به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، ششم تیرماه سالروز ترور رهبر معظم انقلاب در سال 1360 است. گرچه این واقعه تا حدود زیادی زیر سایه فاجعه هفتم تیرماه و شهادت شهید بهشتی قرار گرفت، اما همواره به عنوان یکی از مهم ترین صفحه های تاریخ انقلاب ذکر شده است.
*اولین عیدی
معروفترین و جدیترین عملیات سوءفصد علیه آیتالله خامنهای مربوط به 6 تیرماه سال 60 و یک روز پیش از حادثه افنجار دفتر حزب جمهوری اسلامی میشود. این عملیات ترور ـ که منجر به مصدومیت و از کارافتادگی یک دست ایشان شد ـ را بازماندگان گروهک فرقان ترتیب دادند.
پس از آنکه گروهک تروریستی فرقان در سال 59 متلاشی شد، محمد متحدی از بازماندگان اصلی آن، گروهک «رهروان فرقان» را گرد هم آورد و در همان جهتگیری گروهک فرقان، عملیات ترور آیتالله خامنهای در دستورکار قرار گرفت. مسجد ابوذر تهران محل سخنرانی ایشان بود که به عنوان محل انجام عملیات ترور هدفگذاری میشود و تروریستها طرح ترور را از طریق بمبگذاری در ضبط صوت پی میگیرند.
*فرار با فولکس واگن
امیرمسعود تقیزاده که عامل اصلی این سوءقصد بود، در اعترافاتش درباره نحوه ترور آیتالله خامنهای در ششم تیرماه 60 در مسجد ابوذر میگوید: «طرح استفاده از ضبط صوت برای عملیات از قبل توسط مهدی (محمد متحدی) مطرح شده بود، چون من برای یک خبرنگار ژاپنی کار میکردم، از طریق ترجمه او و چند بار برای مصاحبه مطبوعاتی پیش بهشتی هم میرفتند و معمولاً خبرنگارها ضبط صوت را روی میز میگذاشتند... تا اینکه مطلع شدیم (آیتالله) خامنهای در محل یک برنامه پرسش و پاسخ دارد.
من روز قبل برای شناسایی مسجد رفته و فردایش با ضبط به محل رفتم. قبلاً مهدی آن را با چراغ امتحان میکرد و خوب عمل میکرد، ولی روز عمل صبحش که من چند دفعه آزمایش کردم، متوجه شدم که زیاد هم قابل اعتماد نیست و باکمی تکان از حالت معمولش بیرون میآید. به هر حال من ظهر به مسجد رفتم و دیدم که یک نماز به امامت خود (آیتالله) خامنهای خواندهاند و نماز بعدی را هم من شرکت کردم و سپس وقتی وی برای سخنرانی به پشت میز بزرگی که قرار داشت رفت، من بعد از یکی دو دقیقه ضبط را به کار انداخته و جلوی وی گذاشتم.
البته چون میز بزرگ بود، او برای برداشتن کاغذ سؤالها به آن طرف و این طرف خم میشد، من امکان اینکه به هدف بخورد را زیاد نداشتم و دیگر اینکه چون ترس داشتم، قبل از رسیدن نوار به آخر بمب عمل کند هر چه سریعتر به کناری رفته و جورابهایم را پوشیدم و سپس به توالت رفتم و از آنجا خارج شدم و از کوچه پشتی به میدان ابوذر که فولکس را آنجا گذاشته بودم، رفتم و از محل دور شدم.»
عمامه رهبر معظم انقلاب پس از ترور
*37 واحد خونی برای رهبر آینده انقلاب
در حالی که آیتالله خامنهای در حین سخنرانی به طرف دیگر میز حرکت میکند، انفجار ضبط صوت صورت میگیرد و ایشان بیهوش روی زمین افتند. یکی از محافظین حضرت آیتالله خامنهای روایت میکند: «هر طور بود راه را باز کردیم و خودم برگشتم پشت تریبون، ضبطصوت مثل یک دفتر 40 برگ از وسط باز شده بود. با ماژیک قرمز هم روی جداره داخلیاش نوشته بودند: اولین عیدی گروه فرقان به جمهوری اسلامی!»
