سریال انقلاب زیبا جزو آثار معمایی و پر گره تلویزیون است. این مساله کار مخاطب را سخت می کند، چون مخاطب تلویزیون عادت دارد هنگام تماشای سریال کارهای دیگرش را هم انجام بدهد و این در حالی است که ندیدن یک قسمت از سریال به از دست دادن اتفاقات زیادی منجر میشود. آیا هنگام نگارش قصه به همه این ماجراها فکر کرده بودید؟
طبیعی است هر نویسنده، کارگردان و هر مدیر سفارشدهندهای مخاطب را در نظر میگیرد، اما در نظر گرفتن مخاطب با این که خودت را با مخاطب و شرایط او تطبیق بدهی، فرق دارد و نتیجهاش حرکت در مداری میشود که دیگران آن را تجربه کردهاند. بنابراین هیچ وقت امکان تجربه جدید یا آن کاری که دوست دارید به دست نمیآید.
ابتدا باید خود هنرمند از کارش راضی شود و لذت ببرد و بعد آن را ارائه کند. من قبل از پخش سریال تاکید کردم انقلاب زیبا جزو سریالهایی نیست که مخاطب هنگام دیدنش میز شام را بچیند یا با تلفن حرف بزند. اگر دوست دارید این سریال را ببینید، باید دقیق ببینید یا اگر بخشهایی از قصه را ندیدید، حتما بخشهای عمدهای از ماجراها را از دست میدهید. خیلیها این مساله را برای تلویزیون نقطه ضعف قلمداد میکنند، ولی به نظرم بهتر است مخاطب جدی داشته باشیم تا این که مخاطبمان گذری باشد.
ترجیح میدهم پنج مخاطب جدی داشته باشم که اثرم را با دقت ببیند تا این که هزاران مخاطبان غیرجدی کارم را تماشا کنند که گاهی چشمشان به تلویزیون است و به این مساله عادت کردند که اگر از هر جایی سریال تلویزیونی را ببینند، میتوانند از همانجا آن را دنبال کنند و بقیه قصه را حدس بزنند.
سریال انقلاب زیبا را باید از قسمت اول دید و اگر مخاطبان از وسط سریال به جمع بینندگان اضافه شدند باید یک نفر را داشته باشند تا از قسمت اول خیلی دقیق قصه را تعریف کند که بداند شخصیتهای قصه چه کسانی هستند، چه سابقهای دارند و واکنشهایشان نسبت به موقعیتها چگونه است.
به نکته خوبی اشاره کردید. چون در سریال انقلاب زیبا شاهد رفت و برگشتهای خیلی زیادی به زمان حال و گذشته هستیم. فکر نمیکردید این مساله مخاطب را سردرگم میکند؟
این رفت و برگشتها در قسمتهای اول سریال که روایت غیرخطی بود بیشتر استفاده شد، اما با توجه به این که سابقه ذهنی مخاطب را در نظر گرفته بودیم از قسمت هفتم و هشتم به بعد به نسبت کمترش کردیم و روایت خطی شد. در واقع این تکنیکی بود که من ترجیح دادم از آن استفاده کنم.
خوشبختانه بازتاب خوبی از جامعه، روابط عمومی تلویزیون، فضاهای مجازی، واکنش رسانهها و حرف آدمهای حرفهای گرفتیم که نشان میدهد سریال مورد توجه قرار گرفته است. معتقدم اگر سریالی بسازید که مخاطب بداند برایش وقت گذاشتید و برای 50 دقیقه زمانی که او میخواهد صرف دیدن سریال کند احترام گذاشتید، مطمئن باشید مورد توجهش قرار میگیرد، حتی وقتی قصه پر از گره باشد، مخاطب متوجه میشود که شما به اصطلاح به سریال آب نبستید.
پخش سریال انقلاب زیبا تا به امروز نشان میدهد مخاطب موضوع و فضای قصه را درک کرده و برایش قابل هضم است. شخصا ترجیح میدهم در هر مدیومی که کار میکنم ـ چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی ـ این مسیر را ادامه بدهم و فیلمنامههای پر از تعلیق بنویسم.
متاسفانه گاهی برخی کارگردانان، نویسندگان و مدیران دچار این توهم هستند که مخاطب ما قصههای پیچیده را درک نمیکند و با چنین قصههایی همراه نمیشود، ولی باید گفت این مساله ناشی از کمفکری خود ماست. اتفاقا مخاطب امروز باهوش بوده و بیننده 20 سال پیش نیست که آثار روز دنیا به دستش نمیرسید.
مخاطب امروز در فضای مجازی در معرض هزاران تصویر جدید است. ضمن این که خیلی جلوتر از ماست، پس مطمئن باشید تماشاگر از قصههای پیچیده و پر از گره استقبال میکند و نسبت به آنها واکنشهای خوبی خواهد داشت. پس برای یک بار هم که شده به شعور مخاطب احترام بگذاریم و بدانیم مخاطبمان با ارزش است و باید او را جذب سریالها و آثار تلویزیونی خودمان کنیم.
