مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛
حسین شمسیان در مطلبی با عنوان«میدان فریب!»چاپ شده در ستون یادداشت روز،روزنامه کیهان اینطور نوشت:حتما دیده یا شنیدهاید که وقتی یک گروه سارق حرفهای، قصد انجام سرقت مهم
و بزرگی دارند، ترفندهای مختلفی به کار میبرند تا هرچه بیشتر موفقیتشان
را تضمین کند. یکی از این ترفندها، صحنهسازی و ایجاد حوادث صوری و ساختگی
است. حوادثی که باعث میشود حواس مردم و نگهبانان محل مورد نظر به سوی آن
حادثه ساختگی پرت شده و سارقان با بهرهگیری از این غفلت، به راحتی مقصود
خود را عملی کنند. در این روش معمولا فرد یا افرادی از باند سارقان در
قالب مردم عادی و حتی در هیات مامور محافظ به قصد کمک کردن و حل مشکل یا
برقراری نظم و... در بین مردم عادی و در محل حضور دارند و اتفاقا همانها
هستند که هدایت جریان و افکار عمومی را بر عهده میگیرند و با زرنگی صحنه
را برای حلقه اصلی ماجرا آماده میکنند.
این شگرد، تنها در سرقتها و
فیلمهای ژانر پلیسی و کارآگاهی کاربرد ندارد، بلکه کاربرد بسیار مهم و
اصلی آن در عالم سیاست، بمنظور جهت دادن و در اصل انحراف افکار عمومی و
مسئولان کشورهاست. شگردی که غرب به خاطر سابقه استعماری و سراسر خباثت و
جنایتش در آن متبحر و کارکشته است و بارها و بارها آن را در جهان به کار
گرفته و در بسیاری از موارد نیز، به نتیجه مطلوب رسیده است. برای آنها
مقدمات این روش مهم نیست! مهم این است که مردم و حافظان آن گوهر گرانبها،
حواسشان از حادثه اصلی پرت شود. در همه این موارد، از حوادثی استفاده
میشود که فی نفسه مهم و خطیر است اما در مقایسه با حادثه اصلی و آنچه
انتظار مردم را میکشد، هیچ است و اصلا نباید آن حادثه فرعی را به هیچ
انگاشت! و این فقط در سایه شناخت این شگردها حاصل میشود.
در مدل سیاسی
این شگرد، برخی خواص و جریانات با همراهی مطبوعات و رسانههای آلوده، نقش
همان کسانی را ایفا میکنند که با صحنهسازی حواس مردم را پرت میکنند تا
دزدان به راحتی به غارت و دستبرد دست بزنند. و البته در این بین نقش
رسانهها بسیار برجستهتر از سایر اجزا است. به نحوی که قاطعانه میتوان
گفت بدون حضور آنها، امکان شکلگیری اینچنین سناریوهای خیانتآمیزی وجود
ندارد.
در ایام اخیر شاهد زنجیرهای از حوادث و حواشی هستیم که پی در پی
سپهر سیاسی کشور را دربر گرفته و هر یک برای مدتی انرژی و توان جامعه را
به خود مصروف کرده و پس از مدتی گرد و غبار منازعه سیاسی و جناحی فروکش
کرده و البته هنوز فروکش نکرده، مضمون تازهای از گوشه دیگری کوک شده و
ماجرای تازهای شکل گرفته است!
چند نمونه دم دستی و آشکار از این حوادث عبارتند از:
1-
سخنان سخیف وزیر اسبق اطلاعات و دستیار کنونی رئیسجمهور در تقدیس شیر و
خورشید و آرزوی بازگرداندن آن که در تقابل صریح و بیچون و چرا با فرمایشات
امام راحل عظیمالشأن بود.
2- اظهارات عجیب رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام
درباره مسائل فرهنگی و مباح دانستن برخی منکرات عینی، به بهانه پرداختن به
امور به اصطلاح ریشهای و مبنایی!
3- برپایی جشنی در روز میلاد حضرت زهرا(س) در کاخ سعدآباد و نقل روایات گوناگون از اشرافیت یا سادگی مبالغهآمیز آن.
4-
واکنشهای تعجبآور نسبت به تولید و پخش یک فیلم مستند و دعوت از مسئولان
قضایی برای برخورد با سازندگان آن، از سوی کسانی که حتی فیلم را ندیده
بودند!
به این فهرست میتوان دهها مورد و نمونه دیگر اضافه کرد.
