به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، نوشتن از بانویی که حضرت ولی عصر (عج) طبق نقل در جواب حاجت خواهندهای در کنار ضریح ایشان فرمودند: «من به عمهام جسارت نمیکنم، هر حاجتی دارید از ایشان بخواهید» بسیار دشوار است. سخن ما، تنها عرض ارادتی است به محضر عالمه آلعبا، همانطور که حافظ سرود:
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
دلیل نام گذاری شهر مقدس «قم»
در خصوص نام «قم»، چند وجه تسمیه برشمردهاند.
1. کلمه «قم» معرب «کومه» است، با این توضیح که این سرزمین قبل از آنکه به صورت شهر درآید، دارای گودالهای پر آبی بود. چوپانان گوسفندان خود را برای آشامیدن آب و چریدن به اطراف آن گودالها میبردهاند. به تدریج چوپانان به خاطر توقف طولانی در آن سرزمین مسکنهای موقتی که به فارسی به آن «کومه» میگویند ساختند. این کومهها کمکم زیاد گشت و قریهای شد و رفتهرفته به صورت شهر درآمد و به نام «کومه» یا «کوم» باقی ماند. پس از ظهور اسلام و نفوذ زبان و ادبیات عرب، این نام مبدل به «قم» شد.[1]
2. نقل است که رسول اکرم(ص) در شب معراج مشاهده کردند که ابلیس در این سرزمین نشسته است. فرمودند: «برخیز! (قُم) ای ملعون! برخیز و از اینجا برو!». از این رو این سرزمین را «قم» نام گرفت.[2]
3. نیز روایت شده که رسول خدا فرمودند: «در شب معراج به بقعهای در سرزمین جبل نظر کردم که از نظر رنگ زیباتر از زعفران و از نظر بوی خوشبوتر از مشک بود و شخص پیری در آن نشسته و بر سرش برنُسی (کلاه دراز) بود. گفتم: ای جبرئیل این بقعه چیست؟ عرض کرد: این بقعهای است که شیعیان علی در آن به گرد هم میآیند. گفتم این شخص کیست؟ گفت: ابلیس است. گفتم او از آنها چه میخواهد؟ گفت: میخواهد آنها را از ولایت و دوستی علی(ع) منع کند و به سوی فسق و فساد سوق دهد. گفتم: مرا بر زمین فرود آر. از برق تندتر بر زمین آمدیم و به او گفتم: قم (برخیز)! یا ملعون! ای دور افتاده از رحمت خدا با طایفه مرجئه دشمنان آنها در همسران و مالشان شرکت کن، چرا که اهل قم شیعیان من و شیعیان وصی من علی بن ابیطالب میباشند.» از این رو به این سرزمین «قم» گفتند.[3]
4. از امام هادی(ع) نقل شده که فرمودند: «آن شهر را قم گفتند چون کشتی حضرت نوح در طوفان در این سرزمین ایستاد (قَام). و این سرزمین قسمتی از بیتالمقدس است.»[4]
5. امام صادق فرمودند: «قم را قم گفتند چون اهل آن با قائم آلمحمد قیام میکنند و به نصرت و یاری آن حضرت میروند.»[5]
این سرزمین نامهای دیگری هم دارد که آنها را صاحب کتاب انوار المشعشعین در جلد 1 صفحه 96 با استفاده از روایات نام برده و میگوید: «زیادی اسم دلالت بر افزایش شرافت کند.» و آن نامها از این قرار است: زهرا، ارض جبل، قطعة من بیتالمقدس، مطهرة مقدسة، مجمع النصار القائم، حرم اهل البیت، حجة علی العباد، استراحتگاه مؤمن، آشیانه آلمحمد، کوفه صغیره، مختار البلاد، مقصّم الجبارین، بلد الائمة، بلد شیعه الائمة، امان للخائفین، باب الجنه، بلد الامین، مرفوف الملائکه، خاک فرج، محروس الملائکه، مزیّن بالعرب..
قم قبل از اسلام
این شهر، قبل از اسلام، آبادی و دارای سکنه بوده اما شهر شدن آن ملازم با اسلام و ولایت خاندان نبوت بوده.[6] نام قم و توصیف زعفران آن در کتاب «خسرو کواذان و ریذک» از آثار زمان ساسانی ذکر گردیده است. در شاهنامه فردوسی نیز سه نوبت نام «قم» مذکور است.
