سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

مرجعیت‌ پس‌ از آیت‌الله بروجردی‌ به روایت حسن روحانی

رژیم‌ شاه‌، بعد از فوت‌ مرحوم‌ آیت‌الله بروجردی‌، تلگرام‌ تسلیت‌ را به‌ آیت‌الله حکیم‌ مخابره‌ کرد. تلاش‌ رژیم‌ در آن‌ زمان‌ این‌ بود که‌ مرجعیت‌ به‌ نجف‌ منتقل‌ شود.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی در تابستان‌ 1340، وارد حوزه‌ علمیه‌ی‌ قم‌ شدم‌. فضای‌ حوزه‌ در آن‌ هنگام‌، فضای‌ خاصی‌ بود.

از یک‌ طرف‌ حوزه‌ علمیه‌ قم به‌ سبب‌ از دست‌ دادن‌ مرجع‌ بزرگی‌ چون‌ آیت‌الله العظمی‌ بروجردی‌ احساس‌ خلا می‌کرد و از طرف‌ دیگر، مراجع‌ متعددی‌ مسئولیت‌ اداره‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ را به‌ عهده‌ گرفته‌ بودند.

بحثی‌ هم‌ که‌ برای‌ اولین‌ بار احتمالاً در حوزه‌ها و در میان‌ مردم‌ متدین‌ مطرح‌ شده‌ بود و رنگ‌ و بوی‌ سیاسی‌ داشت‌، این‌ بود که‌ آیا مرجعیت‌ در قم‌ خواهد ماند یا به‌ نجف‌ منتقل‌ می‌شود.

شاید این‌ بحث‌ در گذشته‌، هیچ‌ وقت‌ به‌ عنوان‌ یک‌ بحث‌ سیاسی‌ میان‌ علما و مراجع‌ و خبرگانی‌ که‌ مراجع‌ را معرفی‌ می‌کردند، مطرح‌ نبود. مردم‌ همیشه‌ به‌ دنبال‌ اعلم‌ و اتقی‌ بودند، از این‌ رو در میان‌ علمایی‌ که‌ در مظان‌ مرجعیت‌ بودند، هر کس‌ که‌ دانش‌ و تقوایش‌ بیشتر بود، به‌ عنوان‌ مرجع‌ تقلید و مرجع‌ دینی‌ و فتوایی‌ مردم‌ معرفی‌ می‌شد.

 

رژیم‌ شاه‌، بعد از فوت‌ مرحوم‌ آیت‌الله بروجردی‌، تلگرام‌ تسلیت‌ را به‌ آیت‌الله حکیم‌ مخابره‌ کرد. تلاش‌ رژیم‌ در آن‌ زمان‌ این‌ بود که‌ مرجعیت‌ به‌ نجف‌ منتقل‌ شود. این‌ مسئله‌ را علما و مراجع‌ و فضلا و مردم‌ به‌ شکل‌ محسوسی‌ لمس‌ می‌کردند.

مرحوم‌ آیت‌الله حکیم‌ از نظر مقام‌ علمی‌ و تقوایی‌ یکی‌ از مراجع‌ بزرگ‌ بود و تنها مرجعی‌ به‌ شمار می‌رفت‌ که‌ در زمان‌ حیات‌ مرحوم‌ آیت‌الله بروجردی‌، عنوان‌ مرجعیت‌ برای‌ بخشی‌ از مردم‌ عراِق را داشت‌. در حالی‌ که‌ سایر مراجع‌ و علما در آن‌ زمان‌ تقریباً مقلّدی‌ نداشتند، ولی‌ آیت‌الله حکیم‌ مورد احترام‌ مردم‌ عراِ بود و جایگاه‌ ویژه‌ای‌ در حوزه‌ علمیه‌ نجف‌ داشت‌، بنابراین‌ در مقام‌ و عظمت‌ و جایگاه‌ علمی‌ و اجتماعی‌ ایشان‌ جای‌ هیچ‌ تردیدی‌ نبود، اما همین‌ که‌ شاه‌ به‌ او تلگرام‌ تسلیت‌ مخابره‌ کرد، برای‌ علما و متدینین‌ این‌ بحث‌ مطرح‌ شد که‌ دلیل‌ اصلی‌ این‌ عمل‌ چه‌ بوده‌ است‌ و رژیم‌ چه‌ هدفی‌ را دنبال‌ می‌کند.