با هر زحمتی که بود حضرت آیتالله خامنهای را به بیمارستان منتقل میکنند. وخامت حال ایشان مسألهای بود که تمامی پزشکان حاضر در صحنه به آن اذعان میکنند. دکتر میلانی که از پزشکان معالج رهبر معظم انقلاب بود، روند مداوای آیتالله خامنهای را چنین بازگو میکنند: «جراحت خیلی سنگین بود، سمت راست بدن پر از ترکش و قطعات ضبط صوت بود، حتی یکی از ترکشها زیر گلوی آقا جا خوش کرده بود. قسمتی از سینه ایشان کاملاً سوخته بود. یکی دو تا از دندهها هم شکسته بود. دست راست هم کاملاً از کار افتاده بود و از شدت ضربه ورم کرده بود. استخوانهای کتف و سینه کاملاً دیده میشد. 37 واحد خونی و فراوردههای خونی به آقا زده بودند که خود این تعداد، واکنشهای انعقادی را مختل میکرد... دو سه بار نبض آقا افتاد و چند بار مجبور شدیم پانسمان را باز کنیم و دوباره رگها را مسدود کنیم... خیلی عجیب بود، انگار هیچ چیز به اراده ما نبود...».
*«سر خمّ می سلامت، شکند اگر سبویی.»»
تقدیر الهی اما بهبودی معجزهآسای حضرت آیتالله خامنهای را رقم زد و عملیات ترور محدود به جانبازی و از کارفتادگی یک دست ایشان شد. با بهبودی آیتالله خامنهای و برگشت خوردن اولین عیدی، امام خمینی(ره) پیامی خطاب به ایشان صادر کردند که در بخشی از این پیام آمده است: «اکنون دشمنان انقلاب با سوءقصد به شما که از سلاله رسول اکرم(ص) و خاندان حسین بن علی(ع) هستید و جرمی جز خدمت به اسلام و کشور اسلامی ندارید و سربازی فداکار در جبهه جنگ و معلمی آموزنده در محراب و خطیبی توانا در جمعه و جماعات و راهنمایی دلسوز در صحنه انقلاب میباشید، میزان تفکر سیاسی خو و طرفداری از خلق و مخالفت با ستمگران را به ثبت رساندند.
اینان با سوءقصد به شما عواطف میلیونها انسان متعهد را در سراسر کشور بلکه جهان جریحهدار نمودند... من به شما خامنهای عزیز، تبریک میگویم که در جبهههای نبرد با لباس سربازی و در پشت جبهه با لباس روحانی به این ملت مظلوم خدمت نموده، و از خداوند تعالی سلامت شما را برای ادامه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم.»
آیتالله خامنهای نیز در اولین مصاحبه در بیمارستان پس از ترور، جانباختگی و ارادت خود را نسبت به حضرت امام خمینی(ره) ابراز کرد و گفت: «من بدین وسیله از همین جا عرض سلام و ارادت بیپایان خودم را خدمت امام امت میکنم و به ایشان عرض میکنم که در مقابل حوادثی این چنین، ما هیچ انتظاری نداریم و توقعی نداریم که کمترین رنجشی به خاطر ایشان بنشیند. ما معتقدیم که «سر خمّ می سلامت، شکند اگر سبویی.»»
*ردپاها پیدا می شوند
پس از عملیات ششم تیر نیروهای دادستانی انقلاب توانستند ردپاهایی از گروهک رهروان فرقان را در مشهد بیابند و در شهریور 60 محمد متحدی و مسعود تقیزاده دستگیر شدند.
مسعود تقیزاده در بازجوییها اعترافات فراوانی را به تفصیل بیان کرد ولی محمد متحدی به جز چند خط سخنی نگفت و در دادگاه نیز حاضر به دفاع از خود نشد.