قم بعد از اسلام
شهر قم در سال 23 هجری توسط سپاهیانی به فرماندهی ابوموسی اشعری فتح گردید. در زمان خلافت عبدالملک بن مروان گروهی از اعراب منسوب به «بنی الاشعر» به قم پناهنده شدند و به تدریج قم را تحت نفوذ خود در آوردند .این شهر از نیمه قرن دوم تا نیمه قرن چهارم، بسیار آباد، وسیع و پرجمعیت بود ولی پس از حوادث متعدد، دگرگونیهایی در این سرزمین ایجاد شد و بارها آباد گشت و سپس ویران شد.
یک شهر به تمام معنا شیعه
با اینکه فاتح قم «ابوموسی اشعری» دشمن آلعلی از آب در آمد اما بذر مذهب شیعه در نیمه دوم قرن اول در سرزمین قم پاشیده شد و دیری نپایید که به صورت یک شهر به تمام معنا شیعه درآمد و آمادة استقبال از آلعلی(ع) شد. بر همین اساس بسیاری از مردان نامی و سادات جلیل القدر به این سرزمین آمدند که در رأس آنها دختر بزرگوار حضرت موسی بن جعفر(ع) بود.
داستان دعبل و جامهای که او از امام رضا(ع) صله گرفت
دعبل خزایی ـ شاعر متعهد شیعه ـ قصیدهای در مدح امامان سرود و به مرو رفت و در روز عاشورا آن را در محضر امام رضا خواند. (این قصیده به «مدارس آیات» معروف است.) امام هشتم صد دینار به او صله داد. دعبل به عنوان تیمّن و تبرک جامه امام را خواست. امام هشتم لباس خود را به او هدیه کرد و دعبل لباس و کیسه را برداشت و به سوی وطن روانه شد. در مسیر راه، به قم آمد. مقدم او را گرامی داشتند و دعوت کردند تا قصیده خود را بخواند. دعبل از مردم خواست که در مسجد جامع گرد آیند تا قصیدهاش را در آنجا بخواند. مردم سیلآسا به سوی مسجد روانه شدند. دعبل قصیده را خواند و مردم هدایای بسیاری به او دادند و وقتی مطلع شدند که حضرت رضا(ع) جامهاش را به دعبل داده است از او خواستند که آن لباس را به هزار دینار طلا به آنان بفروشد. ولی او حاضر نشد، تا آنکه پیشنهاد کردند که قسمتی از آن لباس را به همین مبلغ بدهد. اما او باز هم حاضر به فروش نشد. وقتی که دعبل از قم به سوی وطن حرکت کرد جوانان قمی سر راه او را گرفتند و به اجبار آن جامه را از او ربودند، او به قم بازگشت و جامه را خواست. پس از گفتوگوی زیاد، راضی شد که قسمتی از لباس را به قمیها بدهد و قسمت دیگر را خود بردارد. مردم قم هزار دینار طلا برای آن قسمت به وی پرداختند.[7]
احادیث مربوط به شهر قم
منبع ارزشمند ما در این بخش، کتاب ارزشمند «تاریخ قم» از حسن بن محمد بن حسن قمی، یکی از معاصران شیخ صدوق است که علامه مجلسی مطالب او را در کتاب گرانسنگ خود ـ بحارالانوار ـ آورده است.