روشن‌ بود که‌ شاه‌ هیچ‌ توجه‌ خاص‌ و ارادتی‌ به‌ آیت‌الله حکیم‌ نداشت‌ و تماس‌ خاص‌ و رابطه‌ مخصوصی‌ هم‌ بین‌ آنها نبود، تنها چیزی‌ که‌ مدّ نظر رژیم‌ بود، این‌ بود که‌ مرجعیت‌ در قم‌ نباشد و به‌ نجف‌ منتقل‌ شود؛ البته‌ در میان‌ علمای‌ نجف‌ زمینه‌ مرجعیت‌ آقای‌ حکیم‌ از دیگران‌ بیشتر بود.

این‌ گونه‌ بحث‌ها برای‌ اولین‌ بار در حوزه‌های‌ علمیه‌ مطرح‌ می‌شد و تا آن‌ زمان‌ هیچ‌وقت‌ این‌ بحث‌ به‌ این‌ صورت‌ مطرح‌ نشده‌ بود که‌ مرجعیت‌ در قم‌ باشد یا در نجف‌ و اینکه‌ آثار سیاسی‌ ـ اجتماعی‌ آن‌ چیست‌ و برای‌ کیان‌ تشیع‌ چه‌ تأثیری‌ در برخواهد داشت‌. در آن‌ مقطع‌، در فضای‌ حوزه‌ علمیه‌ قم‌ این‌ بحث‌ به‌ صورت‌ یک‌ بحث‌ بسیار جدی‌ مطرح‌ شده‌ بود.

 

علی‌رغم‌ همه‌ این‌ بحث‌ها، می‌توانیم‌ بگوییم‌ که‌ مرحوم‌ آیت‌الله سیدعبدالهادی‌ شیرازی‌ که‌ از علمای‌ نجف‌ و از مراجع‌ بود و ضمناً نابینا و اعمی‌ بود، بیش‌ از دیگران‌ مورد توجه‌ قرار گرفت‌ و در قم‌، نجف‌ و سایر شهرستان‌ها و حوزه‌ها و در میان‌ بسیاری‌ از علما و فضلا به‌ عنوان‌ فرد اعلم‌ مطرح‌ شد.

از طرفی‌ در سمنان‌ هم‌ برخی‌ از علما برای‌ مرحوم‌ آقای‌ سیدعبدالهادی‌ شیرازی‌ تبلیغ‌ و او را بعد از آیت‌الله بروجردی‌ به‌ عنوان‌ مرجع‌، معرفی‌ کردند. البته‌ دوران‌ مرجعیت‌ آیت‌الله سیدعبدالهادی‌ شیرازی‌ بسیار کوتاه‌ بود؛ زیرا پس‌ از چندی‌ رحلت‌ کرد و مقلّدان‌ ایشان‌ عمدتاً به‌ مراجعی‌ که‌ در قم‌ بودند، مراجعه‌ کردند.

 

بنابراین‌ یکی‌ از مباحث‌ پردامنه‌ بعد از فوت‌ مرحوم‌ آیت‌الله بروجردی‌، بحث‌ مرجعیت‌ بود. هر جا که‌ می‌رفتیم‌ این‌ بحث‌ مطرح‌ بود که‌ چه‌ کسی‌ اعلم‌ است‌؟ چون‌ مراجع‌ متعددی‌ در قم‌ بودند، خود این‌ تکاپو و رفت‌ و آمدها و تحرک‌ بیت‌ مراجع‌، برای‌ ما که‌ آغاز طلبگی‌مان‌ بود، جلوه‌ خاص‌ و زیبایی‌ داشت‌. برای‌ مثال‌ در اعیاد، به‌ دیدن‌ همه‌ مراجع‌ می‌رفتیم‌ و در وفیات‌ در مجالس‌ روضه‌ که‌ در بیوت‌ مراجع‌ برقرار بود، شرکت‌ می‌کردیم‌. هر گروهی‌ از طلبه‌ها و حتی‌ فضلا، یکی‌ از مراجع‌ را اعلم‌ معرفی‌ می‌کردند. ما هم‌ در آن‌ مقطع‌ از همه‌ علما و فضلا، راجع‌ به‌ مجتهد اعلم‌ سؤال‌ می‌کردیم‌.

