سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

هر شب با یک داستان واقعی؛

دختری که با تیپ پسرانه در خیابان‌ پرسه می‌زد/برای رسیدن به مردانگی مشروب می‌خوردم و سیگار می‌کشیدم!

نمی‌توانم بگویم که در خیابان‌های شهر برای مرد شدن چه چیزهایی را از دست دادم و چه حقارت‌هایی را تحمل کردم سیگار کشیدن و در جمع دوستان مشروب خوردن کمترین کارهایی بود که در طول سال ها انجام دادم.

به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران، امشب هم برای پیدا کردن یک سوژه داغ سراغ یک مددکار اجتماعی که در نیروی انتظامی فعالیت می‌کرد، رفتیم.

با خوردن یک لیوان چای و دانه‌ای بیسکویت صحبت‌مان را آغاز کردیم، این مددکار اجتماعی که نمی‌دانست درمورد چه موضوعی صحبت کند و چه خاطره ای را بازگو سازد با راهنمایی‌هایم یاد اتفاقی افتاد که چند ماه گذشته در اتاق مشاوره برایش رخ داده بود.

مددکاراجتماعی در حالی که می‌خندید و سرش را به نشانه تأسف رو به پایین تکان می‌داد گفت: مثل هر روز در محل کارم مشغول فعالیت بودم که دختری را نزد من آوردند که به  جرم استعمال مواد مخدر و پوشش پسرانه و ظاهری خارج از عرف دستگیر شده بود.

راستش برای خودم هم جالب بود که سرگذشت زندگی این دختر را بدانم و بفهمم که چه طور یک دختر لباس‌های پسرانه می‌پوشید.

سوالاتم را از این دختر جوان که با دیدن من به گریه افتاده بود و دائم می‌گفت که من بی گناهم! شما را  به خدا مرا آزاد کنید؛ آغاز کردم.

اولین پرسشم این بود چرا یک خانم باید با این وضع و تیپ و قیافه به خیابان بیاید و در شهر دور بزند؟ دختر جوان نیز در پاسخ به من در حالی که صدایش را شبیه به اوباش کوچه و بازار کرده بود با نگاهی چپ چپ گفت: اگر یک خانواده درست و حسابی داشتم هیچ وقت برای خودم دردسر درست نمی‌کردم.

دختر جوان ادامه داد: من در خانه ای متولد شده‌ام که پدر و مادرم به مواد مخدر اعتیاد داشتند و از همان دوران کودکی تمام توجهات و مرکز محبت‌های پدر و مادرم برادر کوچکترم بود که سه سال بعد از من به دنیا آمد. به نظرم من در آن خانه اضافه بودم، اگر سر موضوعی با پدر و مادرم بحث می‌کردم باز هم سرانجام تمام تقصیرها سر من خراب می‌شد.

این دختر که "نازنین" نام داشت در ادامه گفت: بی توجهی پدر و مادرم مرا بسیار آزار می‌داد به طوری که این بی توجهی‌ها شدت پیدا کرد و حتی پدر و مادرم در مورد تغذیه من نیز کوتاهی می‌کردند و این باعث بروز مشکلات جسمی‌ام شده بود.

نازنین که کمتر از 22 سال سن داشت، اضافه کرد: دوران تحصیل را نتوانستم به پایان برسانم و تا پنجم ابتدایی بیشتر درس نخواندم، واقعیت این بود که پدر و مادرم راضی به پیشرفت و موفقیت من نبودند و اصلا دوست نداشتند که ذره‌ای از پس اندازشان را خرج من کنند.

دختر پسرنما یادآور شد: این روند تا سال‌ها ادامه داشت تا جایی که حتی پدرم به اشک‌های من توجه نمی‌کرد و مرا به خاطر برادر کوچکترم سرزنش می‌کرد، یادم می‌آید روزی به شوخی برادر کوچکترم که تازه به سن تکلیف رسیده بود را با پاشیدن آب بر روی لباسش که تازه پدر برایش خریده بود، اذیت کردم.