1. نقل است که امام صادق فرمودند: «قم از این جهت قم نامیده شد که اهل آن در اطراف قائم آلمحمد گرد میآیند و در رکابش قیام میکنند، و او را یاری میرسانند و در این کار استقامت میورزند.»[8]
2. همچنین فرمودند: «اهل خراسان پیشتازان ما، اهل قم یاوران ما، و اهل کوفه تکیهگاههای ما هستند. اهل این شهرها از ما هستند و ما از آنهاییم.»[9]
3. از امیر مؤمنان(ع) روایت شده که فرمودند: «سلام خدا بر اهل قم، خداوند شهرهایشان را با آب باران سیراب کند و برکاتش را بر آنها نازل فرماید و بدیهای آنان را به نیکی تبدیل نماید. آنها اهل خشوع و نماز و روزهاند؛ فقیه و دانشمند و فهیمند. آنها اهل دین، ولایت و عبادت و اطاعت هستند، صلوات و رحمت و برکات خداوند بر ایشان باد.»[10]
4. نقل است که امام رضا(ع) به موسی بن خزرج فرمودند: «آیا محلی را به نام «وَراردهای» میشناسی؟» موسی گفت: «آری میشناسم و من در آنجا دو قطعه زمین دارم.» امام فرمودند: «مواظب آنها باش و هرگز از دست مده». آنگاه سه بار فرمودند: «نعم الموضع وراردهای. یعنی چه نیکو محلی است وراردها.»[11] مرحوم محدث قمی بعد از نقل این حدیث در سفینة البحار میفرماید: «وراردهای» نام یکی از آبادیهای قم است.[12]
5. منقول است که امام هادی فرمودند: «قم و اهل آن به سبب زیارت جدم علی بن موسی الرضا در طوس آمرزیده هستند. آگاه باش هر کس او را زیارت کند و در راه زیارت آن حضرت یک قطره باران به او برسد، خداوند جسدش را به آتش جهنم حرام میسازد.»[13]
6. از امام رضا نقل شده که فرمودند: «برای بهشت هشت درب است، یکی از آنها از آن اهل قم است. خوشا به حال آنها، خوشا به حال آنها، و باز هم خوشا به حال آنها.»[14]
والدین حضرت معصومه(س)
پدر حضرت فاطمه معصومه، امام هفتم شیعیان حضرت اباالحسن موسی بن جعفر است که در هفتم ماه صفر 128 هجری به دنیا آمد و در 25 رجب سال 183 هجری به شهادت رسید.[15] مادر آن حضرت، همان مادر بزرگوار امام رضا(ع)، حضرت نجمه خاتون است که از اهالی مغرب بود. او قبل از اینکه توسط امام کاظم خریداری شود «تکتم» نام داشتند. به نظر میرسد که این نام برازنده او بوده است. بدین سبب که جلالت و شان او نه فقط از اهل مغرب مکتوم بود بلکه در میان همه اهل زمین به طور عموم، مجهول بود.
1. مرحوم کلینی با سلسله اسناد خود اینچنین روایت کرده است:
هشام بن احمر روایت میکند که گفت: امام کاظم به من فرمود: «آیا میدانی که یک نفر از مغرب به مدینه آمده است؟ برخیز برویم.» به محل اقامت آن شخص رفتیم، با مردی از اهالی مغرب مواجه شدیم که تعدادی کنیز با خود آورده بود. به او گفتم: «کنیزهای خود را بر ما عرضه کن.» او هفت کنیز بر ما عرضه کرد ولکن امام هیچیک را نپذیرفت. سپس گفت: «من بجز یک کنیز بیمار، کنیز دیگری ندارم.» امام فرمودند: «آیا او را بر ما عرضه میکنی؟» مرد امتناع کرد و ما برگشتیم. روز بعد امام به من فرمودند: «برو نزد آن شخص و بگو آخرین نظر تو در مورد آن کنیز چیست؟ او خواهد گفت که چنین و چنان. پس بگو: من خریدم.» هشام بن احمر میگوید: به نزد او رفتم و او اظهار داشت: «من او را هرگز از فلان قیمت کمتر نخواهم داد.» گفتم: «خریدم.» بردهفروش گفت: «آن کنیز از آن توست، ولی به من بگو آن مردی که دیروز همراه تو بود کیست؟» گفتم: «او مردی از بنیهاشم است.» گفت: «از کدام تیره بنیهاشم؟» گفتم: «بیشتر از این نمیدانم.» بردهفروش گفت: «گوش فرادار تا در مورد این کنیز برایت سخن بگویم. من او را از دورترین نقطه مغرب خریدم، یکی از بانوان اهل کتاب به من گفت: این کنیز که همراه توست، شایسته است که در نزد برترین انسان روی زمین باشد. زیرا این دختر چیزی در نزد مولایش درنگ نمیکند جز اینکه فرزندی از او به دنیا میآورد که در میان همه اهل شرق و غرب برای او همسنگی نباشد.» هشام بن احمر میگوید: من او را به خدمت امام کاظم(ع) آوردم، طولی نکشید که علی بن موسی الرضا از او متولد شد.[16]