 

گاهی‌ هم‌ از افرادی‌ سؤال‌ می‌کردیم‌ که‌ قاعدتاً نمی‌بایست‌ از آنها در این‌ باره‌ پرسش‌ می‌کردیم‌، برای‌ مثال‌ یک‌ روز بعد از نماز صبح‌ از آیت‌الله گلپایگانی‌ که‌ در مسجد بالاسر اقامه‌ نماز می‌نمود، در مسیر راه‌ ـ چون‌ ایشان‌ معمولاً از صحن‌ حضرت‌ معصومه‌ تا منزل‌ را پیاده‌ می‌رفت‌ ـ سؤال‌ کردم‌ شما چه‌ کسی‌ را اعلم‌ می‌دانید؟ آیت‌الله گلپایگانی‌ در پاسخ‌ به‌ من‌ فرمودند: باید از خُبره‌ سؤال‌ کنید که‌ اعلم‌ کیست‌؟ من‌ مجدداً گفتم‌: کسی‌ را جز حضرتعالی‌ نمی‌شناسم‌، شما چه‌ کسی‌ را اعلم‌ می‌دانید؟ ایشان‌ دو مرتبه‌ فرمود، باید از خبره‌ سؤال‌ کنید.

 

شب‌ دیگری‌، بعد از نماز مغرب‌ و عشای‌ مرحوم‌ آیت‌الله اراکی‌ در مدرسه‌ فیضیه‌، خدمت‌ ایشان‌ رفتم‌ و از وی‌ سؤال‌ کردم‌ به‌ نظر جنابعالی‌ اعلم‌ کیست‌؟ ایشان‌ فرمود، معلوم‌ است‌. من‌ مجدداً سؤال‌ کردم‌ که‌ برای‌ من‌ معلوم‌ نیست‌، حضرتعالی‌ بفرمایید چه‌ کسی‌ اعلم‌ است‌؟ ایشان‌ فرمود وقتی‌ خورشید در آسمان‌ است‌، من‌ بگویم‌ خورشید در آسمان‌ است‌. خوب‌ این‌ معلوم‌ است‌ و دیگر سؤال‌ ندارد. البته‌ حق‌ با آنها بود، سؤال‌ از مراجع‌ بزرگی‌ مثل‌ آیت‌الله گلپایگانی‌ و آیت‌الله اراکی‌ خیلی‌ مناسب‌ نبود.

 

شبی‌ هم‌ از مرحوم‌ آیت‌الله زنجانی‌ که‌ در صحن‌ عتیق‌ حضرت‌ معصومه‌(س‌)، نماز مغرب‌ و عشا را اقامه‌ می‌کرد، بعد از نماز، راجع‌ به‌ «اعلم‌» سؤال‌ کردم‌. در پاسخ‌ فرمودند: آقایان‌ گلپایگانی‌، خوانساری‌، شریعتمداری‌ و مرعشی‌ نجفی‌. من‌ سؤال‌ کردم‌: در میان‌ اینها، کدام‌ یک‌ اعلم‌ هستند؟ ایشان‌ دو مرتبه‌ اسـامی‌ همـه‌ آنهـا را تکـرار کـرد.

