به گزارش حوزه رادیو تلویزیون باشگاه خبرنگاران؛ پروفسور "پرویز گلشنی"، یک فیزیکدان است. او
اما در زمینه فلسفه نیز ید طولایی دارد. گلشنی که به عنوان چهره ماندگار نیز
شناخته شده است، به عنوان یک نظریه پرداز و پژوهشگر نیز شناخته می شود. او همچنین
عضو هیئت فسلسفه و حکمت نیز می باشد. گفتگوی او را در گفتگوی تنهایی می خوانید.
با تمام دویدن هاو تلاش ها برای زندگی و کار
حس رضایتمندی کم شده است، دلیل چیست؟
به نظر من، ما اشتباه زندگی را فهمیده ایم.
یعنی زندگی خلاصه شده در خورد و خوراک و درآمد و اینکه اصلا تکلیف انسان در این
جهان چیست. فقط برای همین خرد و خوراک و تلید ولد و امثال اینها است و یا اینکه
انسان یک هدف والاتری دارد. در عصر ما این هدف والاتر عمدتا فراموش شده استغ یعنی قبلا نفوذ ادیان بیشتر بود و یا
معنویت بیشتر بود یادآور این بود ه ما یک موجود یک بعدی نیستیم. در میان حیوان از
حیوانات برتری هستیم که از یک موهبت خاص الی برخورداریم. و باید فکر بکنیم از کجا
آمده ایم و این آمدن بهر چه بوده و به کجا می رویم. این سوال ها کمتر مطرح می شود
.
دانش آموز به دبستان می آید و چیزهایی را به
صورت رسمی یاد می گیرد و بعد می رود دانشگاه و در آنجا هم در حوزه ی باریکی رسمی
یاد می گیرد و جهان را به همین صورت فکر می کند. آن تصویری که بزرگان عالم و ادیان
الهی گفته اند، آن تصویری است که انسان آمده است تا یک معنایی را از جهان بفهمد.
اینکه غایت وجودش چیست و اصلا چه کار انجام دهد تا یک تعالی ییدا کند. عصر ما
تبدیل شده به عصر توجه به بعد مادی و فیزیکی انسان و برطرف کردن نیازهای مادی.
تقریبا در تمام دنیا به این گونه است. اگر نگاه کنیم تقریبا این وجه قالب است و
حتی در کشورهای ظاهرا پیشرفته از لحاظ امکانات مادی، می بینید که علمشان صرف چه
چیزی می شود. مقدار زیادی از علمشان صرف نابودی انسان ها می شود. یعنی بشر راهش را
گم کرده است. و پیام انبیا فراموش شده است. اینکه وظیفه انسان فط خورد و خوراک
نیست. این است که هم تعالی شخصی پیدا کند و هم به رشد جامعه کمک کند و جامعه خودش
را یک جامعه برتر و بی نیازی کند. نیازهای معنوی اش را برطرف کند. اینها همه فراموش شده است و در علم روز هم
منعکس شده است.
وقتی که شما به سراغ دانشمندان بزرگ در عصر
تمدن اسلامی می روید، می بینید ضمن اینکه تخصصی ترین کارها را انجام می دهند،
سوالات بنیادی در مغز و ذهنشان است که برای
چه آمده اند، چه کار می کنند، هدف از علمشان چه چیی است. ولی امروزه این سوالات
کمتر مطرح است. و هر چه پیشرفت می کنیم متاسفانه در جامعه مان این مسئله تشدید شده
است.
در
غرب خودشان را نقد می کنند بعضی از اندیشمندان متوجه شده اند و مرتب یادآوری می
کنند مثلا یکی از فیلسوفان علم بزرگ غرب آقای نیکولاس مکس بل اخیرا کتابی نوشته به
نام انقلاب در برنامه دانشگااه ها یا مقاله ای در چند سال پیش نوشته بود به نام
انقلاب در فلسفه علم؛ اصلا علم را برای چه
چیزی می خواهیم. وظیفه ی دانشگاه ها تولید چه موجوداتی است.