2. هنگامی که نجمه خاتون(س) به دودمان امامت راه یافت، امام کاظم(ع) گروهی از اصحاب را گرد آورد و به آنها فرمود:
«این کنیز را جز به فرمان خدا خریداری نکردم.» هنگامی که از کیفیت آن پرسیده شد، فرمود: «جدم رسول خدا(ص) و پدرم امیر مؤمنان(ع) را در عالم رؤیا دیدم، یک قطعه ابریشم به همراه داشتند، چون آن را باز کردند یک پیراهن در میان آن بود که تمثال این دختر بر آن نقش شده بود. به من فرمودند: «ای موسی! این دختر، بهترینِ اهل زمین را برای تو به دنیا خواهد آورد.» آنگاه به من فرمودند: «هنگامی که او متولد شد، او را علی نام بگذار.» سپس به من فرمودند: «خداوند به واسطه او، عدالت و رأفت و مرحمت را در دنیا ظاهر خواهد ساخت، خوشا به حال کسی که او را تصدیق کند، و بدا به حال کسی که او را دشمن بدارد و تکذیب کند.»[17]
3. شیخ صدوق با سلسله اسنادش از نجمه خاتون اینطور روایت کرده است
«در ایام حاملگی هرگز احساس سنگینی نمیکردم و در خواب صدای تسبیح و تهلیل از بطن خود میشنیدم ولی چون بیدار میشدم دیگر آن را نمیشنودم. هنگامی که حمل خود را بنهادم، طفل دستها را بر زمین نهاد و سر به سوی آسمان بلند کرد و لبهای خود را همانند کسی که سخن بگوید، حرکت میداد. در این حال پدرش حضرت موسی بن جعفر وارد شد و به من فرمود: «هنیئاً لک یا نجمة! کرامة من ربک. یعنی ای نجمه! این کرامت پروردگار، بر تو مبارک باد.»
4. نجمه خاتون به قدری مؤدب بود که در حضور حمیده خاتون هرگز بر زمین نمینشست.[18]
از تاریخ تولد نجمه خاتون اطلاعی در دست نیست و از مقدار سن شریفش به هنگام شرفیابی به دودمان امامت چیزی به دست ما نرسیده است. تنها چیزی که در منابع حدیثی آمده این است که وی به هنگام تشرّف به امام کاظم(ع)، دوشیزه بود.[19]
ولادت حضرت معصومه(س)
ولادت حضرت فاطمه معصومه در روز اول ذیقعده سال 173 هجری بوده است و این بانوی بزرگوار فقط شش سال محضر مبارک پدر را درک کردند. چرا که در سال 179 هارون الرشید امام را به عراق آورد و ایشان در زندان عراق به سر برد تا شهید شد.
بعد از گذشت بیست و پنج سال از تولد حضرت رضا(ع)، این دومین فرزندی بود که خداوند به نجمه خاتون عطا فرمود. امام رضا(ع) آن بانو را به لقب «معصومه» ملقب کرد. پیشتر، امام صادق به ولادت این بانو بشارت داده بودند.
چرا بانو ازدواج نکرد؟
تقریباً قطعی است که حضرت معصومه(س) ازدواج نکرده است. سن حضرت هنگام وفات، حدود 28 سال بوده است. لذا این سؤال پیش میآید که چون ازدواج از مستحبات مؤکد در اسلام است چرا ایشان ازدواج نکردند؟
پاسخ 1: دختران امام کاظم بهویژه حضرت معصومه در سطحی از کمالات بودند که برای خود کفو و همتای مناسبی نمییافتند. نقل است که امام کاظم(س) به آنها سفارش کرده بود که با رأی و مشورت با برادرشان حضرت رضا(ع) ازدواج کنند.[20]
در مورد حضرت زهرا از امام صادق نقل شده است که فرمود: «اگر خداوند متعال علی را برای فاطمه نمیآفرید، در سراسر زمین از حضرت آدم گرفته تا هر انسانی بعد از او، همتایی برای فاطمه پیدا نمیشد.»[21]
2. ترس و وحشت ناشی از حکومت پر از خفقان هارون، به گونهای بود که کسی جرأت نمیکرد با دختران امام کاظم وصلت نماید و داماد آن حضرت شود. زیرا برایشان خطر جانی داشت.
