آقای حامی در مورد خودتان و خانوادهتان بگویید؟
من متولد 14 خرداد 1355 هستم و در خانودهای تقریبا کم جمعیت به دنیا آمدهام و یک برادر بزرگتر و یک برادر کوچکتر از خودم دارم و پدرم را در سال 1374 از دست دادم اما مادرم همچنان در کنارم هست و بسیار دوستش دارم.
آقای حامی خانواده شما از لحاظ مذهبی در چه سطحی قرار دارد؟
خوشبختانه خانوادهای کاملا مذهبی دارم و تا آنجا که از خاطرات کودکیام یادم میآید، سحرهای ماه رمضان را خانوادگی بلند میشدیم و دعا و نماز میخواندیم. در واقع پدر و مادر من به اعتقادات و سنتهایشان پایبند هستند و من هم بسیار خوشحالم که از این خصلت پدر و مادرم به من ارث رسیده است.
از لحاظ اقتصادی در چه سطحی قرار دارید؟
سطح اقتصادی خانوادهی ما متوسط است.
آقای حامی چقدر خانواده شما در خلاقیت هنری شما تاثیر گذار بودهاند؟
خانواده من هم همانند خانوادههای ایرانی علاقهی بسیاری به شعر، موسیقی و ادبیات فارسی دارند و من را هم به این سمت و سو گرایش دادند. البته پدرم نوازندهی درام بود و صدای خوبی هم داشت و این برایم کافی بود که در خانوادهای بزرگ شدم که موسیقی را خوب می شناختند و ما علاقهی بسیاری به نواهای قدیمی و سنتی داریم.
آقای حامی تحصیلاتتان در چه حوزهای است؟
من دیپلم تجربی دارم و تحصیلات آکادمیکی در حوزهی موسیقی کسب نکردم اما دورههایی را در زمینه عکاسی و دکوراسیون داخلی گذراندم. البته در کنکور دانشگاه آزاد رشته ی عکاسی هم شرکت کردم اما متاسفانه قبول نشدم.
آقای حامی ازدواج کردید؟
نه متاسفانه هنوز ازدواج نکردم (این را با خنده گفت)، اما خانواده و بچه را بسیار دوست دارم. در حقیقت دلیل ازدواج نکردنم آن است که هنوز کسی را که بتواند با آدم خاصی چون من زندگی کند پیدا نکردم. اما آرزوی من داشتن خانواده و بچه است.
از چند سالگی موسیقی و کار حرفهای را شروع کردید؟
اگر کسی بخواهد وارد رشته های هنری شود، باید یا استعدادش را داشته باشد و یا آموزش دیده باشد. در مورد من هم این اتفاقات افتاده و از دوران کودکی میدانستم که استعداد هنری در من وجود دارد اما کشفش نکرده بودم. تا سن 15 و 16 سالگی میخواندم اما چون فضای موسیقی پاپ در آن زمان مناسب نبود، من هم موضوع را جدی نگرفتم، اما به مرور زمان به خواست خداوند با آهنگ سازی به نام فریبرز لاچینی آشنا شدم که مسیر زندگیام را تغییر داد و اولین قطعهی حرفهایام را که تیتراژ پایانی تله فیلمی به نام فال گیر بود، خواندم که هنوز هم آن را با کیفیت خوب دارم.
بعد از اتمام خدمت سربازیام، قطعهای را برای فیلم جوانی خواندم و برای دو سال به خارج از کشور رفتم اما وقتی برگشتم، در سال 1378 اولین آلبوم را با محمد رضا چراغ علی به اسم حامی ضبط کردم که سال 80 منتشر شد. در سال 82 دومین آلبومم به نام "دنیای رویا" و همچنین تیتراژ فیلم "سام و نرگس" را خواندم و از کارهایم میتوانم به "فال گیر"، "جوانی"، "غزل"، "سام" و "نرگس"، "گل یخ"،" با من حرف بزن"، "پاتو زمین نذار "اشاره کنم و از میان آنها، "قطعه ی دلم گرفت ای هم نفس" را بسیار دوست دارم.
آقای حامی شما قطعهای در مورد حجاب خواندید، چطور شد که به سراغ این موضوع رفتید؟
اصولا آثار سفارشی همانند سرود،خنثی هستند و احساسی در آن ها وجود ندارد اما دختر مشرق را وقتی بابک ذرین به من پیشنهاد داد و من چون بابک را میشناختم که کار خنثی انجام نمیدهد، قبول کردم و زمانی هم که ملودی کار را گوش کردم، در من تاثیر بسیاری گذاشت و همان روز هم قطعه را خواندم. یکی دیگر از دلایلی که باعث شد قطعهی دختر مشرق را بخوانم آن بود که دوست دارم به فرهنگ مردم کمک کنم و به اعتقاد من هر کشوری که فرهنگ داشته باشد، به طور حتم حجاب هم دارد و در کشور ما هم با توجه به دینی که داریم، این موضوع واجب است و برای حفظ خانواده تاثیرگذار خواهد بود.
دختر مشرق هم به طور حتم بر روی فرهنگ مردم تاثیر گذاشت. البته این موضوع در گرو پخش مکرر آن از تلویزیون است.
از حس و حالتان هنگامی که این قطعه را در استودیو میخواندید، بگویید؟
من نسبت به بعضی از کارهایم حس
خاصی دارم و زمانی هم که دختر مشرق را خواندم، حال عجیبی داشتم.
در راستای حجاب چه آرزویی برای دختران ایران زمین دارید؟
خدارا شکر در کشوری زندگی میکنم که نجابت دارد و آرزو میکنم روز به روز به نجابت مردمم افزوده شود. البته آرزوی دیگری هم دارم آن هم صلح جهانی است که این موضوع هم جز در قالب حفظ ارزشها میسر نیست.
و اما حرف آخر...
دوست دارم دخترهای سرزمینم را که شاید به اشتباه و از سر اطلاعات کم، راه را اشتباه رفتند، به پاکی و نجابت ترغیب کنم.
گفتگو از عطيه آقابابايي
انتهای پیام/