعد از عمل لال می شدم و توانایی تکلمم را از دست می دادم.

به او گفتم من لال نمی شوم، من پسری دارم که هربار مشکلی برایم پیش می آید به او توسل می کنم، با مسئولیت خودم مرا عمل کنید. شما وسیله اید و اصل دست کس دیگری است. من با بهترین واسطه نزد آن مهمترین رفته ام و ردخور ندارد. از من و پسرم امیر مهدی امضا گرفت و مرا عمل کرد. میگفت تمام مدت عمل یاد جملات من می افتاده و بعد از عمل معتقد بود معجزه ای رخ داده است.


- خانم شادمانی شهادت از نظر شما چه رنگی است؟

اجازه بدهید جواب این سئوال شما را از جانب پسر دیگرم امیر مهدی بدهم. ایشان خیلی مایل بود حس برادرش را لمس کند. همین شد که رفت و در فیلم ضد گلوله نقشی ایفا کرد که در آن به شهادت می رسید. وقتی پلان شهادتش را بازی کرده بود گفت" مادر، تازه می فهمم برادرم چه شهامتی داشته. من حتی برای فیلم، حتی برای لحظه ای هم نتوانستم اوج فداکاری و رشادت او را درک کنم." به قول خودش از فیلمش هم ترسیده بود و به نظرش شهادت یک ویژگی خاص است که به هرکسی اعطا نمی شود. شهدا راهشان را انتخاب کرده و رفته اند. ما باید به فکر رنگی برای خودمان باشیم. پس شهادت به نظر من رنگ رشادت است.

- شما کمی با بعضی از مادران شهدا متفاوتید. بگذارید راحت بگویم، چادری نیستید...؟

تنها جایی که چادر سر می کنم بنیاد شهید است. معتقدم یک مکان مقدس است. جایی که برای شهدا کار می شود خیلی مقدس است. در سایر جاها همینم که هستم و نمی توانم تظاهر به آنچه نیستم کنم.

اتفاقا کارکنان بنیاد هم می دانند چادری نیستم و یکیشان می گفت شما معادلات ما را درباره مادران شهدا کمی بهم زده اید.

راستش خیلی برایم این مهم نیست. مهم این است که در دامان من با تمام ایرادات و کاستی هایم -مانند هر انسان دیگر که ایراداتی دارد- فرزندی تربیت شده که در سنین نوجوانی به شهادت رسیده و از بهترین داشته اش برای دینش گذشته است. احمد که شهید شد 17 ساله بود. داوطلب شد و به جبهه رفت. سن کمی داشت اما همیشه سرمشق همه دوستانش بود. راهش را درست انتخاب کرده بود و شاید همین برای من مقدس و ارزش آفرین است.

برایم مهم حرمت خون شهداست و تربیت در آن مسیر. شاید خیلی در قید و بند چادر نباشم که خب بالاخره خصوصیتی اخلاقی است.

انگیزه اصلی در ارائه این محصول برای اولین بار در کشور چی بود؟

احمد در عمليات والفجر1 وقتي 17 ساله بود شهيد شد اما من هرگز به خودم اجازه ندادم كه مايوس شوم و گفتم حالا كه پسرم براي ادامه حيات وطن اسلامي شهيد شده من هم براي سلامت مردم وطنم كاري كنم. تاكنون روي پاي خود ايستاده ام و از هيچ نهادي كمك نگرفته ام./س

گفتگو از فاطمه مهدوی


تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.