به گزارش سرويس بين الملل باشگاه خبرنگاران، تروریستهای تكفیری بعثی كه امروزه سایه شوم خود را بر مردم همیشه گرفتار تروریسم عراق انداختهاند ، آسیبهای اجتماعی فراوانی را از خود به جای گذاشتهاند و مانند ماشین غارت و كشتار تاکنون هر آنچه میتوانستند ، انجام دادهاند . در نتیجه فعالیتهای تروریستی این گروهك ، هزاران عراقی از خانههای خود فرار كرده و مسیر شهرهای دیگر و حتی مرزهای تركیه را در پیش گرفتهاند .
مشکلات عراق با توجه به سیاستهای جدید كاخ سفید ، مبنی بر گسترش کمکهای خود به شورشیان ، روز به روز بدتر میشود .
دولت ترکیه نیز بر اصرار خود از واشنگتن برای مداخله بیشتر برای سرنگونی رئیس جمهور سوریه ، بشار اسد ، همچنان اهتمام دارد .
پس از فاجعه انسانی سوریه كه به آوارگی و پناهندگی چند میلیون سوری منجر شد ، این بار صحنه عراق شاهد تجربهای دیگر است ، جابجایی اجباری نیروی انسانی عراقی آنهم به بهای تامین منافع کشورهای غربی .!
بزرگترین "موفقیت" سیاست خارجی جورج دبلیو بوش (به ضم آمریكاییها ) ، همان سقوط دیكتاتوری صدام حسین (دست نشانده غرب در عراق) به بهانه برقراری دموكراسی (بخوانید دموکراسی آمریكایی) ، در حال تبدیل شدن به یك شکست دراماتیك است .
مصر نیز پس از فراز و نشیبهای سه ساله ، دوباره به سبك دیكتاتوری دوره حسنی مبارك تمایل نشان داده است و بیثباتی سیاسی به احتمال زیاد در نهایت دامنگیر این كشور آفریقایی اسلامی خواهد شد .
ترکیه نیز در هر دو جهت استبدادی و اسلامی فراز و نشیبهای سیاسی اجتماعی را اخیرا تجربه كرده است ، به همین جهت ، شک و تردیدها را در مورد جهتگیری بین المللی آنكارا در سایه تحولات اخیر عراق و نقش تركیه بیش از گذشته مطرح میكند .
نتیجه "جنگ کم زرق و برق"، رئیس جمهور باراک اوباما در لیبی و سناریویی حمله به سفارت آمریكا و متعاقبا انتقال ماهرانه سلاحها به شورشیان منطقه و مدیریت جنگهای نیابتی در سوریه ، همچنان بحث برانگیز باقی مانده است .
نمایندگان استثماری خلیج فارس ، پادشاهیهای عربی و شیوخ ، با آیندهای مبهم مواجه هستند . قطعا سرکوب بی رحمانه سلطنت عربستان از گسیختگیهای داخلی و فشارهای خارجی ممانعت نخواهد كرد .
با چشم انداز ناامیدكننده صلح (اعراب و رژیم اسرائیل) ، رژیم اسرائیل ، ثابت قدم ترین متحد خاورمیانه واشنگتن ، با چالشهای فزایندهای در حوزه دموکراتیک و یهودی مواجه است .
اکنون این منطقه (خاورمیانه) در میان تنشها و چالشهای بسیاری مهمی قرار دارد و سیاست ایالات متحده در بسیاری از موارد مقصر اصلی است .
تلاش بیامان واشنگتن در سازماندهی و نظم بخشی مجدد به مسائل منطقه ، به طور چشمگیری نتیجه معکوس داده است . حضور و دخالت امریکا تنها به چند برابر شدن مشکلات (در مسیر تامین منافع واشنگتن) منجر شده است .
تقصیرات تنها به باراک اوباما ، محدود نمیشود . با این حال سیاستهای ناكارآمد وی در حل بحرانهای منطقه (بخوانید كارآمد در ایجاد بحرانهای جدید) ، تا حد زیادی خطمشی پیشینیان خود را دنبال کرده است .
علاوه بر این ، پر سر و صداترین منتقدان وی در گذشته خود دچار اشتباهات سنگینی شده بودند ، بخصوص نئو محافظهکاران ، که فاجعه عراق و هزینههای سرسام آور آن بر دوش مردم آمریكا را دستكاری كردهاند .
ادعای آنها مبنی بر این که نگه داشتن نیروهای آمریکایی در عراق ، مانع از انفجار داخلی عراق شده است ، هم تجربه و هم سابقه تاریخی عراق را نادیده گرفتهاند .
