به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، روزی که سیما عروس شد، پدر با خود گفت: آخرین فرزندم را هم به خانه بخت فرستادم. آن روز نفسی از روی آسودگی کشید.
سرنوشت سیما در میان هلهله شادمانه و خنده و پایکوبیهایی که زیر نور چراغانی کوچه در روز عروسی، ابدی به نظر میرسید، بهروشنی یک امید بود.
اما زیاد طول نکشید که چهره زرد و تکیده سیما هر روز بیش از روز قبل خبر از نا خرسندیاش میداد. تا جایی که یک روز سیما به پدر گفت: «آقاجون میخوام دوباره بیام خونهتون با هم زندگی کنیم.»
پدر میدانست منظور سیما چیست، اما نمیخواست باور کند. به همین دلیل با ناباوری پرسیده بود: «تو و همسرت؟ به علت بارداریات میخواهی بیایی اینجا؟»
و سیما گفته بود: «نه فقط من. فقط من و بچهای که توی راه دارم.»
پدر سعی کرد سیما را متقاعد کند به خاطر بچه هم که شده بماند و زندگی کند، اما وقتی سیما گفت که همسرش به دلیل اعتیادش همه جهاز و طلاهای او را فروخته و وقتی جای آتش سیگارهایش را که حتی روی شکم برآمدهاش گذاشته بود نشانش داد، پدر اشک ریخت و گفت: بیا باباجان. یک لقمه نان داریم با هم قسمت میکنیم.
اما پدر از همان روز فهمید که در هفتاد سالگی بعد از دهسال بازنشستگی باز هم مرد خانه و نانآور شده است و باید مثل قدیمها درآمد بیشتری داشته باشد. زیرا زندگی چهار نفره دو برابر خرج دارد.
دیگر مهم نبود که دکتر گفته است باید کمتر کار کنی و کمتر حرص بخوری. مهم نبود که فشار خونش چه میشود و کمر دردش چه. باید زندگی دختر و نوه کوچکی که در راه بود، میچرخید.
حس کرد به سالها پیش برگشته است روزی که اولین فرزندشان در راه بود و دستش خالی مانده بود و به هر دری می زد که زندگی را بگذراند.
اما آن روزها جوان بود و بنیه داشت که کارهای یدی هم بکند. ولی امروز باید کاری پیدا میکرد که برای یک پیرمرد هفتاد ساله مناسب باشد. کاری که بتواند خانوادهاش را تامین کند. این فشار برای او کمی زیاد بود.
آنها به خانه برمیگردندبراساس آمار سازمان ثبت احوال کشور سال گذشته 155 هزار و 369 طلاق صورت گرفته است و به طور متوسط روزانه حدود 400 زوج از هم جدا شدهاند، یعنی هر روز 800 نفر با این مشکل مواجه شدهاند. براساس همین آمار چند مورد از مهمترین دلایل طلاق عبارتند از خشونت، اعتیاد و بدرفتاریهای عاطفی.
اگر تنها 10 درصد این افراد زنانی باشند که بر اثر موارد یاد شده تصمیم بگیرند دوباره ازدواج نکنند و به خانه امن پدری برگردند، میتوان گفت روزی 80 زن جوان در سراسر کشور پس از طلاق به خانه پدری برمیگردند.
علاوه بر این، عدهای از مردان جوان نیز پس از طلاق، فرزند یا فرزندانی دارند که بدون کمک والدین از عهده نگهداری آنان برنمیآیند پس میتوان تصور کرد که عدهای از مردان به همراه کودک نیز سربار والدین خود خواهند شد.
همچنین شمار زنان و مردانی که بر اثر فوت همسر بیوه میشوند و به دلیل داشتن فرزند یا تنها ماندن به خانه پدر برمیگردند نیز بر این عده اضافه میشود و این چنین مشکل سالمندانی که از نوهها و فرزندان خود نگهداری میکنند آغاز میشود.
مثل اول نمیشودحسین ـ س 65 سال دارد. او دارای چهار فرزند است و یکی از فرزندانش به علت جدایی از همسرش نزد او بهسر میبرد.