نمونههایی که گاه از سوی حامیان و گاه از سوی منتقدان دولت شکل میگیرد و
در جامعه منعکس میشود. با نگاهی وسیعتر میتوان حتی برخی رفتارهای قانونی
در مقطعی خاص را هم حرکت ناخواسته در این الگو دانست. مثل سوالات پیاپی و
بعضا بیثمر از وزرا یا بعضی تغییرات مدیریتی بیموقع در برخی قوا.اما
ماجرا چیست!؟ آیا همه کسانی که رفتارهای این چنینی را در پیش گرفتهاند
عامل مستقیم دشمناند؟ قطعاً چنین نیست و نمیتوان به همه آنها چنین نسبتی
داد. میتوان گفت که برخی عامدانه سخنان خلاف اصول و مبانی نظام اسلامی و
حتی احکام شرع میزنند تا خشم و خروش مردم مومن انقلابی را برانگیزند!
امام راحل(ره) در این خصوص هوشیارانه اندرز دادهاند:« اهانت به بعض احکام
اسلام... من باب اتفاق نیست، نقشه است، توطئه است. نقشه برای اینکه شما را
از راه مستقیمی که دارید منحرف کنند و به امور دیگر غیر از این امر مهم
منحرف کنند. ملت ایران باید با هوشیاری این توطئه را خنثی کنند.» اما برخی
هم نسبت به نتیجه سخن و رفتارشان بیاطلاعند و نمیتوانند چند گام جلوتر،
تاثیر آن را ببینند! اما آنچه مهم است پژواک و انعکاس این رفتار و گفتار در
مقطع خاص جامعه است. این همان هدف مهم دشمن است.
رهبر معظم انقلاب
سالها قبل فرمودند: «گاه دشمن حرف خود را با ده واسطه از دهان یک فرد موجه
میزند». این همان وضع امروز ما در بسیاری از اظهار نظرها و اقدامات است.
اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود. بیان یک سخن در جمعی محدود یا انجام یک
کار در گوشهای متروک انعکاس اجتماعی ندارد و گردانندگان و صحنهپردازان را
به هدفشان نمیرساند! پس باید حلقه دوم وارد کارزار شود و موضوع را با سر و
صدا و جار و جنجال رسانهای تبدیل به موضوع اول کشور کند! اینجاست که دشمن
به زنجیرهای از رسانههای همسو و غوغاسالار نیاز دارد!
اگر فیلم
مستندی ساخته شده، باید تمام نظام متهم به توطئه علیه رئیسجمهور شود! اگر
از وزیری سوال میشود، باید دهها یادداشت و گزارش خبری با ذکر تعداد،
جزئیات، جناح و سابقه نمایندگان سوالکننده نگاشته شود تا موضوع کاملا
سیاسی و حاکی از کینه و غرض جلوه کند! اگر کسی حرفی زد باید دهان او را با
بیسواد و بیشناسنامه خواندن بست و آن کلمات را هزاران بار در روزنامهها
تکرار کرد و لاجرم در همه این موارد - و دیگر موارد مشابه - گروهی که خود
را مظلوم و مورد حمله قلمداد میکند به دفاع از خود میپردازد و جنگ مغلوبه
میشود!... و این همان لحظه مطلوب و مورد انتظار غارتگران و دزدان است!
البته
این حوادث، برای نخستین بار نیست که در ایران اتفاق میافتد! سالها قبل
همان وقتی که رهبر معظم انقلاب، صراحتا برخی نشریات زنجیرهای را پایگاه
دشمن معرفی کردند و البته مدتی بعد مقامات غربی صراحتا به حمایت مالی از
این زنجیرهایها اعتراف و اذعان کردند، رئیسجمهور وقت مدعی بود که هر 9
روز در کشور با یک بحران مواجه است! گرچه آن روز هم برای خیلیها معلوم
بود، اما بعدها بر همگان و حتی هواداران خود او هم معلوم شد که بحران را
خودشان میساختند، مدیریت میکردند، به اوج میرساندند و پس از آنکه
هزینههای فراوانش را به نظام تحمیل میکردند، به کناری مینهادند و بحران
تازهای به راه میانداختند! آن روزها چنین میکردند تا مردم نفهمند چه بر
سر ارزشها میآید! تا کسی خبردار نشود که در عرصه سیاست خارجی و دیپلماسی
هستهای چه میگذرد! تا خبردار نشویم که از ترس تشر دشمن و قرار گرفتن در
محور شرارت، چه نرمشهای غیرموجهی پشت صحنه صورت میگیرد و چه نامههایی به
التماس و پوزش نوشته میشود!... و البته خدا چیز دیگری میخواست و مثل همیشه حافظ این انقلاب بود.