همه اینها فراموش شده است و ما آن چیزی را هم
که مکتبمان گفته است که یک توجه همه جانبه باشد را فراموش کرده ایم. در یک بخشی از
ذهنمان یک سری آداب مذهبی حاکم است و بر یک بخش دیگری از ذهنمان آداب کاملا سکولار
حاکم است. و اصلا توجهی نداریم و در هر بخشی از ذهنمان یک تفکر بر آن حاکم است
بدون اینکه سعی کنیم بر همه ی این ها جمع کنیم.
به نظر من این تک بعدی بار آوردن انسان ها در
محیط های آموزشی این ضرر را داشته است و به همین جهت است که شما در غرب می بینید،
متوجه شده اند که بعضی از حوزه های بین رشته ای راه انداخته اند. بین علوم پایه و
علوم انسانی، مهندسی و علوم انسانی، پزشکی و علوم انسانی . برای اینکه انسان
بداند که در خلا انسانی زندگی نمی کند. در
محیطی زندگی می کند که بقیه هم هستند و تکلیفش این است که از اوقاتش برای تعالی
خودش وتعالی جامعه اش استفاده کند.
گاهی اوقات امکانات وجود دارد و معاش بر وقف
مراد است اما حال آدمی خوب نیست، دلیلش چیست؟
برای اینکه بعد معنوی انسان، خیلی نقش مهم
تری دارد. اتفاقا خیلی از اغنیا از نظر حالاتی محتاج تر هستند تا افرادی که در
سطوح متوسط و یا حتی پایین هستند. بعضی اوقات شادی هایی را در خانواده های متوسط
می بینید که نمونه اش را در خانه اغنیا نمی بینید.و این بخاطر این است که متوجه
نیستند که شادی واقعی یک جیز دیگری است و آن ااین است که وجدان آدمی راحت باشد و
روحش راحت باشد وپیک معنایی در زندگی برای خودش پیدا کرده باشد و آن معنا را آنها
پیدا نکرده اند.
گاهی اوقات بحث فراتر از این حرف ها است. بدن نه تنها مهم نیست بلکه سر داشتن
مسابقه ای در گرفته که کلا بودن را خرج خودش کرده ، چرا؟
وقتی که انسان در وادی مادیات افتاد دیگر هل
من مزید است، دائما می خواهد اضافه اش کند، اغنیایی را دیده ام که خیلی وضعشان خوب
است ولی بر یک مقادیر خیلی کوچکی سخت گیری می کنند. و انسان های با وضعیت متوسطی
را دیده ام که اصلا اهمیت نمی دهند. این بخاطر این است که چون یک بعدی بار آمده
اند فقط حواسشان این است که آن بعد را تقویت کنند. و این فقط بخاطر فکری است که بر
انها حاکم است.
چه چیزی در نوع نگاه بعضی افراد هست که با
وجود تنام سختی ها حال خوبی دارند؟
آن چیزی که در فکرش است مهم است راضی به رضای
خداست. مهم رضایت او است.سناعی در شعری از راضی بودنش حتی در صورتی که وارد جهنم
شود گفته بود وآن را مثل بهشت می بیند زیرا از سوی خدا است. او برایش مسئله حل شده
و از خدا طلبکار نیست و تلاش خودش را کرده و از زندگی اش راضی است. در صورتی که
اطرافیانش دائما در حال تلاش هستند و هرگز هم راضی نیستند. به نظر من خیلی خوب است
که تلویزیون هم در سریال ها و برنامه هایش روی بعد معنوی انسان ها و تفکری که می
تواد زندگی را بریشان رضایت بخش بکند روی اینها بیشتر توجه کند.