دادگاه انقلاب تهران به ریاست آیتالله محمدی گیلانی پس از محاکمه این دو را به اعدام محکوم کرد و حکم اعدام در تاریخ هشتم بهمن 1360 در محل برگزاری نماز جمعه تبریز به اجرا درآمد. ترور آیتالله خامنهای درست یک روز پیش از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی باعث شد تا ایشان در محل حادثه حضور نداشته باشند و این حادثه غمانگیز را نیز پشت سر بگذارند؛ حادثهای که چند روز بعد از آن اطلاع یافتن و باعث شد علاوه بر سنگینی جسمانی عوارض سوءقصد، سنگینی روحانی فقدان همرزمان را نیز متحمل شوند.
*خط ترور زنجیرهای رؤسای جمهور
پس از انفجار دفتر نخستوزیری در 8 شهریور سال 60 و شهادت شهیدان رجایی و باهنر، انتخابات سوم ریاستجمهوری به فاصله دو ماه از انتخابات دوم برگزار شد و در مهرماه سال 60 سیدعلی خامنهای با رأی 95 درصدی به عنوان رئیسجمهور برگزیده شد. انتخاب شدن آیتالله خامنهای پس از شهید رجایی، سازمان مجاهدین خلق را بر آن داشت تا ترور رئیسجمهور جدید را همچون رئیسجمهور پیشین در دستوکار خود قرار دهند؛ خصوصاً آن که عملیات ترور گروهک رهروان فرقان در 6 تیر همان سال موفقیتآمیز نبود و آیتالله خامنهای در حادثه انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی نیز حضور نداشت.
سازمان منافقین خلق برای ترور خیابانی آیتالله خامنهای، بخش ویژه نظامی خود را به کار گرفت و کمتر از چند ماه برنامه به شهادت رساندن رئیسجمهور منتخب بعدی ریخته شد.
*تشخیص مسیر تردد رییس جمهور
مهران اصدقی که از فرماندهان ردهبالای بخش ویژه بود، پس از دستگیری درباره این عملیات لب به اعتراف گشود. اصدقی در خصوص شناسایی مسیر تردد رئیسجمهور این چنین توضیح میدهد: «در ترور ریاست جمهوری اینطور که در شناسایی نوشته بود، شناسایی از طرف فردی که در مغازهای در مسیر حرکت ایشان بود داده شده بود. چون او نوشته بود که روزهای (دقیقاً یادم نیست) سهشنبه و پنجشنبه حتماً میآید و مشخصات بنز را و پاسداران محافظ که در یک بنز راهنمایی مستقر بودند نوشته بود، ولی از نوشته شناسایی پیدا بود که از داخل خبر نداشت؛ چون میگفت داخل ماشین را به سختی میشود دید و شیشهها خیلی مات است و تعداد سرنشینان بنز را نمیدانم. یک بار فقط که راهبندان شده بود، نزدیک ماشین شدم و وی را در داخل ماشین دیدم (منظورش رئیسجمهور بود.) در شناسایی حتی اسمی از ریاستجمهوری برده نشده بود و تا صبح قبل از عملیات سوژه را به ما نگفتند و صبح عملیات که هیچکدام شب قبلش حق تردد نداشتیم، یوژه را به ما گفتند. همچنین وی در شناسایی ذکر کرده بود که اگر بشود در مسیر حرکت زیر پل فلزی جوی آب، بمب کار بگذاریم و از راه دور ترور را انجام دهیم و مسیری را که او برای انجام کار ذکر کرده بود خیابان ولیعصر بود یعنی نوشته بود که از این مسیر (ولیعصر) بیشتر میآید.»
*سریال ترور ها ادامه می یابد
مهران اصدقی که خود در این عملیات شرکت داشت، تروریستهای این عملیات را معرفی میکند و جزئیات روز ترور را این چنین تشریح میکند: «در این عملیات، این افراد شرکت داشتیم: مسعود قربانی (فراری)، محمدجواد بیگی (معدوم)، رضا میرمحمدی (معدوم)، محمدحسین قدرتی (معدوم)، کمال (نامعلوم)، مصطفی (نامعلوم)، علی (نامعلوم)، مهران اصدقی (دستگیر)، مجید مقدم (معدوم)، مصطفی معدنپیشه (معدوم)، مجتبی (معدوم)، محمدرضا نادری (دستگیر)، امیر یا بهمن (معدوم). به ما گفته بودند رئیسجمهور با دو اسکورت میآید که ما در نیاوران مستقر شدیم، روبه«وی کلانتری و مدت 20 دقیقه در آنجا منتظر ماندیم که نیامدند و سپس منطقه را ترک کردیم و یک واحد برای انجام عملیات رفت که محمدرضا نادری، مصطفی معدنپیشه، مجتبی و مجید مقدم بودند و تکاوران میدان ونک را ترور کردند.»