اما
اکنون چه باید کرد!؟ آیا باید منفعل بود و نسبت به هر حرف سخیف و ضد دین و
یا هر حرکت خلاف اصول و مبانی نظام چشمها را بست و دم برنیاورد!؟ آیا
باید با جوش و خروش، کشور را به صحنه نبرد و تقابل دائمی تبدیل کرد و هر
روز، پیگیر و درگیر بحرانهای ساخته و پرداخته شیاطین داخلی و خارجی و
رسانههای زنجیرهای آنها شد!؟ و آیا راه میانهای هم وجود دارد؟ آیا
نمیتوان از ظرفیتهای تجربی و خسارتهایی که پیش از این همین روش به کشور و
انقلاب وارد کرده، بهره گرفت و بازی شعبدهبازان را با هوشیاری خنثی کرد و
ناکامشان گذاشت؟فراموش نکنیم عمده واکنشها، بر حق و از روی غیرت دینی و
انقلابی است، درست مثل ضرورت کمک به مصدومان واقعی همان تصادف ساختگی! اما
اولویتبندی و دید باز داشتن، اقتضا میکند که برای حفظ ارزشی عظیمتر و
گوهری قیمتیتر، قربانی شدن آن چند نفر را با چشم اشکبار شاهد باشیم و آن
نقد جان را برای حفاظت از آن گوهر پسانداز کنیم! به بیان دیگر هیچ اقدام
پلشت و آسیبرسان را بیپاسخ نگذاریم، اما مراقب باشیم که اینگونه اقدامات و
حاشیهسازیها نگاهمان را از مسائل اصلی منحرف نکند.
باید به هوش بود و
فراموش نکرد که عقبههای مهم و تعیینکنندهای در پیش داریم. مذاکرات
هستهای به حساسترین روزهای خود نزدیک میشود و بهانههای غرب وحشی برای
پنجه کشیدن به روی انقلاب هر روز جدی و جدیتر میشود. رویکرد به اقتصاد
مقاومتی برای مقابله با توطئههای دشمن و گشایش و رونق اقتصادی کشور
ضرورتی حیاتی دارد و... باید برای آن روزها و آن صحنهها مهیا باشیم و فریب
صحنهسازیها را نخوریم و از یاد نبریم که شیطانکهای بنده شیطان بزرگ،
اگرچه از داخل و خارج به حرکت درآمدهاند، اما لشکر کلاغها را سنگی کافی
است.
کورش شجاعی ستون سرمقاله روزنامه خراسان را به مطلبی با عنوان«هنگامه نشاط و بندگي»اختصاص داد که در ادامه میخوانید: شادماني، نشاط و بهجت جزو جدايي ناپذير زندگي
انسان سالم و جامعه سالم است و بي گمان نور اميد در دل هاي شاد و راضي و
بيدار و همچنين در جامعه سرزنده و پرنشاط بسيار بيشتر مي تابد و جلوه گري
مي کند و کيست که قبول نداشته باشد اين حقيقت روشن تر از روز را که کسالت و
خمودگي و دلمردگي و بي نشاطي و ناشادماني، هم روح و جان و روان فرد و
خانواده را مي خلد و مي گدازد و هم جامعه را به سستي و بيماري و کم تواني و
نااميدي دچار مي کند و کدام عقل سليم و دل پاکيزه اي را مي توان يافت که
تأثير بس سترگ نشاط و بهجت و اميد را در سلامت جسم و جان و روان و سعادت
انسان و جامعه منکر شود و چه بسيار از ما مردم که مي دانيم تحرک نداشتن،
دوري از طبيعت، هم نشيني با سنگ و سيمان و آهن در سکونتگاه هاي قوطي کبريتي
به نام آپارتمان و دائما سر به گريبان فرو بردن و فرياد «چه کنم» سر دادن و
نداشتن شادي و نشاط چه بلايي بر سر اعصاب و روان، جسم و جان و سلامت فرد و
جامعه مي آورد.
