سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

به‌زودی پیاده از دریای خزر رد می‌شویم!

ما دوست داشتیم در مقابل هجوم همه اقوام وحشی و اهلی ایستادگی کنیم. در مقابل عراقی‌ها، در مقابل آمریکایی‌ها، در مقابل اسراییلی‌ها و هر متجاوزی که بخواهد به ایران دست‌درازی کند. اما حالا قوم آزتک به ما حمله کرده. اشتباه نکنید، آزتک‌ها منقرض نشده‌اند!

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران در حمله مغول و دیگر اقوام وحشی به ایران خیلی چیزها از میان رفت و به آتش کشیده شد و سوخت و خیلی از مردم کشته شدند، اما خداییش دریای خزر سرجایش مانده بود.  با این حال، ما ایرانی‌ها، که چو ایران نباشد تن ما مباد، هیچ وقت نه اسکندر را می‌بخشیم که می‌گویند تخت‌جمشید را به آتش کشید، نه مغول‌ها را که ایران را تاراج کردند و نه دیگر اقوام بربر و تاتارها را.  ما دوست داشتیم سرزمینمان را حفظ کنیم و آرش جان تیرانداز جانش را بگذارد توی کمان و مرز کشورمان را تا می‌تواند ببرد آن‌ورتر.

ما دوست داشتیم در مقابل هجوم همه اقوام وحشی و اهلی ایستادگی کنیم. در مقابل عراقی‌ها، در مقابل آمریکایی‌ها، در مقابل اسراییلی‌ها و هر متجاوزی که بخواهد به ایران دست‌درازی کند.  اما حالا قوم آزتک به ما حمله کرده.  اشتباه نکنید، آزتک‌ها منقرض نشده‌اند! منظورم آن قوم آزتک مظلوم و بی‌آزار، که بی‌سر و صدا منقرض شد، نیست. منظورم قوم«آزتَک» است. یعنی قومی که آزش در دنیا تک است. تکِ تک. بدجوری تک. این قوم با درخت پدرکشتگی دارد، با نبات، با دریا، با زمین و زمان.  همه چیز را می‌فروشد و تبدیل می‌کند به برج و مستغلات.  شکر خدا کار و بارشان هم توپ توپ است و کم و کسری ندارند.  در کشورمان هم، برخلاف همه جای دیگر دنیا که جلوی کسب و کار مردم را می‌گیرند و هی قوانین و مقررات بیخودی و دست و پا گیر، مثل مالیات و حریم دریا و جنگل و زمین مزروعی و محدوده منابع ملی وضع می‌کنند و هی سنگ محیط‌زیست و میست به سینه می‌زنند، آزادی کامل وجود دارد که قوم «آز تَک» بتواند نان دربیاورد.  از آب و کوه و دریا.

حالا من کجا خوردم به پست این قوم آز تک. خدمتتان عرض کنم که چند روز پیش پیامکی دریافت کردم حاکی از این‌که تعداد محدودی از برخی سوییت‌های سلمانشهر (متل قو)، به فروش می‌رسد. از سر فضولی زنگ زدم ببینم متری چند. آقایی که گوشی را برداشت، خیلی محکم و با اعتماد به نفس حرف می‌زد.  خوشحال شد که صدای خانمی را از این طرف می‌شنید.  فکر کنم که چون لابد معروف است به این‌که خانم‌ها سوییت‌خرهای بهتری‌اند و لابد غش می‌کنند برای سوییت کنار دریا و پنت‌هاوس و از این حرف‌ها. اما قیمتی که گفت الحق خیلی خوب بود.  باورتان نمی‌شود: فقط متری نوزده تومن.  سوییت‌ها هم ٥٠متری بود.  اما من که حساب و کتابم خیلی تعریفی ندارد، باز هم پرسیدم: «یعنی کلش می‌شود چه قدر؟» تعجب کردم که گفت:  «٩٨٠ میلیون».
 گفتم:«آخر متری ١٩ تومان چه جوری می‌شود ٩٨٠میلیون؟»
جواب داد: «عوضش سالی چهار هفته در اختیارتان است.»
گفتم: «چه خوب! ولی من هنوز نفهمیدم که چرا می‌شود ٩٨٠میلیون؟»
گفت: «بقیه ‌سال را برایتان اجاره می‌دهیم و اجاره هم می‌دانید که شبی یک‌میلیون تومان است.»
من هنوز تو نخ این بودم که « چرا یک سوییت ٥٠ متری در شمال، از قرار متری ١٩هزار تومان، می‌شود ٩٨٠میلیون؟»
وی، که فکر می‌کرد لابد خانم‌های سوییت‌خر باهوش‌تر از این حرف‌هایند، ادامه داد:  «٧٠‌درصد اجاره را می‌ریزیم به حسابتان و بقیه مال ماست.»
گفتم: «چه خوب! ولی متری ١٩ تومان چه جوری می‌شود ٩٨٠میلیون؟»
بالاخره از کوره در رفت و گفت:  «خانوم، متری ١٩‌میلیون تومان.»

جا خوردم، اما چون آدم دست و پاداری هستم، زود دست و پایم را جمع کردم و گفتم:  «باریکلا، واقعاً، در سلماس، معدن الماس کشف کردید. هر کی هم از این سوییت‌ها بخرد، جداً منفعت می‌کند.  سالی چهار هفته در کنار دریا، همه‌اش با ٩٨٠‌میلیون تومان.  تا سی چهل‌سال بعد هم سرمایه اولیه برمی‌گردد.»
گفت: «شاعرید؟ سلماس کجا بوده، ما داریم برج می‌سازیم، نه قافیه برای شما.  سلمانشهر، الماس... ، همان متل قو.»
از لجم پرسیدم:  «اقلاً، محوطه‌سازی و دار و درخت دارید؟»
گفت:  «بله، دریا را خشک می‌کنیم و محوطه می‌سازیم.»
خیلی از اعتماد به نفس این آقا خوشم آمد. یاد غول داستان احمد شاملو افتادم که می‌گفت: «دریا را خواهم بلعید. دنیا را خواهم بلعید.»
گفتم: «توی روزنامه‌ها می‌نویسم، همه باید بدانند که شما می‌خواهید دریا را هم ببلعید.  شما غول آزید.  لابد به‌زودی مرز ما با کشورهای شمالی دیگر مرز آبی نخواهد بود. به جای شناکردن و با قایق و کشتی رفتن، با اتوبوس هم می‌شود رفت، چه خوب! عوضش سوییت و هتل تا دلتان بخواهد داریم.»
گفت: «آن قدر توی روزنامه بنویس که باد کنی.»
حالا من دارم توی روزنامه می‌نویسم که باد کنم.
امضا:  نیتا بانوی سوییت‌نخر.

پانوشت: قوم «آز تک» قومی است که دارد خاک تهران را به توبره می‌کشد. زمین‌های زعفرانیه و تجریش و ولنجک را هم همین‌طور. رشته‌کوه البرز را هم دارد عین کیک تکه‌تکه می‌کند و نجویده قورت می‌دهد.  آن طرف کوه البرز، جنگل‌های مازندران را هم.  جنگل که چه عرض کنم، تک‌تک درخت‌های مازندران را.  خلاصه...


شهروند
برچسب ها: پیاده ، در یای ، خزر
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.