اختلافات تلخ در میان شیعیان ، سنی ها ، و کردها ، منعکس شرایط مصنوعی (عوامل خارجی) كشور عراق است : حمله و اشغالگری آمریکا دولت ملی را نابود ساخت ، صحنه را برای مبارزه فرقه ای شدید مهیا ساخت چراکه قبل از این اشغالگری اختلاف شیعه و سنی اینچنین حاد نبوده است .
کسانی که در مورد نقشه دولت بوش برای پاشیدن بذر جنگهای آینده (اختلاف قبیله ای) هشدار داده بودند ، از سوی مقامات كاملا رد شدند .
به جای اذعان و پذیرش مسئولیت خود برای انفجار داخلی (اختلاف داخلی) در این کشور، نئو محافظهکاران ترجیح دادند به سرزنش رئیس جمهور اوباما و سیاستهای وی روی آورند ، كسی که صرفا برنامه خروج (ایجاد شده توسط) رئیس جمهور جورج بوش را به اجرا گذاشته است .
و سرزنش دوم ، مربوط به شکست اوباما قبل از پایان ریاست جمهوریاش ، در امضا قرارداد حضور نظامی آمریكا در این كشور (عراق) بوده است .
نئو محافظهكاران در مورد این موضوع كه پرزیدنت اوباما چگونه میتواند با نادیده گرفتن حاکمیت عراق ، این كشور را مجبور به پذیرش یک پادگان دائم آمریکایی در خاك خود كند ، تاكنون حرفی نزدهاند .
حتی این موضوع که چگونه سربازان آمریکایی میتوانند با سلاح زور یک عراق آزاد ، دموکراتیک و پایدار را ایجاد كنند !! قابل پذیرش نیست .
هر گونه تلاش برای تحمیل خواستههای ایالات متحده شکست خورده خواهد بود ، چرا كه دولت مالکی منافع عراق را در وهله اول مد نظر قرار خواهد داد .
عدم تمایل به عقب نشینی نیروهای نظامی که امریکا را در رسیدن به اهدافش ناتوان میکرد ، واقعیتی ست تلخ برای واشنگتن چرا که ایالات متحده اهرم فشار کمتری را در چنین شرایطی در اختیار خواهد داشت .
استفاده از نیروهای آمریکایی برای مبارزه با جنگهای مالکی ، مثل حوادث امروز ، میتوانست حتی بدتر باشد .
صدام حسین ، که پیشتر توجیه قابل قبولی برای مداخله در این کشور بود ، خیلی وقت ست كه مرده است .
اگر بغداد نتواند از خودش بعد از یک دهه از حمله آمریکا ، دفاع کند ، مسئولیت بغداد است ، نه واشنگتن ! .
علاوه بر این ، دخالت در جنگ داخلی عراق درمانی بدتر از بیماری خواهد بود . حملات هوایی و نیروهای زمینی به طور همزمان آمریکا را به یك جنگ طولانی وارد خواهد کرد . واشنگتن شاید بتواند یک گروه را از به دست گرفتن قدرت در بغداد باز دارد ، اما عدم توانایی آن برای تعیین جهت عراق (رفتارهای سیاسی مردمی) پیشتر به اثبات رسیده است .
علاوه بر این ، مبارزه و کشتن خارجیهای بیشتر در درگیریهای مردمی ، دشمنان بیشتری را برای آمریكا ایجاد خواهد كرد .
در عراق ، دخالت آمریکا ، رادیکالهای سنی و شیعه را در مقابل هم قرار خواهد داد .
درگیری احتمالی تهران در ناآرامیهای عراق ممکن است گزینه مورد نظر واشنگتن نباشد ، اما به قطع یقین یک اشغالگری دیگر توسط ایالات متحده به مراتب بدتر از آن خواهد بود .
در نهایت تفکیک یا همان تجزیه (از دید آمریكایی) راه حل عملی عراق اعلام میشود .
مداخله بیشتر آمریکا در سوریه احمقانه جلوه میكند . در سه سال گذشته برخی ذینفعان خواستار اقدام نظامی ایالات متحده در سوریه بودهاند .
با این حال ، امریکا هیچ دلیلی برای مبارزه بر سر موضوع شخص و فرد حكومتكننده در دمشق ندارد .
بشار اسد دوست واشنگتن نیست ، اما هیچ علاقهای به جنگ با امریکا هم ندارد ، یا حفظ صلح با اسرائیل ، و تامین پناهگاه برای عراقیهایی كه از خشونت های فرقهای ( آمریکایی) به مرزهای سوریه فرار كردهاند .