در آن‌ سال‌ (1340) نام‌ آیت‌الله خمینی‌ به‌ عنوان‌ مرجع‌ تقلید، خیلی‌ مطرح‌ نبود و بیشتر، شاگردان‌ ایشان‌، وی‌ را اعلم‌ می‌دانستند. یادم‌ هست‌ از مرحوم‌ آیت‌الله مشکینی‌  در همان‌ ایام‌ راجع‌ به‌ «اعلم‌» سؤال‌ کردم‌، ایشان‌ اسامی‌ مراجع‌ معروف‌ را به‌ جز آقای‌ مرعشی‌ نجفی‌ برشمرد و گفت‌: از یکی‌ از این‌ آقایان‌ تقلید کنید. مرحوم‌ آیت‌الله ستوده‌ نظرشان‌ بیشتر به‌ آیت‌الله خوانساری‌ و آیت‌الله گلپایگانی‌ بود.

به‌ هرحال‌ در آن‌ ایام‌، به‌ هر مدرِّس‌ معروفی‌ که‌ می‌رسیدیم‌، سؤال‌ اول‌ این‌ بود: «چه‌ کسی‌ اعلم‌ است‌؟» خود این‌ سؤال‌ و جواب‌ها، هیجان‌ خاصی‌ را در حوزه‌ به‌ وجود آورده‌ بود و برای‌ ما که‌ در ابتدای‌ طلبگی‌ بودیم‌، بسیار جالب‌ بود.

 

قبل‌ از اینکه‌ وارد بحث‌ مربوط‌ به‌ درس‌ و مدرسه‌ خود شوم‌، همین‌ جا اشاره‌ کنم‌ که‌ وقتی‌ وارد قم‌ شدم‌، بسیار مشتاِق بودم‌ و لحظه‌شماری‌ می‌کردم‌ که‌ زودتر حضرت‌ امام‌ را زیارت‌ کنم‌. به‌ دلیل‌ اینکه‌ در سمنان‌ مرحوم‌ آیت‌الله حائری‌ سمنانی‌، بارها و بارها بر این‌ نکته‌ تأکید کرده‌ بود که‌ بالاترین‌ شخصیت‌ علمی‌ قم‌، آقای‌ خمینی‌ است‌. روزهای‌ اولیه‌ ورود به‌ قم‌، وقتی‌ از فضلا و مدرسین‌ می‌پرسیدیم‌ که‌ چه‌ کسی‌ اعلم‌ است‌؟ کمتر از امام‌ به‌ عنوان‌ مرجع‌ تقلید، نام‌ برده‌ می‌شد. از این‌ رو خودمان‌ از بزرگان‌ حوزه‌ می‌پرسیدیم‌ که‌ نظر شما راجع‌ به‌ آقای‌ خمینی‌ چیست‌؟ من‌ قلباً خیلی‌ تمایل‌ داشتم‌ که‌ ایشان‌ به‌ عنوان‌ اعلم‌ و مرجع‌، معرفی‌ شود. البته‌ شاگردان‌ ایشان‌ و برخی‌ از فضلا از همان‌ اول‌ به‌ امام‌ توجه‌ داشتند، ولی‌ معروفیت‌ امام‌ کمتر از دیگر مراجع‌ بود. در آن‌ زمان‌ بیشتر آیت‌الله گلپایگانی‌، آیت‌الله مرعشی‌ نجفی‌ و آقای‌ شریعتمداری‌ معروف‌ بودند.

مرحوم‌ آیت‌الله نجفی‌ مُهرِ نان‌ طلبه‌ها را می‌داد و آن‌ دو نفر هم‌ شهریه‌ طلاب‌ را پرداخت‌ می‌کردند. افراد دیگری‌ هم‌ به‌ عنوان‌ مرجع‌ مطرح‌ بودند، آیت‌الله خوانساری‌ که‌ در تهران‌ بود، و آیت‌الله میلانی‌ که‌ در مشهد سکونت‌ داشت‌، از آن‌ جمله‌اند. در نجف‌ هم‌ آقایان‌ حکیم‌، خویی‌ و شاهرودی‌ خیلی‌ معروف‌ بودند. البته‌ تا زمانی‌ که‌ مرحوم‌ آیت‌الله سیدعبدالهادی‌ شیرازی‌ زنده‌ بود، وی‌ معروفیت‌ بیشتری‌ از دیگران‌ داشت‌.

منبع: کتاب خاطرات دکتر حسن روحانی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
برچسب ها: رژیم ، پهلوی ، بروجردی
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.