نازنین با گفتن این خاطره ناگهان به فکر فرو رفت، لهجه صحبت کردنش تغییر کرد و با صدایی دخترانه گفت: پدرم به خاطر این شوخی مرا ساعت‌ها در سرویس بهداشتی زندانی کرد و بعد هم با ضرب سیلی راهی رختخواب کرد، واقعا سخت بود که پدر و مادرم این قدر به برادرم علاقه نشان می‌دادند.

دختر جوان گفت: این اتفاقات باعث شد تا در سن 18سالگی تصمیم بگیرم پسر شوم تا شاید کمی روند زندگی‌ام به نفع من تغییر کند و باعث شود پدر و مادرم کمی مرا دوست داشته باشند، خلاصه این کار را با کوتاه کردن موهایم شروع کردم و سپس به خیابان رفتم و برای خودم دوست پیدا کردم و این ماجرا ادامه داشت، من نمی‌توانم بگویم که در خیابان‌های شهر برای مرد شدن چه چیزهایی را از دست دادم و چه حقارت‌هایی را تحمل کردم سیگار کشیدن و در جمع دوستان مشروب خوردن کمترین کارهایی بود که در طول سال ها انجام دادم.

دختر جوان با گریه‌هایش به صحبت‌هایش پایان داد و من تنها یک سوال از او پرسیدم آیا یک زن نمی‌توانست مردانه زندگی کند تا این که هویتش را با کارهایی که نامردان انجام می‌دهند به سمت نابودی بکشاند؟دختر جوان جواب مرا با تکان دادن سر و کلمه معروف "نمی‌دانم" پاسخ داد.

البته جواب این دختر مرا قانع نکرد ولی امروز بسیاری دختران مثل "نازنین" هستند که راه را برای رسیدن به مقصد اشتباهی می‌روند و زمانی که به خط پایان نمی‌رسند، با کلمه‌ "نمی‌دانم" خود و دیگران را توجیه می‌کنند.