جنگ داخلی به بیثباتی در منطقه كمك خواهد كرد ، و دخالت آمریکا نظمی را هم به ارمغان نخواهد آورد .
عمل یا اقدام میانهرو میتواند ، تعیین مناطق پرواز ممنوع و افزایش محمولههای اسلحه باشد ، كه به احتمال زیاد به طولانی شدن جنگ منجر خواهد شد تا ارائه یک نتیجه قاطع !.
علاوه بر این، سقوط اسد به احتمال زیاد به دور دوم کشتنها علیه طرفداران رژیم مانند علویها و دیگر اقلیتهای مذهبی منجر خواهد شد .
رفتار گذشته ایالات متحده نشان میدهد که از بین بردن بهتر از ساختن ملتها است.
اداره سرگشته كشور مصر نمونه بارزی از این رفتار واشنگتن است .
به مدت چند دهه ، دولتهای تحت الحمایه آمریکا – دیکتاتوریهای نظامی فاسد - در دستور كار واشنگتن بوده است .
برای واشنگتن حفظ صلح قاهره با اسرائیل ، حتی به بهای تغییر رژیم نظامی مصر یا جنگ داخلی - مهمتر بوده است .
زمانی كه حمایت از حسنی مبارک كمرنگ شد ، دولت اوباما او را در آغوش گرفت ، و سپس خواستار انتقال قدرت از طریق مذاکره شد ، و متعاقبا پشتیبانی خود را از انتخاب محمد مرسی اعلام كرد ، ولی در نهایت با اجرای كودتای نظامی برنامههای آتی خود را پیگیری كرد . امروز امریکا از همه طرف، منفور و مورد نكوهش است .
موضوع مذاكرات هستهای ایران و غرب نیز از چالشهای بزرگ منطقه خاورمیانه است .
با این حال، مشکل زمینهای موجود ، تقریبا و به طور کامل از سمت امریكا ایجاد شده است .
در سال 1953 به تحریک انگلستان ، ایالات متحده آمریکا نخست وزیر منتخب مردم را سرنگون کرد ، و قدرت را به شاه منتقل كرد .
او به تثبیت قدرت ، و تضییع حقوق مردم خود و به اجبار تغییر ساختار فرهنگی در جامعه سنتی ایران ، و برنامه هسته ای روی آورد ! .
به طور طبیعی ، واشنگتن او را به عنوان یک دوست و متحد نزدیک در منطقه (برحسب منافع خود) می پذیرفت .
در سال 1978 مردم خشمگین ایران او را سرنگون کردند . با حوادث بعدی و تسخیر لانه جاسوسی ، ایران و آمریكا مقابل یكدیگر قرار گرفتند . ترس از تسلط ایران بر خلیج فارس ، واشنگتن و صدام حسین عراقی را به جنگ تهاجمی خونین علیه ایران واداشت .
این حمایت همه جانبه از عراق ، الحاق مجدد كویت بخش تاریخی كشور عراق را برای صدام در آینده امكان پذیر میساخت (در توهمات صدام حسین) .
جالب اینجاست که در این راه حکومت وقت عراق ، اساسا آنچه را که واشنگتن نگران بود ایران انجام دهد ، انجام داد .
در پاسخ ایالات متحده به عراق حمله کرد و نیروهای نظامی خود را در عربستان سعودی مستقر كرد (در ماجرای حمله عراق به كویت ) .
پس از پایان جنگ ، ایالات متحده در منطقه با تحریمهای اقتصادی و مناطق پرواز ممنوع ، حضور خود را نشان میداد . سپس رئیس جمهور بوش به عراق حمله كرد تا "مرداب را تخلیه كند " ، و درگیریهای فرقهای را در این کشور از بین ببرد ، اما به تضعیف قدرت نظامی آمریکا در سراسر جهان ، شهرت بین المللی امریکا و به افزایش قدرت و نفوذ اسلامی ایران در منطقه منجر شد .
هر بار که ایالات متحده در تلاش برای جبران آخرین اشتباه خود برآمده است ، ناآرامی را گسترش و افزایش داده است .
اکنون زمان اتخاذ یک رویکرد متفاوت تر از گذشته رسیده است .
انتظارات دولت ایالات متحده باید واقع بینانه و جاهطلبی (هایش) محدود شده باشد .
مقامات آمریکایی باید فانتزی خود در ایجاد نظم مجدد در جهان را كنار بگذارند .
انتهای پیام/