امروزه زندگی خیلی مادی شده است یعنی افراد
وفقتی هم معیشتشان فراهم شده ،قانع نیستند و دائما در فکر اضافه کردن هستند. مثلا
در ماه ده تا عمل می کند و میلیون ها تومان در ماه به دست می آورد و تمام این پول
برای مخارج فرزندانش به خارج از کشور می فرستد ولی حاضر نیست به یک فقیر ازسر
مخارج عمل بگذرد.در بقیه شغل ها نیز همین طور. و این به خاط تفکر است.تفکر باید
اصلاح شود.اگر تفکر بشر اصلاح شود انتظاراتش پایین می آید و خودش، خودش را راضی می
کند. با تفکرش به خدا پناه می برد و با تماه راه های معنوی که وجود دارد تمام غمش
را فراموش می کند.
گاهی اوقات یک اتفاق واحدی حادث می شود و دو
واکنش متضاد می بینیم، در نگاه افراد چه چیزی وجود دارد که به این شکل عمل می
کنند؟
زمینه یفکری افراد است. درست است که آن دو
فرد در یک خانه تربیت شده اند اما در بیرون از خانه هم تحت تاثیر افکار متفاوت و
تجارب گوناگونی قرار می گیرند.
در رشته ای عالمی شوید و همین حجابی می شود.
چه چیزهایی باعث ایجاد حجاب می شوند؟
به نظر من تربیت است. مهمترین عنصر در پرورش
انسان ها تربیت است . مرحوم آیت الله
مشکینی می فرمودند: یک زمانی در دهی در همدان تبعید بودم. اهالی ده را می دیدم که
رفتارشان با جاهای دیگر متفاوت است. متحیر بودم که دلیلش چیست. بعد متوجه شدم که
مدتی آیت الله مدنی در آنجا تبعید بوده اند و رفتار این عالم بر روی رفتار تمام
اهالی آنجا اثر گذاشته بود.
رفتار خیالی مهم است، علت اینکه جامعه مان،
شاگردانمان و غیره رفتارشان درست نمی شود به این دلیل است که به رفتار ما نگاه می
کنند ، اگر رفتار علما، اساتید و معلم ها و والدین درست باشد فرزندان هم درست بار
می آیند. تربیت نقش اساسی دارد.
احساس می شود که در جامعه ما برخی تعریف ها
تغییر کرده. نظرتان چیست؟
مقیاس ها تغییر کرده است، وقتی که شما با
نگرش مادی نگاه کنید هر کس هرچقدر سقف مادی اش بالاتر باشد، برای شما مقامش بیستر
می شود؛ وقتی که آن ارزش اول نباشد و چیزهای دیگر ارزش باشند، آن وقت قضاوتتان
متفاوت خواهد بود. صرفا آن چیزهایی که ما بکار می بریم تا قضاوت کنیم، آنها موثر
هستند و آن ناشی از تربیت است.
نقش تربیت در انسان ها خیلی مهم است و در محیط
ما غفلت شده است. در محیط ما از دبستان تا دانشگاه فقط آموزش است و پرورش نیست. و
اینکه مهم باشد که دانش آموز و یا
دانشجو خلق بد یاد نگیرد ، این
اصلا ملموس نیست. من بعد مدتها که در دانشگاه بوده ام به رای العین انعکاس رفتار
بعضی از اساتید را در دانشجویان می بینم. دنشجو
تغییر کرده است. خیلی تربیت موثر است و ما تربیت را کلا فراموش کرده ایم.
زمانی نام وزرات علوم، وزارت فرهنگ و آموزش عالی بود و نام فرهنگ را حذف کرده ایم
و گذاشته ایم وزارت علوم و تحقیقات و فن آوری.
فکر می کنیم علوم و تحقیقات و فن آوری ملت را
نجات می دهد.دیگر نمی دانیم آن چیزی که ملت را نجات می دهد و ارتقا می بخشد یک
فرهنگ قوی است. فرهنگ قوی سبب تعهد در دانشجو و یا دانش آموز نسبت به ملت و کشورش
می شود. ما فرهنگ را فراموش کرده ایم. البته یک قسمت از فرهنگ، اخلاق است. که می
بینید در جامعه ما خیلی ضعیف شده است.