پس با سریال انقلاب زیبا قصد داشتید عادت مخاطب تلویزیون را بشکنید تا او فراتر از چارچوبهایش فکر کند؟
شاید بخشی از این مساله این طور باشد، اما من در هر کاری که انجام میدهم، علاقهمند هستم عادتهای قبلی مخاطب را بشکنم، حتی وقتی مجموعه تاریخی هم نوشتم، سعی کردم عادت تماشاگر را به سریالهای تاریخی بشکنم و این ویژگی شخصیتی من است.
در سریال انقلاب زیبا نخواستم عادت مخاطب را بشکنم، بلکه سعی کردم یک بار مخاطب آن چیزی را که دوست دارد، ببیند. شاید برخیها دوست داشته باشند با این قصه یک سریال صد قسمتی بسازند، اما من میخواستم در بیست و چند قسمت این سریال را بنویسم و در عوض در هر قسمت مخاطب شاهد قصه و گرههای زیادی باشد و به جای این که در هر قسمت یک اتفاق ببیند شاهد ده اتفاق باشد و از دیدن اثر هم لذت ببرد و به خودش نگوید به سریال آب بستند.
از سوی دیگر میخواستم وقتی کسی سریال انقلاب زیبا را میبیند، مثل قصه سریالهای چند صد قسمتی نباشد که کل تعریف دوستش از سریال این باشد که این دختر و پسر همدیگر را دوست داشتند، اما زندگیشان کمی به هم ریخته است. علاقهمند بودم وقتی قصه سریال را تعریف میکند، به دلیل آن که گره و اتفاق زیاد دارد حدود یک ربع برای تعریف قصه زمان بگذارد.
معمولا چهار تا پنج قسمت ابتدای هر سریال به معرفی شخصیتها اختصاص دارد، اما این اتفاق در سریال انقلاب زیبا نیفتاده و از همان قسمت اول که شخصیتها معرفی میشوند، اتفاقات زیادی را شاهد هستیم. این فرم سریالهای تلویزیون را نمیپسندید که این گونه عمل کردید؟
به نظرم این سنت قدیمی است که از سالهای قبل وجود داشت در حالی که باید از همه نماهای کار به نحو احسن استفاده کرد. باید برای هر یک ثانیه فکر کرد. وقتی یک گروه صد نفره برای تولید یک سریال زحمت میکشند و مخاطب میلیونی هم پای دیدن سریال مینشیند، بنابراین نباید بگذاریم وقت و زمان تماشاگر به بطالت صرف شود.
این تصور اشتباه است که باید پنج قسمت ابتدای سریال به معرفی شخصیتها اختصاص پیدا کند تا مردم همراه سریال شوند. اگر مردم از یک تا دو قسمت اول سریال خوششان بیاید، کار را دنبال میکنند، ولی اگر خوششان نیاید این کار را انجام نمیدهند. در سالهای اخیر این طور بوده است. برخی مواقع شاهد بودیم که قسمتهای اول یک سریال خوب نبوده، اما قسمتهای بعدی خوب شده، اما سریال دیده نشده است؛ چون این تفکر اشتباه وجود داشته که باید بعد از پنج قسمت گره در قصه گذاشت.
ما باید بدانیم در چه دورهای زندگی میکنیم و در این دوره دیدن سریالهای خارجی مختص به طبقه خاصی نیست. از الهیه تهران گرفته تا یک روستای دورافتاده، همه در جریان آخرین سریالهای روز دنیا هستند یا از طریق شبکههای ماهوارهای یا شرکتهای غیرمجاز دیویدیاش را تهیه میکنند و میبینند. ضمن این که نشریات سینمایی و فرهنگی مثل مجله 24 یا حتی روزنامه جامجم هم به سریالها و فیلمهای روز دنیا میپردازند. وقتی به این مسائل نگاه میکنیم متوجه میشویم مردم ما مردم دهه 60 نیستند که مهمترین سریال زندگیشان آینه باشد.
وقتی تصویربرداری سریال انقلاب زیبا شروع شد تنها هشت قسمت از این اثر نوشته شده بود. برایتان دشوار نبود با توجه به تعدد گرههای قصه همزمان با تولید بنویسید؟
وقتی تکلیفات با خودت معلوم باشد، همیشه حرفهای کار کرده باشی و سطح توان خودت و گروه را بشناسی، دچار مشکل نخواهی شد. من هنگام نگارش این سریال دچار عارضه قلبی هم شدم، ولی با این که چند روز بیمار بودم، کار به خاطر فیلمنامه تعطیل نشد. گرچه آماده نبودن فیلمنامه کامل به فشارهایی روی گروه و تهیهکننده منجر شده بود، اما تاخیر در رساندن فیلمنامه نداشتم. رامین عباسیزاده تهیهکنندگی این سریال را به عهده دارد و بشدت به کار علاقهمند است و بدون تعارف هم میگویم که او برای تکتک دقایق این کار ایستاد، حتی ایدههایی که هنگام نگارش فیلمنامه به ذهنم میرسید و خارج از برآورد بود، اما حاضر میشد ریسک کند و سختی را به جان بخرد، اما کار درست انجام شود.
