در جبهه ايران، مواد غذايی هم مانند تسليحات، حكم كيميا داشت!
كمبود مواد غذايی در خطوط مقدم نبرد، معنويت خاصی به نيروها داده بود! آنجا كه هر خرما ساعت ها دهان به دهان می گذشت و هر قطره آب كه تنها باعث تر شدن لب های خشكيده می شد، دست به دست می چرخيد تا اولين نفر كه لبش را تر می كند، كس ديگری باشد!
صدای ربنای لحظه های افطار که بلند می شد، شور و شوق عجیبی بین بچه ها مشاهده می شد، در آن لحظه ها هر کسی مشغول کاری بود. بعضی از بچه ها را می دیدی که در گوشه سنگر یا تک و تنها کمی دورتر، کتاب قرآن و دعایشان را باز کرده اند و مشغول خواندنند. آن چنان که گویی غرق در ذکر پروردگار و جدا از این دنیا شده اند. اصلاً انگار یادشان نبود روزه اند و با آن سحری اندکی که خورده بودند و سپری کردن یک روز سخت و گرم، هنوز گرسنه و تشنه نشده بودند! البته چرا تشنه تر از همه بودند، تشنه نام خدا...
دسته ای دیگر با جنب و جوش و لبخند و شوخی سفرهای ساده افطار را پهن می کردند، از هر چادری یکی دو نفر از قسمت تدارکات یا ماشین های توزیع غذا، سهمیه افطاری خود و دوستانشان را می گرفتند و به چادرها میبردند، گاه افطاری فقط آب و کمی نان خشک و خرما بود.
آن طرف تر هم تعدادی از بچه ها مشغول وضو گرفتن بودند.
صدای اذان که بلند می شد با اشتیاق فراوان و با حال معنوی خیلی خاصی که فقط مختص همان روزهای جبهه بود و دیگر نظیرش تکرار نخواهد شد نماز مغرب و عشا را به جماعت می خواندیم و بعد برای خوردن افطاری به چادرهایمان می رفتیم. و خوشحال از اينكه خدا توفيق روزه گرفتن را به ما هديه داده بود. سر سفره می نشستيم و بعد از خواندن دعا، با نان و خرما افطار می كرديم .
یک روز چند نفر از بچه ها تصمیم گرفتند برای افطار حلوا درست کنند، این فکر برای ما که مواد لازم را برای پختن حلوا نداشتیم کمی عجیب آمد و زیاد حرفشان را جدی نگرفتیم، اما بچه ها دست به کار شدند و مواد لازم را آماده کردند!
چون آرد نداشتیم، بچه ها نان خشک هایی که از چادرها جمع شده بود و اغلبشان کپک زده بود را آوردند و آرد کردند. بعد از اینکه این آرد را تفت دادند به آن روغن را اضافه کردند، روغنی که از چند روز پیش از ته مانده روغن غذاها گرفته بودند، حالا نوبت شکر بود شکرش هم از خاک قندهایی بود که مربوط به جیره هر نفر میشد یا قندی که سوغات از مرخصی برگشته ها بود. انصافا حلوای خوشمزه ای آماده شده بود.
هنوز هم بين بازمانده های جنگ، حلوای ماه مبارك رمضان در جبهه، حلاوت خاصی دارد! طعمی که به سادگی از ذهن نمی رود.
اغلب شب های ماه رمضان بچه ها دور هم جمع می شدند و دعا و مناجات می خواندند. دعاي توسل و زيارت عاشورا هم در اين روزها حال و هوای ديگری داشت. «السلام عليك يا ابا عبدالله» زيارت عاشورا و «يا وجيها عندالله اشفع لنا عندالله» دعای توسل، به سفره افطار و سحر ما معنويتی می بخشيد كه غير قابل توصيف است و همين توشه معنوی و غفلت زدايی ها، رزمندگان را از ديگران ممتاز می كرد.
نمی
توانم حال و هوای اين لحظه ها را برای شما بيان كنم. در لشكر 28 سنندج
بودم و قرار بود بعد از يك هفته به خانه برگرديم، اما جاذبه اين ماه، مرا
در كردستان ماندگار كرد. ماه رمضان، بهترين وزيباترين خاطرات را برای ما در
سنگرها آفريد.
بركت دعا دركنار
سنگرها، نماز روي زمين خاكی، سحری خوردن كنار آرپي جي و مسلسل، وضو گرفتن
با آب سرد، قنوت در دل شب، قيام رو به روی آسمان بي هيچ حجابی كه تو را از
ديدن محروم كند، گريه بسيجی های عاشق در ركوع و... همه چيز را برای مهمانی
خدا آماده كرده بود.
براساس خاطرات حجت الاسلام والمسلمين علي اكبر محمدی و ابوالفضل درخشنده