پس ناگفته، روشن است که براي خوب زيستن، اميدوار بودن، بالا رفتن از پلکان
کمال و طي طريق سعادت، نيازمند شور و نشاط و شادماني و بهجت و سلامت تن و
جان در کنار ايمان و باور عميق قلبي به ذات حضرت باري و توکل به ذات اقدسش و
پاسداشت طريق محبت و مودت اهل بيت عليهم السلام هستيم و بي گمان يکي از
راه هاي اميدوار و شاد و پرنشاط و سالم زيستن، ديدن و درک و فهم زيبايي هاي
پرشمار طبيعت و اتفاقات بس مبارک رخداده در عالم هستي است. پس چرا اين
روزها که هنگامه خنداخند طبيعت و شکفتن گل و ريحان و سبزي چشم نواز شاخ و
برگ درختان است و ارديبهشت خرامان خرامان همچون طاووس، چتر صد رنگ زيباي
خود را به تماشا گذاشته و غنچه ها شکفته و در باغ ها و معدود کوچه باغ هاي
باقي مانده از چنگ ساخت و سازهاي طبيعت برانداز بوي عطر ياس و ياسمن پيچيده
است همه ما سعي بليغ نداريم تا از ديدن و تفکر در صنع بي نظير خداوند هستي
و اين همه بهانه هاي زيبا براي بهتر زيستن و شادماني و نشاط و سلامت جسم و
جانمان بهره ببريم و بسياري از ما همچنان سينه هاي خود را به جاي تنفس
هواي تازه در طبيعت و کوچه باغ هاي باقي مانده، به دود اگزوز خودروهاي
پرسوز و بدسوز سپرده ايم و چشم هايمان را از ديدن طبيعت زيبا محروم نگاه
مي داريم و دل هايمان را نيز از سپردن به سرسبزي و گستردگي طبيعت زيباي
ارديبهشت محروم مي کنيم.
آن قدر خود را درگير کرده ايم و برخي سوءمديريت ها و اعمال سليقه هاي
آنچناني، بسياري از ما و جامعه را درگير کرده است که نه تنها از زيبايي هاي
طبيعت در فصل هاي مختلف و زيبايي هاي پرشمار هستي غافل شده ايم بلکه برخي
از ما حتي رخدادهاي بس مبارک عالم هستي در نو به نو شدن اهله قمر و چرخش
ايام و هلال و بدر و شب چهارده ماه را نيز از ياد برده ايم و از ايام و
ماه هايي که پر از بهانه شاد زيستن و مجلس آراستن و جشن گرفتن و پرنشاط
بودن و بهجت آفريني است بهره هاي لازم را از آنِ دل و جان و وجود و سعادت
امروز و فرداي خود نمي کنيم.
از جمله همين فرخنده روزهايي که در آن به سر
مي بريم که هم بهار است و ارديبهشت بس زيبا و هم روزهاي پربرکت ماه رجب،
ماهي که به نام جويباري در بهشت نام بردار است و گاه و هنگامه بارش رحمت
ويژه الهي است و مزين و متبرک است به ميلاد حضرت باقرالعلوم امام
محمدباقر(ع)، ميلاد حضرت هادي امت امام علي النقي(ع)، ميلاد جوادالائمه
ميوه دل ولي نعمتمان علي بن موسي الرضا(ع) و ولادت مولود کعبه، وصي پيامبر
خدا(ص)، همسر فاطمه زهرا(س)، ابوالائمه اميرالمومنين(ع) و همچنين «ايام
البيض» آن (سيزدهم تا پانزدهم ماه رجب) فصل عبادت ويژه اعتکاف و خلوت گزيني
و روزه داري صدها هزار زن و مرد و پير و جوان اين مرز و بوم است و از همه
مهم تر اين که بزرگ ترين، مهم ترين و عالي ترين رخداد هستي يعني بعثت حضرت
خاتم الانبياء محمدمصطفي(ص) از سوي خداوند باري تعالي در غايت لطف براي
هدايت انسان و رساندن او به کمال و سعادت در اين خجسته ماه به وقوع پيوسته
است و اين همه مناسبت و رخداد مبارک که هر يک از آن ها خود به تنهايي
مي تواند و بايد بهانه اي بس ارزشمند براي شادماني، جشن آرايي و
بزم آراستن، بهجت آفريني و دل زنده کردن به عشق و معرفت و معنويت باشد نه
آنچنان که شايسته و بايسته است در رسانه ملي و ديگر رسانه ها بدان پرداخته
مي شود و نه در حد بايستگي اين مناسبت هاي عظيم الشأن و گرانسنگ و
بلندمرتبه برنامه ريزي مي شود و نه دولت و مجلس کاري درخور انجام مي دهند و
نه حتي حوزه هاي علميه که بايد بار اصلي توليد محتوا و اثربخشي و معرفت
افزايي در اين عرصه ها را بر دوش بگيرند کاري آنچنان درخور و بايسته انجام
مي دهند.
