سایر زبان ها

صفحه نخست

انتخابات

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

داستانک/ مرد کارگر و یک دنیا اعتقاد!

شب که می‌شود حوصله‌ها مانند سایه ماه کوتاه است و کمرنگ. داستانک، قلقلکی کوتاه برای فکر و روحمان است تا در ساعات پایانی شب، لحظات کوتاه امروز را با خواندن جملاتی کوتاه بهتر و بیشتر قدر بدانیم.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
مردی سرپرستی مادر، همسر و  فرزندش را برعهده داشت، و نزد اربابی کار می‌کرد، وی در کارش اخلاص داشت و کارها را به بهترین شکل ممکن انجام می‌داد، یک روزی او سر کار نرفت.
به همین علت اربابش با خود گفت: باید من یک دینار زیادتر به او بدهم تا او دیگر غیبت نکند. زیرا حتماً به خاطر درخواست افزایش دستمزدش غیبت کرده است.
وقتی که در روز بعد سرکارش حاضر شد ارباب حقوقش را به او داد و دیناری هم به آن اضافه کرد، کارگر چیزی نگفت و از اربابش تشکر کرد و دلیل زیاد شدن را نپرسید.
بعد از مدتی کارگر بار دیگر غیبت کرد، اربابش به شدت خشمگین شد و گفت:
دیناری را که برایش اضافه کرده‌ام کم خواهم کرد و آن را کم کرد... و کارگر باز هم چیزی نگفت و علت این کار را از او نپرسید.
پس اربابش از عکس العمل او تعجب کرد به همین علت به او گفت:
حقوقت را زیاد کردم چیزی نگفتی، آن را کم کردم باز چیزی نگفتی!
کارگر گفت:
هنگامی که بار اول غیبت کردم خدا فرزندی را به من داد و برای همین غیبت کردم و زمانی که با افزایش حقوق به من پاداش دادی گفتم این روزی فرزندم بوده که با او آمده است و هنگامی که برای بار دوم غیبت کردم مادرم فوت کرد، و چون یک دینار از حقوقم کم شد گفتم این روزیش بوده، که با رفتنش رفته است.
چه زیبایند روح‌هایی که به آنچه خدای مهربان به آن‌ها بخشیده قانع و راضی‌اند و افزایش و کاهش روزیشان را به انسان‌ها نسبت نمی‌دهند...
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.