سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

داستانک/ ماجرای جالب خوردن حلوا!

شب که می‌شود حوصله‌ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
جهودی و ترسایی و مسلمانی رفیق بودند در راه؛ زر یافتند، حلوا ساختند. گفتند: «بیگاه است، فردا بخوریم و این اندک است، آن کس خورَد که خواب ِ نیکو نیکو دیده باشد.» - غرض تا مسلمان را ندهند. مسلمان نیم شب برخاست. خواب کجا؟ عاشق محروم و خواب! ... برخاست، جمله‌ی حلوا را بخورد.
عیسوی گفت: «عیسی فرود آمد مرا برکشید.» جهود گفت: «موسی در تماشای بهشت برد مرا، عیسای تو در آسمان چهارم بود. عجایب ِ آن چه باشد در مقابله‌ی عجایب بهشت؟» مسلمان گفت: «محمد آمد، گفت: "ای بیچاره، یکی را عیسی برد به آسمان چهارم و آن دگر را موسی به بهشت برد، تو محروم بیچاره، باری برخیر و این حلوا بخور!" آنگه برخاستم و حلوا را بخوردم.»

گفتند: «والله خواب آن بود که تو دیدی، آن ِ ما همه خیال بود و باطل.»
در جستجوی آینه، گزیده‌ی مقالات شمس تبریزی، محمدعلی موحد
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.