اين در حالي است که از ظرفيت اين ايام پربرکت و ماه پرفضيلت مي توان با
برنامه ريزي دقيق و مناسب کارهايي بس موثر هم براي ايجاد و افزايش شادي و
نشاط و سرزندگي و اميد در بين اقشار گوناگون جامعه انجام داد و هم مي توان
زمينه بهره وري بيشتر معرفتي و معنوي و عمق بخشيدن به ايمان و باور آحاد
جامعه خصوصا جوانان را فراهم آورد که اين بهره ها نه تنها به حفظ سلامت تن و
جان و روان و تعميق باورها مي انجامد بلکه افراد، خانواده ها و جامعه را
در مقابل هجمه هاي بي امان فرهنگي بيمه مي کند و موجب ارتقاي سلامت باورها و
تعميق ارزش هاي ديني و معنوي ناب مي شود و جامعه را نيز به طرف سلامت هرچه
بيشتر، سرزندگي و اميدواري و کاهش درگيري ها و ناهنجاري ها، بداخلاقي ها و
بدرفتاري ها و آسيب هاي اجتماعي سوق مي دهد.پس تا هنوز فرصت هست از همه زيبايي هاي طبيعت و صنع خداوندي و همه ميمنت ها
و مبارکي ها و فرخندگي هاي رجب، اين موسم بارش رحمت هاي ويژه الهي براي
هرچه شاد و بانشاط و سالم و سعادتمند زيستن بهره ببريم و باور کنيم که خيلي
زود دير مي شود و فرصت ها از دست مي رود.
روزنامه رسالت مطلبی را با عنوان«مهمترين وظيفه آموزش و پرورش»در ستون سرمقاله خود به قلم سید باقر پیشنمازی به چاپپ رساند که در ادامه میخوانید:سالها از دوره مقاومت در برابر جنگ تحميلي و خاطرات مدرسه تربيت جهادي مي گذرد. مدرسه اي كه شگفتي آفريد و از همه تهديدها ، فرصت ساخت و امروز عزت و سربلندي خود را مديون همان مدرسه كار آمد هستيم . دير يا زود اين مدرسه بايد بازگشايي شود، چرا كه روزهاي سخت آزمونهاي بزرگ در پيش است.(1) و تنها مديران جهادي هستند كه از عهده ماموريتهاي دشوار بر مي آيند .آموزش و
پرورش جمهوري اسلامي كه اولين اميد تربيت جهادي است، همچنان چشم انتظار يك
قهرمان است كه با اشراف به مباني و اصول تعليم و تربيت اسلامي و با انگيزه
آخرتي و آزاد از اسارتهاي حزبي و جرياني ، خاطر انقلاب اسلامي را در مورد
تربيت نيروي انساني مناسب، آسوده سازد.اكنون كه از "قرعه فال" رئيس جمهور
محترم نام جناب فاني بيرون آمده است و قرار است "بارسنگين امانت" تربيت
نيروي انساني و تضمين آينده نظام را حمل نمايند، شايسته است مروري بر
عملكرد ماههاي گذشته داشته باشند و ارزيابي خود از پيشرفت كار تحقق سند
تحول مصوب شوراي عالي انقلاب فرهنگي و سياستهاي ابلاغي مقام معظم رهبري را
مستمرا به افكار عمومي اعلام نمايند .
پيشرفتهايي را اطلاع رساني كنند كه خانواده ها آن را در مدرسه و رشد و
ارتقاي شخصيت و تعليم و تربيت فرزندانشان احساس كرده باشند و باور كنند .در ديدار چهارشنبه گذشته فرهنگيان با مقام معظم رهبري اولين و مهمترين
مسئله آموزش و پرورش كه مورد تاكيد قرار گرفت اين بود كه وزير محترم ببينند
از چه نيروهايي در مديريتهاي كلان آموزش و پرورش استفاده مي كنند ؟" نيروهايي كه در اين شبكه عظيم به كار گرفته ميشوند بايد خصوصياتي داشته
باشند . يكي از اين خصوصيات اين است كه پرانگيزه باشند با نشاط باشند . از
نيروهاي خسته ، فرسوده، بي ابتكار و كساني كه هر چه بلد بودند به كار
زدند، ديگر هيچ كاري بلد نيستند، نبايد به عنوان عناصر اولويت دار استفاده
كرد. اولويت با نيروهاي جوان ، با نشاط، پرانگيزه، متدين ،انقلابي و
كساني است كه مسئله آنها در آموزش و پرورش همان مسئله اصلي آموزش و پرورش
باشد يعني تربيت انسانها ، از اينها بايد استفاده كرد... اولين مسئله به
نظر من اين است كه ببينند از چه نيروهايي استفاده مي كنند از نيروهاي مومن ،
انقلابي ، با نشاط ، علاقهمند، عاشق كار خود و آماده ورود در ميدانهاي
دشوار و در محدوده اهداف آموزش و پروش اين مهمترين كار است" ( مقام معظم
رهبري
همه انتظارات مطرح شده قابل دسترسي و تحقق هستند البته به شرطي كه راس
وزارت بخواهد و بتواند از همه ظرفيتها استفاده كند. دانش، فكر و تجربه
مديراني كه سالها در حوزه تعليم و تربيت خدمت كرده اند از جمله اين ظرفيها
هستندكه نبايد به بهانه هايي مورد تغافل واقع شوند .