در ضمن نباید این مطلب را از نظر دور داشت که امام کاظم در زندان بهسر میبردند و اطلاع امام رضا(ع) از آینده (ماجرای شهادت پدر و هجرت اجباری او به خراسان) شاید دلیل دیگری برای ترک ازدواج حضرت معصومه باشد.
خوف آیتالله بروجردی از وهن مقام بانو
از حضرت آیتالله صافی گلپایگانی نقل شده که روزی شاه عربستان سعودی به ایران آمد و هدایایی برای مرجع کل ـ حضرت آیتالله العظمی بروجردی ـ فرستاد، آقا در میان آن هدایا چند قرآن و مقداری از پرده کعبه را پذیرفت و بقیه را پس فرستاد. در ضمن شاه عربستان از طریق سفیر کشورش تقاضای ملاقات با آقای بروجردی را کرده بود که ایشان این تقاضا را رد کرد. وقتی از علت امر سؤال شد، آقا فرمود: این شخص اگر به قم بیاید به زیارت مرقد مطهر حضرت معصومه نمیرود و به مقام ارجمند ایشان توهین خواهد شد. لذا من به هیچ وجه چنین امری را تحمل نمیکنم.
عالمه آل عبا
مرحوم مستنبط از صاحب کتاب کشف اللئالی نقلی کرده است. توضیحاً اینکه این کتاب تا به حال چاپ نشده و نسخه خطی آن در ایران نیست، گفته میشود که فقط یک نسخه از آن در کتابخانه شوشتریها در نجف اشرف موجود است.[22] مولف ارزشمند این کتاب، صالح بن عرندس حلی، دانشمند پرارج شیعه در قرن نهم، صاحب شعر معروفی است که علامه امینی دربارهاش میفرماید: «در میان اصحاب، مشهور است که در مجلسی که این شعر خوانده شود وجود مقدس حضرت بقیه الله ارواحنا فداه حضور پیدا میکنند.»[23] متن کامل این اشعار را طُریحی در منتخب، سید جواد شبر در ادب الطف، و علامه امینی در الغدیر آوردهاند.[24]
آنچه از زبان مرحوم مستنبط از کتاب ابن عرندس نقل شده این است:
روزی جمعی از شیعیان به قصد دیدار حضرت موسی بن جعفر به مدینه شرفیاب شدند و معلوم شد که حضرت در مسافرت است. این عده پرسشهایی داشتند که نوشتند و به حضرت معصومه تحویل دادند و رفتند. روز بعد که میخواستند از مدینه به سوی وطن خود بازگردند، دیدند که حضرت موسی بن جعفر هنوز از مسافرت برنگشتهاند. نظر به اینکه ناگزیر از مراجعت بودند، پرسشهای خود را مطالبه کردند که به سفر بعدی موکول شود. حضرت معصومه پاسخ پرسشها را نوشتند و به آنها تسلیم کردند. آنها شادمان مدینه را به قصد وطن ترک کردند و در اثنای راه با حضرت موسی بن جعفر مواجه شدند که به سوی مدینه میرفت. داستان را به آن حضرت عرض کردند. حضرت فرمود: «آن نوشته را به من بدهید». چون پرسش و پاسخها را مطالعه نمودند، سه نوبت فرمودند: «فداها ابوها! یعنی پدرش به قربان چنین دختری باد.» [25]
اگر این نقل صحیح باشد با توجه به اینکه حضرت معصومه قبل از دستگیری پدر بزرگوارشان خردسال بودهاند، این نقل بر مقام رفیع علمی آن حضرت دلالت دارد.
وفات بانو
مدارک متعددی وجود دارد که حضرت معصومه در سال 201 هجری قمری در قم وفات نمودهاند، و این در کاشیکاریهای قدیمی اطراف حرم که از چند قرن قبل باقی است دیده میشود. ولیکن در مورد ماه و روز وفات آن حضرت اختلاف است، تا سه قول گفته شده: دهم ربیع الثانی 201، دوازدهم ربیع الثانی، و هشتم شعبان 201.