انتهای پیام/
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۲۰
در انتظار بررسی: ۰
کوروش
۱۵:۴۹ ۰۲ مهر ۱۳۹۳
بعضی دوستان گفته بودن به دلیل اعتیاد پدر مادر یا برادر و..... هستش که بچه اینطور میشه.من اینو قبول ندارم
هرکس باید خودش خوب باشه
من بچه نظام اباد تهرانم دوستانی که تهران باشن میدونن چجور جایی هستش
دوستی داشتم به اسم امیر
هرویینی بود از اون هرویینی های معروف تهران+بی سواد و خلافکار
یه پسر داشت 10-11 ساله
انقد کار کرد و بچه شو فرستاد مدرسه درس خوند تا بچه رفت دانشگاه بورسیه شد رفت ترکیه
الان 70% ترکیه میشناسن پسرشو
خودشم فوت کرد.سنکوب کرد
پس ببینید.زندگی هرکس دست خودشه.آدم باید خودش خوب باشه
آدم هم میشناسم تو خانواده سرشناس و معروفی بزرگ شده اما....................
ناشناس
۲۰:۳۱ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
سیدنا یوسف ! این از کجا فهمیده من سیدم ،بعدش هم سیدنا ،خیر ،بلکه باید بگی،: جناب آقا سید یوسف آقا،،الفهم؟
ناشناس
۲۰:۲۶ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
مددکاره ،آخه اینجور آدمها نباشند شماها که خوتون روامامزاده فرض میکنین و هی شعارهای کشکی میدید ،بیکار میموندید ،آنموقع لباسهای نینجائیتون هم نمتونست براتون کاری کنه.
ناصر
۱۸:۱۲ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
این دخترخانم تقصیرنداره مرگ برپدرومادرش؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ali
۱۷:۳۰ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
عجب
احمد
۱۷:۱۵ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
اینها که می نویسید واقعی اند یا بر اساس تخیلات نویسنده؟؟؟
معصومه
۱۶:۱۹ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
خیلی ازبچه هاازبعضی ازکارای پدرومادرا رنج میبرن مث تبعیض،مقایسه کردن و....
رحمان
۱۵:۵۷ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
جهت اطلاع همه پدر و مادر هاي عزيز بالفعل و بالقوه عرض مي كنم كه عزيزان ريشه بسياري از اين دست مشكلات بر ميگردد به اينكه ما از برنامه و منهج زندگيمون كه كلام خداست دور هستيم و خداوند رحمان در قصص قراني داستان انبيا و غير انبيا را براي من و شما بازگو مي كند كه به تعبير خود قران پر از عبرت است و از آنجمله قصص سيدنا يوسف است كه نگاه تبعيض آميز سيدنا يعقوب به فرزندانش كه حتي از انبيا الله بود چگونه مسئله ساز شد پس بياييد هر چه بيشتر به منهج و برنامه زندگي خود نزديك و نزديكتر شويم با تشكر
ناشناس
۱۵:۴۴ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
از پدرومادر معتادفرزندی از این بهتر انتظارنداریم.باید اصل وریشه راترمیم کرد
ناشناس
۱۵:۰۲ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
سلام اولا نمیشه بر اساس حرف های نازنین قضاوت کرد که پدر و مادرش چطور بودند٬ در ثانی خود من در خانواده ای بزرگ شدم که پسر تاج سر بوده و هست تنها پسر خانواده ما معتاد و دست و پا چلفتی با اومد اما پنج دختر محجبه و سالم و موفق در تحصیل و زندگی میخوام به امثال نازنین بگم تبعیض جنسی در خانواده مانع رشد نمیشه شاید روح لطمه بخوره اما میشه پیشرفت کرد
علي
۱۴:۳۵ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
دمش گرم
داریوش
۱۳:۲۴ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
ازشما بخاطرچاپ حقایق ممنونم
ناشناس
۱۳:۱۷ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
اولا ضعف ایمان در ثانی عدم وجود اعتماد به نفس و نداشتن هدف موجب سرگردانی و به بیراهه رفتن انسان می شود اگر این دختر خانم به خداوند توکل می کرد و خود ش با تلاش و برنامه ریزی عزت می افرید با این بحران روبرو نمی شد.
سعید
۱۳:۰۷ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
به نظر من بچه خودشون نبوده ولی باید انسانیت رو فراموش نمی کردند
نرگس
۱۲:۴۹ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
این داستان های شب بسیار آموزنده است ممنون بابت این همه زحمت
علی
۰۹:۵۲ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
مگه مرد شدن به خوردن شرابو سیگار کشیدنه!!!!!
خاک بر سر بعضی ها که هنوز مرد بودنو در دودو مستی میدونن.
مردی و مردانگی یک راه دارد و آن شناخت مولاء علی(ع) می باشد.
الهه
۰۶:۵۳ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
لطفا از این جور مطالب در صفحه اصلی باشگاه نذارید منتقلشون کنید به صفحه حوادث .
سکوت
۰۰:۵۸ ۰۱ مهر ۱۳۹۳
نمیدونم چیبگم
ناشناس
۲۳:۵۶ ۳۱ شهريور ۱۳۹۳
طفلی-بعضی پدرومادرابین بچه هاشون تبعیض میذارن-ای پدرومادراتابه کی تبعیض
ناشناس
۲۰:۱۴ ۳۱ شهريور ۱۳۹۳
باید مراجع قانونی پیگیری کنن تا دیگه از این اتفاقات نیفته باید نهادی تشکیل بشه که اگه بچه در حال شکنجه روحی و جسمی بود با مراجعه به اونجا و تنظیم شکایت به حق خودش با تمام قدرت و سرعت برسه و پدر و مادر خطاکار به سزای عملشون برسن چون همین پدر مادرا مخصوصا پدرا بچه ای به جامعه تحویل میدن که برای سلامت جامعه مضره