چقدر عدم گذشت را بین این بافت اجتماعی پر
رنگ می بینید و چقدر فرد محوری و سودباوری پررنگ است؟
خیلی پر رنگ است، من خیلی گذشت راکم می بینم.
یعنی حالت النادر کم معدوم است. به نظر من تمام نظام ما باید وقتش را صرف اصلاح
فرهنگ کند. اصلاح فرهنگ، ظرافت و رفتار می خواهد. واقعا با رفتار می شود مردم را
جذب کرد. اما با زور نمی شود. و اشتباه آموزش عالی ما این بوده است که فکر می کند
اگر بیاید و دروس فرهنگی برای اساتید بگذارد، آنها تغییر می کنند.باید تمام محیط
ما از جمله رادیو و تلویزیون، رسانه ها، باید توجه بکنند که حق ندارند بدآموزی
کنند. انتقادهای بی ادبانی کنند. واقعا یک
انقلاب فکری و فرهنگی دیگری می خواهد.
من بشر به کجا می رسم که برای جلوه گری و
دیده شدن، نه فهم و نه اندیشه و زبانم و نه کلام و واژه ام مهم نیست و فقط جیبم
مهم است و برای آن تلاش می کنم؟
همان طوذر که گفتم این بخاطر تعلیم و آموزش
است. برای اینکه شما هر محیطی را در ایران در نظر بگیرید از جمله آموزش و پرورش تا
آموزش عالی؛ خیلی جاها غلبه پول جویی و
اقتصاد را می بینید. افراد تدریس فلان جا را قبول می کنند بخاطر اینکه در آن پول
است. بحث مالی بخشی از قضیه است. می گویند من لا معاش له ولا معاد له. آن حداقل ها
باید تامین شود ولی متاسفانه در وضعیت فعلی ما مسئله حداقلی مطرح نیست. البته طبقه
ضعیف در سختی به سر می برند ولی قشر وسیعی به هیچ چیزی قانع نیستند. و همه چیز بر
اساس و ملاک بعد مالی می چرخد.
این چقدر با ذات هستی و آفریتش خلقت هم موج
است؟
کاملا خلاف موج اصلی آب حرکت می کند و اگر
اصلاح نشود، لطمه می بینیم. خداوند در قرآن می فرماید: ولن تجد لسنۀ اله تبدیلا.
سنت های الهی هم از بین رفتنی نیستند و هر قومی خلافش عمل کند، لطمه می بیند. و ما
داریم خلتفش عمل می کنیم.
چقدر در ما بعنوان فرد تشویش و تنهایی و
حیرانی و سرگردانی می آورد؟
متاسفانه در حال حاضر خیلی مطرح نیست. بعضی
از اندیشمندان اینها را تذکر می دهند ولی به طور عموم جامعه ما برایش خیلی جا
نیافتاده است و دغدغه اش را هم ندارد.
روزی در شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح کردم
که بیایید مقایسه کنید وضع اخلاق الان بهتر است و یا ده سال پیش. واقعیت این است که پیشرفتی نکرده
است. و باید این صورت مسئله مطرح باشد اندیشندان محیط باید به فکر باشند. همان
طوری که فیلسوف انگلیسی متحیر است که بودجه کلانی صرف فعالیت های نظامی در آمریکا
می شود و دانشمندان دغدغه ای ندارند و آن فیلسوف از این موضوع حیرت کرده است ؛ د
محیط ما هم باید اندیشمندان نسبت به بی اخلاقی ها، اخلاق سودء ، سودجویی ها، پول
دوستی ها و ... دغدغه داشته باشند.این دغدغه کم است.