زیارت بانو
واژه «زیارت» در لغت عرب در این معانی به کار رفته است: دیدار، پیشواز، تمایل، آهنگسفر، مرکب تیزپا، گوشه چشم، عزیمت به سوی مقصود، قفسه سینه، بالا آمدن قفسه سینه، و گرامی داشت مهمان.[26]
شهر قم به واسطه حضور بانو مفتخر به کسب لقب «عُش آلمحمد» (آشیانه خاندان پیامبر) گردید[27] و طبق روایات قم مأوای فاطمیین و قرارگاه یاران ولیالله الاعظم است و این همه عظمت به برکت این بانوست. و چه زیارتی است زیارت این بانو و چه شراب طهوری است در کام عطشان انسان سرگردان این عصر.
زیارتنامه حضرت معصومه(س) به تصریح علامه مجلسی از امام رضا(ع) روایت شده است.[28] آیت الله آقا جمال خوانساری نیز این حدیث را در کتاب مزار خود آورده است.
در فضیلت زیارت بانو همین بس که برادر بزرگوار ایشان به سعد بن سعد فرمودند: «ای سعد از ما نزد شما قبری است.» سعد گفت: «فدایت شوم آیا قبر فاطمه دختر موسی بن جعفر را میگویید؟» امام فرمودند: «آری، هر کس او را زیارت کند در حالیکه به حق او آگاه باشد، بهشت از آن اوست.»[29]
تنها بانویی که پس از حضرت زهرا زیارت مأثور دارد
بانوان برجستهای چون آمنه دختر وهب، فاطمه بنت اسد، خدیجه بنت خویلد، فاطمه امالبنین، زینب کبری، حکیمه خاتون و نرجس خاتون که تردیدی در مقام بلند و جایگاه رفیع آنها نیست، هیچکدام زیارت مأثور از سوی معصومان ندارند. لذا پس از حضرت زهرا(س) یگانه بانویی که زیارت مأثور دارد، این عزیز است.
ارادت علمای طراز اول شیعه به بانو
علمای بزرگ شیعه همواره اهتمامی ویژه به زیارت حضرت معصومه داشتهاند، از جمله آنان مرحوم آیتالله گلپایگانی بود. ایشان سالها نماز صبحشان را در مسجد بالای سر میخواندند و در همین فرصت، مدتی را نزدیک قبر مطهر حضرت معصومه مینشستند و به زیارت و رازگویی با آن حضرت میپرداختند.
مرحوم حاج آقا حسین فاطمی راجع به استادش، مرحوم آقای حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی مینویسد: «برای رفتن به زیارت حضرت معصومه بسیار جدیت داشت، حتی با وجود بیماری قلبی، همه روزه به حرم مشرف میشدند.»[30]
از بعضی از آثار گذشتگان مانند نوشته شیخ عبدالجلیل قزوینی رازی استفاده میشود که زیارت حضرت معصومه اختصاص به شیعه نداشته، بلکه اهل سنت و علمای آنان نیز به زیارت بانوی بهشتیان میرفتهاند. عبارت او در این مورد چنین است: «و اهل قم به زیارت فاطمه بنت مطهره موسی بن جعفر روند که ملوک و امرا و علمای حنفی و شافعی به زیارت آن تربت، تقرب نمایند.»[31]
مقام شفاعت بانو
بالاترین جایگاه شفاعت از آن رسول گرامی اسلام است، که در قرآن کریم از آن به «مقام محمود» تعبیر شده است (إسراء/ 79). همینطور دو تن از بانوان خاندان رسول مکرم اسلام شفاعت گستردهای دارند که جهان شمول است و میتواند همه اهالی محشر را فرا گیرد. این دو بانوی عالیقدر، حضرت فاطمه زهرا و حضرت فاطمه معصومه هستند. در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا(س) همین بس که «شفاعت» مهریه آن حضرت بوده است و به هنگام ازدواج، پیک وحی طاقه ابریشمی از سوی پروردگار آورد که در آن جمله: «خداوند مهریه فاطمه زهرا را، شفاعت گنهکاران از امت محمد(ص) قرار داد» درج شده بود. این حدیث از طریق اهل سنت نیز نقل شدهاست.[32]
