سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

خانم ها حتما خوانند؛

انتخابهاي برتر به خاطر خدا، سخت نيستند، خواستني اند

عد از مواجه با سوال چي شد چادري شدم؟ یه کم که دقیق شدم دیدم چادري شدنم یه دلیل هایی داشته که مطمئنا اطرافیان و فامیل نبودن و یه مقداری خانواده بود اما يك دليل خيلي مهم ديگه هم بود.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

حتما با سلسه مطالبی با عنوان "خانم‌ها حتما بخوانند" یا محوریت مسئله حجاب که هر شب در مجله شبانه منتشر می‌شود آشنا هستید.

اگر شما دوستان گرامی نیز مطلب، خاطره،دلنوشته و ... در مورد مسئله حجاب دارید می توانید به ایمیل bashgaheshabaneh@gmail.com ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر شود شما حتی می توانید در این بخش مطالب دیگر عزیزان را نقد کنید.

-------------------------------------------------------------------------------

چی شد چادری شدم؟

اولش به نظرم سوال بی اهمیتی اومد، یا شاید بهتر بگم ، به نظرم جوابم بی اهمیت اومد. اما چند دقیقه ای که روش فکر کردم ، دیدم نه انگار باید بیشتر فکر کنم! شاید دلیلش اونقدرها هم ساده نبوده!

نمیخوام ازین بحثا کنم که چقدر حجاب موثره ، که مثلا اگه به یه آدم خیلی گرسنه یه دیس پلوکباب بدی بعد بگی نخور ، چه حالی میشه، بی حجابی هم یه جورایی همون اثر رو داره ، نمیخوام بگم خانومها تو کنترل کردن روابط زن و مرد خیلی قوی تر از آقایونن، نمیخوام بگم اینها ترفند غربه واسه ضعیف تر کردنمونه و بهونه ای برای استثمار زن، (چقدر هم نگفتم! منظورم اینه که نمیخوام از دلایل عقلی اش صحبت کنم ، که اون خودش یه مبحث گسترده و تخصصیه)

مي خوام ماجراي چادري شدم خودم رو تعريف كنم

درسته که تو خانواده مذهبی بزرگ شدم و پدر و مادرم اهل رعایت حلال و حروم و اوامر الهی بودن ، اما تو انتخاب چادر آزاد بودم . حتی برای اینکه با فکر انتخابش کرده باشم ، مادرم اولهاش میگفت که مانتویی باشی راحت تریا!

آخه راهنمایی که بودم بعضی وقتها چادر سرم میکردم ، اما نه همیشه ، مثلا بارون که میومد برام سخت بود و سرم نمیکردم، جایی گردش و تفریحی بود و بدو بدو داشت سرم نمیکردم ،منم که حسابی شیطون!

اما دبیرستان که رفتم خودم خواستم هميشه چادری باشم ، خلاصه از مادرمون اصرار و از ما انکار ، آخر سر که دید دارم جدی میگم، گفت باشه اما جدی تصمیمت رو بگیر، که دو روز دیگه نگی میخوام چادرم رو بردارم. این از خانواده!

حالا میریم سراغ اقوام گرانقدر! همونایی که به خاطر حجاب تا حالا هزار جور مسخره ام کردن! مثلا وقتی تو تابستون پوشیده ام میگن بابا بیخیال بهشت مال تو یه کم لباساتو کم کن خفه شدی! یا اگه به نامحرم دست نمیدادم پشت سرم میگفتن این دیگه چه دختر مغروریه با پسرای ما درست حسابی سلام  واحوال پرسی نمیکنه! و البته به لطف اعتماد به نفسی که دین به من داده ، همیشه از تمسخراشون بیشتر خنده ام میگیره (یعنی به حال اونها ، به حال دلشون و افکارشون خنده ام میگیره) تا اینکه آزرده خاطر شم.اینم از فامیل!

و اما اطرافیان. تو دانشگاه اکثرا جزء معدود بچه های چادری کلاس بودم و جزء ساده ترینشون. اما بازم به لطف اون اعتماد به نفس مذکور! و اینکه اعتقاد دارم باید تو همه زمینه ها اونقدر قوی باشی که دیگه جایی باقی نمونه واسه بحث سر اینکه ظاهرت و تیپت بخواد بیانگر شخصیتت باشه ، خدا رو شکر چند نفری از دوستام هم چادری شدن .

مثال بزنم روشن تر شه! مثلا وقتی تو كه محجبه ترین دختر کلاسی، شاگرد اول ، خوش اخلاق ، مهربون و مودب باشي، به بقیه کمک کنی و تو کارهای علمی پیشرو باشي ، اونوقت بقیه تحت تاثیر قرار میگیرن ( نمیگم اینطور بودم اما سعی کردم اینطور باشم) و در این راستا همینجوری یه نفَس دارم ادامه تحصیل میدم و سعي كردم تو تمام مراحل تحصيل به اين الگو نزديك باشم خصوصا الان كه دانشجوي دوره دكتري هستم

اما اصل ماجرا مغفول موند! گفتم بعد از مواجه با سوال چي شد چادري شدم؟ یه کم که دقیق شدم دیدم چادري شدنم یه دلیل هایی داشته که مطمئنا اطرافیان و فامیل نبودن و یه مقداری خانواده بود اما يك دليل خيلي مهم ديگه هم بود:

خودم فکر میکنم ریشه اش ، یعنی اون زمانی که مصمم شدم دیگه دست از دامان چادر نکشم! برمیگرده به اردو جنوبهای مدرسه . نه که اون موقع ها بچه تر بودیم،  دلمون صافتر بود و خیلی تحت تاثیر محیط بودیم . (منظورم جو زدگی نیست ، چون جو زدگی زود اثراتش از بین میره منظورم جذب خوبيهاست)  مثلا وقتی تو شلمچه نشستی و احساس میکنی نسیمی که داره میخوره به صورتت عطر شهدا رو میاره ، اون موقع اگه بگن شهدا گفتن چادر تو از خون من مهم تره ، خیلی بهت اثر میکنه . وقتی داری تو طلائیه به یاد شهدا گوله گوله اشک میریزی ، وقتی کنار اروند از خاطراتشون میشنوی ، وقتی تو هویزه قلبت میخواد از شدت عاشقي از سینه ات بزنه بیرون ، اون موقع است که میفهمی انتخابهاي برتر به خاطر خدا سخت نيستند، خواستني اند.

من این عشق و شور رو از شهدا بدست آوردم و به نظرم خيلي برام برکات داشته ، واقعا با چادر خودم رو قوی تر و با اعتماد به نفس بیشتر میبینم ، چون با تمام وجود بهش اعتقاد دارم. امیدوارم لطف خدا شامل حالم بشه و همیشه این اشتیاق تو وجودم بمونه و بتونم به خوبی به دخترم منتقلش کنم ان شاءالله ...
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.