اندیشمندان ما اساسا جهان را به گونه ای دیگر
می دیدند؛ ما پز اینها را می دهیم اما عمل نداریم؟
سعدی می گوید خواب و خوراک کار حیوانات است.
ما باید چیزی در شان آدمیت داشته باشیم. اگر در جامعه این نصایح و حکمت ها تکرار
می شد و نسل ما با آن پرورش می یافت، قضیه متفاوت می بود. اخیرا سر قب بابا طاهر
بودم . ئر آنجا پیرمردی ابیات این شاعر را می خواند. افراد زیادی اطرافش جمع شده بودند. خوشحال شدم که از متجددین این سخنان را
می شنوند. در محیط ما کمتر این بیانات به گوش می خورد. مردم مشغول هستند به سریال
ها و ...
افق پیش رو را چگونه می بینید؟
به افق پیش رو خوشبین نیستم اما نباید از
رحمت الهی و امدادهای الهی نا امید شویم. باید یک تلاش همگانی صورت بگیرد. و
اندیشمندان بیایند و این مسایل را در جامعه مطرح کنند.
میگوید خواب و خورت ز مرتبه ی خویش دور کرد، منظوراز مرتبه ی خویش
چیه؟
منظور مرتبه ی انسانی است. وقتی ملائک به
خداوند می گفتند آنچه که خلق می کنی چنین و چنان می کند، خداوند فرمود: انی اعلم ما لا تعلمون. یعنی انسان می تواند به مقام
خیلی بالایی هم برسد. اگر انسان نمونه های اندک خوبی را در جامعه نمی دید به کلی
نا امید می شد. ولی نشان می دهد که شدنی است. افرادی هستند که از منافع مادی اشان
می گذرند برای اینکه حاضر نیستند از اصولشان کوتاه بیایند.
دغدغه های رایج انسانی کمرنگ شده است، در
کشور ما اینچنی نیست؟
اینجا باید ریشه اش قوی تر یاشدچون زمینه اش
در اسلام قوی است. اگر کسی دغدغه همسایه و محیط اطرافش را نداشته باشد ، این از
اسلام دور است.
کج
روی هایی که در محیط است را چه کسی باید
اصلاح کند، امام خمینی می فرمودند تلویزیون دانشگاه است. در کشور ما
ترافیک در همه شهرها وجود دارد اما
در کشورهای همسایه چنین چیزی را نمی بینید.
در خارج از کشور راننده ام رعایت قوانین را نمی کردم به او گفتم دلیل این
کارت چیست گفت ما پاسپورت دیپلماتیک داریم، اگر جریمه مان هم کنند مجبور
نیستیم بپردازیم!! استدلال را می بینید. خوب این ناهنجاری ها را
کجا باید به افراد تعلیم داد تا اصلاح شوند؟ رسانه هااکثرا سراغ بح های فنی
و یا
اجتماعی هستند که حامعه به طور کلی از آن استفاده نمی کند و خواص استفاده
می کنند.
یک جایی باید باشد تا به طور اختصاصی با ناهنجاری
ها و بد خلقی های اجتماعی مبارزه شود. از طرفی اندیشمندان جامع ما حالت لنفعالی به
خودشان گرفته اند؛ اینها مسایل سیاسی نیست و مسایل اجتماعی است.
ما چقدر همدیگر را دوست داریم؟
ظاهرا خیلی، ولی تعارف است.
شما چقدر در نگاه به زندگی رفته تان احساس
رضامندی دارید؟
چون خودم را یک انسان اصولی می دانم، خلاف
اصولم رفتار نکردم، بنابراین از زندگی گذشته ام کاملا راضی هستم ولی از اینکه در
جامعه اصول حاکم نیست و ناهنجاری هست ناراضی ام.
چقدر شاکر خدا بوده اید؟
باید شکر بکنم از نعمتهایی که خداداده و
امکاناتی که استفاده کردهام و خیلی استفاده کرده ام.
انتهای پیام/ اس