پس از فاطمه زهرا از جهت جایگاه شفاعت، هیچ بانویی به شفیعه محشر ـ حضرت معصومه ـ نمیرسد. بر همین اساس است که حضرت امام جعفر صادق(ع) فرمودند: «با شفاعت او همه شیعیان وارد بهشت میشوند.»[33]
بیت النور یا محراب عبادت بانو
یکی از مدارس علوم دینی قم، مدرسه «ستّیة» است که در محله میدان میر ـ جنب عبادتگاه حضرت معصومه ـ واقع شده و مشهور است که ایشان در دوران اقامتشان در قم یعنی هفده روز در این مکان به سر بردهاند. برای آن مجلله در آن مکان، محرابی بوده است که در آن عبادت میکردهاند و به گفته بعضی از اهل تحقیق، آن بقعة مبارکه را «بیت النور» خواندهاند و آن بقعه، جزء خانه موسی بن خزرج بوده و او از حضرت معصومه در آنجا پذیرایی میکرده است.[34]
مرحوم محدث قمی میگوید: در زمان ما نیز آن محراب، موجود است و آن، واقع است در محله میدان میر و معروف است به «ستّیه»، و «ستّی» به معنی «خانم» و «بیبی» است.[35]
حجره مزبور که محراب مبارک حضرت معصومه در آن قرار دارد در قسمت جنوبی مدرسه، واقع شده است. در پیشانی درگاه شمالی بقعه، کتیبهای با این جمله دیده میشود: «یا فاطمة اشفعی لی فی الجنة».
امامزادگان مدفون در جوار مرقد مطهر بانو
موسی مُبرقَع در قم مدفون است. او فرزند بلافصل امام جواد و نخستین فرد از فرزندان امام نهم است. او در سال 259 هجری به قم آمد. موسی شمایلی زیبا و صوتی نورانی داشت و به روی خود نقاب میافکند. از اینرو او را موسی مبرقع خواندهاند. در عظمت این بزرگوار که همه سادات رضوی از نسل اویند محدث نوری کتابی مستقل به نام «بدر مشعشع» نگاشته است.[36] قبر مبارک شاهزاده موسی مبرقع در کنار مقبره چهل اختران واقع در خیابان آذرشهر قم است.
سلطان محمد شریف، از فرزندان امام زینالعابدین(ع) گنبدی دارد در محلهای از قم که به نام خودش معروف است. ایشان جد بزرگ امامزاده یحیی است (مدفون در تهران). از تعبیرات بزرگی که علامه شیخ منتخبالدین در اول فهرست خود که به اسم امامزاده سلطان محمد شریف و امامزاده یحیی تالیف نموده جلالت قدر آن دو بزرگوار معلوم می شود.[37]
علی بن جعفر الصادق عریضی، او مردی عالم و پرهیزگار بود که زمان چهار امام را درک کرده است و قبر مقدسش در انتهای خیابان چهار مردان معروف به در بهشت است.[38]
شاه سید علی، حضرت عباس(ع) جد سوم اوست. سید علی به سبب کراماتش مورد توجه خاص زائران است و مرقد مطهرش در دروازه ری (خیابان 15 خرداد) واقع است.[39]
و امام زادگان و سادات جلیل القدر دیگری که در جوار ملکوتی بانو هستند.
سخن آخر: رازگویی با بانو
در روزگاری که معنویت از زندگی انسانها رخت بر بسته و مشکلات و سختیها چنان آنها را احاطه کرده که گاه حتی توان حرکت را از انسان عصر امروز میگیرد، نیاز به قدرت معنوی بیشتر خودنمایی میکند. چند روز قبل، در اخبار گفته شد که مردم فرانسه برای روا شدن آرزوهای خود قفلهایی را به پلهای نردهای میبندند، تمام نردهها پر شده و نیروهای دولتی نگرانند که از این به بعد این قفلها به کجا بسته خواهد شد؟ هزاران هزار قفل بسته و دریغ از کلیدی برای باز شدن آنها...