بهره گيري از بازواني سالم و توانمند و برنامه اجرايي مدون براي تحقق سند
تحول و پيگيري و پشتكار براي عملياتي شدن آن نبايد تحت الشعاع ملاحظات
سياسي و حزبي قرار گيرد.واگذاري فرصتها و مسئوليتهاي حساس نظام تعليم و تربيت به جناحها و جريانهاي
سياسي تغافل از بند 10 سياستهاي كلي ابلاغي به وزارت آموزش و پرورش است و
زمينه ساز به حاشيه رانده شدن مسائل اصلي ودامن زدن به مسائل حاشيه اي
خواهد شد كه در همين ديدار اخير نيز به عنوان "سم" از آن ياد شده است .(2)
سمي كه موجب تشديد بيماري در كالبد نيمه جان آموزش و پرورش ميگردد .
دستگاه عظيمي كه ميخواهد براي آرمانهاي بلند نظام نيروي مناسب تربيت كند
اول بايد بتواند نيروي انساني مورد نياز (براي تحقق ماموريت) خود را كشف و
تربيت كند.در فرض تهيه برنامه عملياتي براي تحقق سند تحول چه افرادي از عهده اجراي
صحيح آن بر مي آيند ؟ اين افراد چه وقت، كجا و چگونه بايد تربيت شوند ؟اگر قرار است قله هاي آرماني اين ملت با مديريت جهادي فتح شوند ، اين
مديران جهادي در كدام مدرسه و با كدام معلم و مربي و كدام برنامه تربيتي
بايد تربيت شوند؟بررسي و كشف چنين استعدادهايي و تربيت مناسب آنها مسئله اي نيست كه به سادگي و خود به خود اتفاق بيفتد و لذا بازنگري و تحول در نظام گزينش و تامين و تربيت منابع انساني اولين مسئله اي است كه لازم است مورد توجه واقع شود. ادامه وضع فعلي نظام گزينش چيزي بهتر از شرايط موجود به ارمغان نخواهد آورد.اگر وزارت آموزش و پرورش نتواند معلمان و مديران شايسته اي براي تحقق چشم
انداز سند تحول تربيت كند چگونه مي تواند براي ساير دستگاه ها، نهادها و
آرمانهاي بلند نظام، نيروي انساني مناسب تربيت نمايد؟اگر كاري براي خدا خالص شود و جز عمل به تكليف و جلب رضايت او ملاحظات
ديگري وجود نداشته باشد حتما ياري خداوند را به دنبال خواهد داشت و گامهاي
استواري كه به موفقيت مي انجامد .(3)براي وزير محترم آموزش و پرورش كه بارسنگين اين مسئوليت خطير را پذيرفتند
موفقيت و حسن عاقبت از پيشگاه خداوند متعال مسئلت داريم و اميدواريم
بتوانند از اين آزمون مهم ، سربلند بيرون آيند .
پي نوشتها:
1- قرآن كريم سوره بقره آيه 214
2- مقام معظم رهبري: داشتن نگاههاي جرياني و سياسي و حزبي و جناحي و اين
چيزها براي آموزش و پرورش "سم" است. ما در طول اين سالهاي متمادي دوراني
را ديديم كه به اين چيزها اهتمام بيشتري شد و آموزش و پرورش خسارت يافت.
مراقب باشيد!