حمید سی و چهار ساله دارای یک دختر پنج ساله است و از وقتی از همسرش طلاق گرفته افسرده شده و با گرفتن مرخصی بدون حقوق مدتی است سر کار نمیرود. او که از عهده بزرگ کردن دخترش برنمیآمد ، سراغ خانه پدری رفت و یک بار دیگر به خانهای پناه آورد که ده سال پیش از آن خارج شده بود تا زندگی خود را بسازد.
حسین میگوید: او فرزند من است و اگر به من پناه نیاورد، چه کند؟ این سالمند که اکنون کار آزاد دارد میگوید: وقتی بچهها میروند خیلی فرق دارند. آنها هرگز مثل سابق نمیشوند. پسرم تمام اندوختهاش را برای دادن مـــــهریه از دست داده است و همسرش که قصد ازدواج دارد، دخترشان را نمیپذیرد.
پسرم وقتی رفت حرف گوش کن و شاد بود. حالا مردی شده و دیگر حرف مرا نمیخواند. او دیگر شاد نیست و واقعا نمیدانم چه کنم. میترسم در این وضع بماند و دیگر نتواند کار کند یا زندگیاش را سر و سامان دهد.
حضور او در خانه مثل یک سایه سنگین است. او هیچ وقت مثل سابق نیست. نوهام همیشه بهانه مادرش را میگیرد و ما چطور به او بگوییم مادرت تو را نمیخواهد. دخترک لجمیکند و فکر میکند ما او را از مادرش جدا کردهایم.
حمیرا، مادر او، نیز میگوید: من برای بچه داری خیلی پیر شدهام و واقعا نمیدانم با نوهام که لطمه دیده چطور برخورد کنم و بیمادریاش را در حالی که مادرش زنده است برای او توضیح دهم.
از مشاوران کمک بگیریدبازگشت مجدد یک فرزند به خانواده همیشه سرشار از شادی یا حتی توام با پذیرش نیست. گاهی لازم است تماماین خانواده برای کنار آمدن با موضوع یا راهنمایی فرزندی که فقدان را تجربه میکند، از مشاور کمک بگیرند.
کنار آمدن با بچههای طلاق یا کودکانی که یکی از والدین خود را از دست دادهاند نیز کار سادهای نیست و برای پدربزرگها و مادربزرگها کنار آمدن با چنین کودکانی بسیار سخت است.
گاه حتی نگهداری از فرزند و نوه پس از طلاق علاوه بر مشاوره روانشناسی برای کنار آمدن با آسیبهایی که در خانواده از هم گسیخته پیش آمده، نیاز به مشاوره حقوقی نیز دارد.
مسعود ـ الف میگوید: وقتی فرزندم با چشم گریان به خانه من آمد که بماند، نمیدانستم که همسرش چه ظلمها در حقش کرده است. او نیز نمیدانست چه حقوقی دارد و فقط به همسرش گفته بود که از همه حقوقش میگذرد تا فرزندش را به دست آورد.
اما همسرش او را رها نمیکرد و یک روز شیشه پنجره ما را میشکست و روز دیگر قصد دزدیدن بچه را داشت. او دوستان اوباشش را برای تهدید ما میفرستاد تا از ما اخاذی کنند.
تا این که ما به یک مشاور حقوقی مراجعه کردیم و متوجه شدیم با رفتارهای قابل اثباتی که همسر دخترم داشته به دلیل عسر و حرج و نبود تامین جانی و مالی مادر و فرزند، حقی نسبت به حضانت فرزندش نخواهد داشت و با تعقیب این پرونده هم دخترم به علت گرفتن بخشی از مهریهاش به استقلال مالی رسید و هم حضانت فرزندش را که یک سال بیش نداشت به او دادند.
این پدر شصتوهفت ساله به دیگر سالمندان میگوید: هر چند آرزو میکنم هیچ کس تجربیات ما را پشتسر نگذارد، اما اگر یک روز دخترتان در خانه تان را زد و خواست برگردد، نه به دلیل تنگنای مالی نه به هیچ دلیل دیگری او را برنگردانید و مطمئن باشید همه چیز درست میشود.
شاید ما سالمند باشیم، اما همیشه تنها پناه بچهها به حساب میآییم و اگر روزی از ما ناامید شوند خدا میداند چه خواهد شد.