پرنده، وقتی احساس خطر میکند به آشیانه خود پناه میبرد چون مأمنی از آن جا أمنتر نمیشناسد و جوجهها در زیر پر و بال مادر به آرامشی میرسند که هیچ گوئیا طوفانی توان بر هم زدن آن را ندارد.
بگذارید خودمانی بگوییم. شیعیان، دنبالهروان خاندان پیامبرند و همانطور که مذکور آمد آشیانه این خانواده بنا به نص روایات، حرم مطهر معصومه است. و از آنجا که آشیانه بدون حضور مادر، آشیانه نیست پس شما مادر بودهاید بر شیعه، هر چند که همسری نداشتهاید. و مادر، هماره چشم به راه است بر فرزند، هرچند که نااهل باشد.
در کوران حوادث زندگی و در بحبوحه چه کنمها اسیر شدهایم و نای برخاستن نداریم. و سینههامان تنگ از این همه نامردمی در این جهان مدعی تمدن و بلکه به قول شهید آوینی در این عصر جاهلیت ثانی. در خود اسیریم و به قول میرزا جواد آقا ملکی تبریزی که میفرمود: دوا و شفای همه دردهای مادی و معنوی در کنف ارادت و اتصال مداوم به این خاندان است.
مسکین ندار است اما به در خانهها میرود و طلب میکند ولی «مستکین» ندار است و از رفتن ناتوان. ما مصداق همان مستکین هستیم ای بانو! و محتاج عطای مادرانه شما. و این هم برگ سبزی از یک مستکین، هدیه به شما:
تنظر إلینا و إلی أهلنا
أیتها العزیزة مِن سخا
تنظر إلینا و تَصدّق لنا
جزاؤکم کان عند ربّنا
[1]. قم را بشناسید، ص 36
[2]. انوار المشعشعین، ج 1، ص 97
[3]. همان
[4]. بحار الانوار، ج 60، ص 213
[5]. بحار الانوار، ج 60، ص 216
[6]. فاطمه معصومه فاطمه دوم، ص 25
[7]. عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 263 ـ سفینة البحار، ج 2، ص 447
[8] . بحار الانوار، ج 60،
[9]. تاریخ قم، ص 98 ـ بحار الانوار، ج 60، ص 214
[10]. مجالس المومنین، ج 83 ـ بحار الانوار، ج 60، ص 228
[11]. بحار الانوار، ج 60، ص 214
[12]. سفینة البحار، ج 2، ص 446
[13]. عیون الاخبار، ج 2، ص 264 ـ بحار الانوار، ج 60، ص 231
[14]. بحار الانوار، ج 60، ص 215
[15]. منتهی الآمال، ج 2، ص 121
[16]. کلینی، اصول کافی ـ شیخ مفید، الارشاد
[17]. دلایل الامام، ص 348
[18]. ینابیع المودة، ص 384 ـ عوامل، ج 22، ص 19
[19]. بحار الانوار، ج 49، ص 7 ـ عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 14
[20]. اصول کافی، ج 1، ص 317
[21]. اصول کافی، ج 1، ص 261
[22]. مرحوم سیدحسن میرجهانی نسخهای از این کتاب را در کتابخانه مرحوم محمد سماوی دیده بود. نگا. الجنة العاصم، ص 148
[23]. الغدیر، ج 7، ص 14
[24]. منتخب طریحی، ج 2، ص 32
[25]. زندگی کریمه اهل بیت، صص 53 و 54
[26]. لسان العرب، ج 6، ص 110ـ نهایة ابناثیر، ج 2، ص 318 ـ مجمع البحرین، ج 3، ص 319
[27]. بحار الانوار، ج 57، ص 214
[28]. بحار الانوار، ج 102، ص 265
[29]. عمدة الزائر، ص 395
[30]. جامع الدرر، ج 2، ص 228
[31]. النقض، عبدالجلیل قزوینی رازی، ص 643
[32]. بانوی ملکوت، ص 110
[33]. همان
[34]. بانوی ملکوت، ص95
[35]. منتهی الآمال، ج 2، ص 162
[36]. ملاهاشم خراسانی، منتخب التواریخ، ص 491
[37]. همان
[38]. همان
[39]. گنجینه آثار قم، ج 2، ص 262