3- قرآن كريم سوره محمد(ص) آيه
مطلبی که روزنامه وطن امروز به ستون یادداشت روز،روزنامه خود با عنوان«بازسازی گفتمانی»و به قلم حسین بابازاده مقدم اختصاص داد به قرار زیر است:این گفتمان مظلوم انقلاب اسلامی را باید بازسازی کرد، اگر
چه مختصات اصلی تغییر نکرده و مفصلبندیها به قوت و قدرت قبل باقی است
اما از منظر روبنایی باید این بنا را مرمت کرد.مهم این است که در بازسازی گفتمان انقلاب اسلامی از یاد نبریم اصل و اساس
این گفتمان دربرگیرنده و پیشرو همچنان هم باقی است و هم از پشتوانه
غیرقابل تردید عمومی برخوردار است. اگر چه تا حد بسیار قابل ملاحظهای
غیرقابل قیاس است اما مارکس را مارکسیستها به مارکسیسم تبدیل کردند و
صدبار آن را از اول مرمت کرده و دوباره ساختند و تا امروز با پشت سر گذاشتن
این همه تجربه شکست، کماکان یک گفتمان سیاسی در سطح جهان است البته با
مولفههای تازه و رویکردهای متفاوت نسبت به گذشته.دولت و شخص احمدینژاد اگر چه به سیستم تازه برآمده نظری از گفتمان
اصولگرایی که آن را با عنوان انقلابی میشناسیم، ضربات بسیار سختی وارد کرد
و با آلوده کردن آن به آثار و نگرشهای «اجارهای» حاشیه را بر متن تسری
بخشید و به وادی انحراف سرگذاشت اما همچنان آن متن اصیل قابل برداشت به
ایدههایی تازهتر و سازندهتر بوده و با احتساب وضعیت گفتمانی دولت فعلی
از آیندهای بهمراتب موفقتر میتواند بهرهمند و برخوردار باشد.
حالا که چند ماه از آغاز به کار دولت روحانی گذشته است و مفهوم «کلید» در
واقع روشن کرده که چیزی جز برداشتی دوباره از همان المانهای سازندگی در
اقتصاد و دیپلماسی و سیاست خارجی و فرهنگ با قرائت جبهه مشارکت بیشتر نیست و
کسانی مثل صادق زیباکلام مامور شدهاند با بازگرداندن متن سخنرانیهای
احمدینژاد در سفرهای استانی گفتمان درست کنند یا سریعالقلم با رویکردی
دوباره و استمراری به گزارههای لیبرالیستی مامور به طرح عقلانیت اعتدالی
شده است و نخبهسالاری افراطگرایانه، در حقیقت بیش از گذشته روشن میشود
که کشور نیازمند دوبارهسازی و بازآفرینی ابعاد تازهای از گفتمان انقلاب
اسلامی است. در واقع این بلای بیگفتمانی و تمنای اینکه دولتها در جمهوری
اسلامی دوست دارند مجری نگاهها و اندیشههای خود باشند، سنگبنایی برای
کجرویهای فکری و نظری است و همین آفت به جان دولت احمدینژاد افتاد و
باعث شد تئوریسینهای اجارهای باقیمانده مشروعیت درونی و درونگفتمانی
احمدینژاد میان اصولگرایان را بر باد دهند. به هرحال با تجربه شکست سخت
گذشته نمیتوان در برابر همه گزینهها و مولفههایی که در دولت قبل نهادینه
شده است از حیث گفتمانی ایستادگی کرد، چرا که از منظر علمی گفتمان و قدرت
در ارتباطی وسیع و تعیینکننده با یکدیگر بوده و هستند و هیچ گفتمانی بدون
بهرهمندی از حاکمیت توانمند، امکان رسوخ به لایههای زیرین و رویین جامعه و
افکار عمومی و وارد شدن به محافل نظری و دانشگاهی را ندارد.
همواره گفتمانهای مولد و موفق سیاسی در دنیا نمایندگانی در دولتها داشته
و از ابزارهای حکومتی لازم برای طرح و توسعه برخوردار بودهاند، بنابراین
چندان عقلانی نیست که با همه گزارههای گفتمانی دولت قبل به ستیز پرداخته و
مسیری را طی کنیم که دشمنان و منتقدان گفتمانی انقلاب بهدنبال آن هستند.
اگر یک همایش انتقادی در تهران درباره دیپلماسی هستهای دولت به
«دلواپسینژادی» بودن یا بهعبارتی روشن احمدینژادی بودن تعبیر میشود
نباید هراس داشت که در مرمت و بازسازی این بنا دوباره به همان تیغ تهمت
زخمی شد و عقبنشینی کرد، چرا که بدیهی است بخش قابلملاحظهای از اقدامات
دولت گذشته در همین الگوی گفتمانی جریان داشته و بهرهمند از شاخصههای
مقاومت انقلابی بوده و نمیتوان آن را حذف یا نادیده انگاشت.