طبیعی است دیدن چنین مواردی برای من به عنوان نویسنده ارزشمند است و لذت میبرم با تهیهکنندهای کار کنم که فرق خوب و بد را میداند و به نویسنده و بقیه گروه انگیزه میدهد. من با تهیهکنندگانی برخورد داشتم که وقتی با تعدد لوکیشن و پیچیدگی قصه روبهرو میشوند از نویسنده میخواهند به خاطر مسائل مالی این تنوع را کم کند، اما یک بار هم از عباسیزاده نشنیدم که بگوید برای فلان سکانس کم بگذاریم.
با توجه به این که قصه خوب است و شخصیتپردازیها درست انجام شده، اما حس برخی بازیگران این سریال درست درنیامده است؛ یعنی احساسات شخصیتها بیشتر در دیالوگهاست تا این که در بازی دیده شود.
کسی که پدرش را 30 سال ندیده، این طور نیست که در همه لحظات حسرتش را نشان بدهد؛ حتی اگر یک نفر در عشق شکست میخورد این طور نیست که هر روز درباره این موضوع حرف بزند. به زخمهای کهنه همیشه امکان بروز داده نمیشود، چون فرد درگیر روزمرگی زندگیاش میشود.
ضمن این که هر کارگردانی صاحب یک سلیقه در اجرا بوده و ممکن است این سلیقه با من یکی باشد یا نباشد. ولی من و بهرنگ توفیقی، کارگردان در اجرا بشدت نزدیک به هم بودیم و هستیم. شاید بخشهایی از قصه را کارگردان علاقهمند است سرد بگیرد. به همین دلیل من به سلیقه او احترام میگذارم.
شما به عنوان نویسنده که بیننده این اثر هم است چه نظری در این باره دارید؟
شاید من دوست داشته باشم برخی بازیها به شکل دیگری باشد، ولی الان که سریال را میبینم و با توجه به صحبتهایی که قبل از متن با کارگردان داشتم، متوجه میشوم سلیقههایمان نزدیک به هم است. علاوه بر آن، کارگردان فقط اپراتور نیست که بگوید صدا دوربین حرکت، بلکه او هم ایده و فکر دارد و به قصه چیزی اضافه میکند. در طول ساخت این سریال خیلی درباره موقعیتها و شخصیتها صحبت کردیم. در مجموع وقتی هر کاری ساخته میشود بازیگران میخواهند موقعیتهایی به نقششان اضافه شود، اما من آدمی هستم که خیلی به حرف آدمها گوش میدهم و جزو معدود نویسندگانی هستم که سر صحنه میروم و از نزدیک با بازیگران صحبت میکنم، اما تابلوی نهایی من مخاطب است که میخواهد اثر را ببیند. بازیگران ابزار قصهگویی هستند و هر بازیگر به نقش خودش فکر میکند. بنابراین وقتی بازیگران اعتراض دارند من دلیل منطقی خودم را میگویم. اگر بازیگر راضی شد که خوب است، اما اگر هم ناراضی باشد، وقتی نتیجه کار را ببیند اعتراضش برطرف میشود. به هر حال برای هر شخصیتی ساعتها فکر میکنم و این طور نیست که بیدلیل برای هر کاراکتر موقعیت و دیالوگ نوشته شود.
در سریال انقلاب زیبا مادر حامد نام ندارد و فقط به عنوان مادر حامد شناخته میشود، چرا برای او نام انتخاب نکردید؟
کلمه مادر نمادین و سمبلیک است. شنیدن این کلمه برایم مهم بود. به همین دلیل نام نگذاشتم. ضمن این که وقتی فیلمنامه همزمان نوشته شود و خیلی سکانسها را میبینم، بر آن اساس دیالوگهای شخصیتها را کم یا زیاد میکنم. اگر بازی بازیگر نسبت به آن چیزی که احساس کنم فاصله داشته باشد، خواه ناخواه تاثیر میگذارد.
شنیدهایم برای انتخاب بازیگران هم مشورت دادید.
بله، هر وقت طرف مشورت قرار گرفتم، سعی کردم بهترین نظر را بدهم. در این سریال هم با رامین عباسیزاده درباره جزء به جزء کار همفکری داشتیم. شاید همه چیزهایی را که میخواستیم به دست نیاوردیم، ولی این ترکیب بازیگران را خیلی دوست دارم، حتی روزهای اول دوست نداشتم آزاده صمدی نقش زیبا را بازی کند، ولی الان که سریال را میبینم به نظرم برای این نقش خوب است و دوستش دارم.