پس از ناکام ماندن عملیات ترور، واحدهای سازمان در حال بازگشت دست به عملیاتهای تصادفی در سطح شهر میزدند تا به تعبیر خود «سرانگشتان نظام» را ـ که در واقع مردم حزباللهی و بدنه اجتماعی حامی جمهوری اسلامی بود ـ از بین ببرند. گشتزنی یکی از واحدهای تیم ترور، به درگیری در میدان ونک انجامید و منافقین، چهار تکاور را به شهادت رساندند.
اصدقی در اعترافات خود ادامه ماجرا را شرح میدهد: «در این عملیات که به شکل گشتی صورت میگرفت (...) از ژ ـ 3، کلاش و بمب دستی استفاده شد که طی این عملیات چهار نفر از برادران تکاور به شهادت رسیدند و چهار قبضه یوزی آنها نیز برداشته شد.»
لازم به ذکر است که تروریستهای این عملیات همگی یا در تعقیب و گریزهای نهادهای قضایی، انتظامی و امنیتی به هلاکت رسیدند یا پس از دستگیری با حکم دادگاه به اعدام محکوم شدند.
مسعود قربانی نیز که تنها عنصر فراری عملیات ترور خیابانی آیتالله خامنهای بود، بعدها به خارج از کشور گریخت و در عملیات فروغ جاویدان سازمان منافقین خلق به عنوان معاون فرماندهی یک تیپ از ارتش آزادیبخش سازمان به کشور حمله کرد که طی عملیات مرصاد به دست رزمندگان اسلام به هلاکت رسید.
*اجرای پلان بی
پس از آنکه اولین اقدام برای ترور آیتالله سیدعلی خامنهای، رئیسجمهور کشور ناکام ماند و بخش ویژه سازمان منافقین شکست خورد، طرح عملیات ترور مجدد برنامهریزی شد. مهران اصدقی که فرمانده این عملیات بود، در اعترافات خود طرح ترور رئیسجمهور برای مرتبه دوم را اینگونه توضیح میدهد: «دو روز قبل از عملیات ما را به یک خیاطی در خیابان ولیعصر فرستادند و در آنجا مانده بودیم و قرار شد رئیسجمهور را که در طرح قبلی نیامده بود از این طریق ترور کنیمۀ ما دراین خیاطی که پایینتر از میدان تجریش بود مستقر بودیم و صامت را روشن کرده بودیم.
به محض اینکه اداره راهنمایی و رانندگی 10ـ52 میداد و مسیر را اعلام میکرد برای ما مشخص میشد که سوژه میخواهد بیاید، چون قبل از آمدن سوژه اداره راهنمایی به عوامل خود در سر چهارراهها میگوید که چراغ را سبز کنند و مسیر را باز نگه دارند و همین امر خود سبب شناسایی سوژه میشود... به هر حال قرار بود بعد از اعلام اداره راهنمایی و رانندگی ما به خیابان باییم و مستقر شویم و تا ساعت 7:30 صبر میکنیم، اگر از پشت صامت اعلام شد، به خیابان میرویم و اگر اعلام نشد، ساعت 7:30 به خیابان میرویم و ماشینگردی میکنیم و هر ضدگلولهای با دو اسکورت آمد ترور میکنیم. ما تا 7:30 صبر کردیم که خبری نشد. سپس به خیابان آمدیم و اقدام به ماشینگردی کردیم...»
*حمله اشتباهی به سید احمد خمینی
در واقع علامت مشخصه تردد حضرت آیتالله خامنهای در شناسایی منافقین، یک ماشیه ضدگلوله به همراه دو اسکورت بود و طرح ماشینگردی به منظور افزایش احتمال برخورد به ماشین حامل رئیسجمهور بود، لیکن عجله منافقین منجر به حمله اشتباهی به حاج سیداحمد خمینی، فرزند مرحوم امام خمینی(ره) شد!
اصدقی در شرح عملایت سوءقصد اشتباهی به حاج سیداحمد خمینی میگوید: «ما در سه واحد به خیابان رفتیم و در و طرف خیابان مستقر شدیم. یک ماشین چروکی چیف یا بلیزر که کرم بود آمد و یک اسکورت و یک موتوری داشت. قرار بود ابتدا واحد ما که سه نفر بودیم شلیک کنیم. من دیدم یک اسکورت است، آن را رها کردم تا برود ولی جلوتر دیدم صدای تیراندازی آمد و متوجه شدم که واحدهای دیگر درگیر شدهاند.
من به همراه مصطفی معدنپیشه و قباد سوار شدیم و دور زدیم که ناگهان وسط خیابان دیدم بلیزر ایستاده. نگه داشتم و پیاده شدیم و شروع به تیراندازی به طرف آن کردیم و چند بمب به روی آن زدیم و بعد از یک دقیقه که تیراندازی میکردیم متوجه شدیم فقط واحد ما در صحنه است و از دو واحد دیگر خبری نیست. سوار ماشین شدیم و در حالی که شعار میدادیم متواری شدیم.
سلاحهایی که در این عملیات به کار برده بودیم ژـ3، یوزی، تیربار گرینف، نارنجک تفنگی، بمبدستی، نارنجک، سلاحهای کمری [بود]. از شهید یا مجروح شدن کسی در این عملیات اطلاع ندارم. در این عملیات ماشینهایی که برده بودیم لو نرفته بود و برای این عملیات انرژی زیادی گذاشته بودیم که حتی به خاطر این عملیات، یک خیاطی را که خیلی محل جاافتادهای هم داشت سرخ کردند و این ماشینهای لونرفته نیز سرخ شد.»
*به سراغ مردم عادی بروید
مهران اصدقی اتفاق جالبی را که در حین فرار رخ داد نیز بدین شکل تعریف میکند: «بعد از عملیات ترور حجتالاسلام حاج سیداحمد خمینی، واحد محمدجواد بیگی از طریق خیابانهای فرعی خود را به میرداماد میرسانند. من نیز که راننده بودم با ماشین از خیابان ولیعصر وارد میرداماد میشوم.
چون قیافه ما کمیتهای بود و لباس کمیته به تن داشتیم، محمدجواد بیگی دستپاچه شد و یک بمب دستی به اتومبیل ما زد که من با سرعت گاز دادم و بمب دستی به اتومبیل ما زد که من با سرعت گاز دادم و بمب دستی پس از چند متر از عبور من منفجر شد.
بعداً که گزارش را جمعبندی کرده بودند، آنها گفته بودند در فرعیهای بین خیابان فرشته تا میرداماد با یک واحد گشتی درگیر میشوند و فانوس نیم کیلیویی روی آن میزنند که عدهای از سرنشینان واحد گشتی به شهادت میرسند و موج انفجار به قدری قوی بوده که خود اینها گیج شده بودند و ما را نشناخته بودند و به طرف ما بمب دستی پرتاب کردند!»
عملیات ترور ناکام حاج سیداحمد خمینی، فرزند امام خمینی(ره) کاملاً اتفاقی و بدون شناسایی قبلی صورت گرفته بود. در واقع هدفگذاری این عملیات برای ترور آیتالله خامنهای بود که به سوءقصد به حاج سیداحمد خمینی انجامید. با شکست این طرح ترور و هوشیار شدن بیشتر نهادهای امنیتی، طرح ترور حضرت آیتالله سیدعلی خامنهای، رئیسجمهور سوم جمهوری اسلامی ایران منتفی میشود و دستگاه آدمکشی سازمان در سال 60 به ترور سایر اهداف از مردم و مسئولان میپردازد.