این یک دستور کار روانی علیه کسانی است که در جبهه فکری انقلاب قدم
برمیدارند که به محض انجام کوچکترین حرکتی محکوم به نزدیکی به دولت قبل
میشوند، حال آنکه دولت قبل تنها بخش اندکی از گفتمان انقلابی را نمایندگی
میکرد که در اواخر عمرش به همان اندک گزارهها نیز بیتوجهی کرد و باعث شد
تا پایگاه مشورعیتش نزد اصولگرایان را از دست بدهد.گفتمان اصلاحطلبی از تجربه شکستهای سنگین درس گرفت و خود را تا سطح یک
گزینه چندپاسخی کاهش داد و تا سه سال آینده نیز از وضعیت تدافعی و بازیابی
توان از دست رفته و احتمالا کاهش فشارهای ناشی از افکار عمومی و
رویکردهای نخبگان نمیتواند رهایی یابد.این یک فرصت بسیار خوب برای بازسازی دوباره گفتمان انقلابی با رویکردهای
جدی به مسائل اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی است و همچنین در پیش گرفتن
رویههای تعیینکننده در دیپلماسی که ممکن است در بازه تاریخی دیگر
امکانپذیر نباشد.
نیروهای جبهه انقلاب اسلامی از بهترین فرصت و موقعیت تاریخی برای دستیابی
به یک ساختمان نظری برخودارند که از پس آن و درباره طراحی موفقیتهای تازه
سیاسی میتوانند بیشترین استفاده را کنند.رفع و رجوع این مشکل و دستیابی به وضعیت فوق نیازمند احیا و بازسازی چندین
ساختار فکری نیرومند در مراکزی است که میتواند به اتاقهای فکر واقعی و
نه اتاقهای جناحی و سیاسی بدل شود.ما نیازمند آن هستیم که در یک کار فشرده نظری و با خلق ادبیات و واژههایی
تازه که امکان رشد دوباره جریان گفتمان انقلابی در کشور را ایجاد میکند،
ساختمانی را دوباره بنا کنیم که امکان به پیش بردن دیدگاههای رهبر معظم
انقلاب در عرصههای گوناگون کشور را فراهم کند؛ موضوعی که شاید در جایی
دیگر یک اتفاقنظر برای تقابل با آن در نظر گرفته شده و ترکیب و آرایشهای
جناحی هم از آن حکایت میکند. فسادستیزی، مقاومت و انقلابیگری در کنار
شکوفایی و رشد باید ابعاد گوناگونی از این ساختمان را به خود اختصاص دهد که
شاید دیگر نتوان از آنها با همان تیترهای گذشته استفاده کرد و ما قطعا به
واژههای تازهتر با ادبیاتی دوبارهسازی شده برای عبور از وضعیت فعلی
نیازمندیم.دستیابی به این نقطه از موفقیت یک کار فشرده شبانهروزی و علمی دقیق را
میطلبد که مبادی اصلی تصمیمسازی در جریان گفتمان انقلاب اسلامی باید
بهسرعت درباره آن به نتیجه رسیده و تدبیر لازم را اتخاذ کنند؛ کما اینکه
از دست دادن چند ماه گذشته نیز بسیار زیانبار بوده و چه برگهای برندهای
است که از دست رفته است.
«اين، رسم امانتداري نيست»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی به ستون سرمقاله روز شنبه خود اختصاص داد:
اگر اهل تعارف و پنهان كردن واقعيتها نباشيم، بايد بپذيريم كه فعالان سياسي جناحهاي مطرح در كشور، سال 1393 را با بداخلاقي شروع كردهاند. در كمتر از دو ماهي كه از سال جديد ميگذرد، تقريباً به اندازه روزهائي كه پشت سر گذاشتهايم، بداخلاقي ديده ايم.بداخلاقي، بد فرهنگي هم هست. اگر فرهنگ سياسي داشته باشيم، اهل تعامل و تفاهم با همديگر و همراهي و همفكري بر سر مصالح و منافع كشور خواهيم بود و بهانهجوئيها و خرده گيريهاي وقت گير را كنار خواهيم گذاشت. غفلت از اصول، پرداختن به فروع و سرگرم شدن به حواشي، شايسته كساني كه در نظام جمهوري اسلامي مسئوليت دارند يا در فضاي سياسي چنين جامعهاي توفيق و فرصت فعاليت دارند، نيست.انتظار اين بود كه در سال فرهنگ و اقتصاد، از يكطرف ضوابط و اقتضائات فرهنگي توسط فعالان سياسي رعايت شود و از طرف ديگر تمام كساني كه به نحوي دست اندركار امور مديريتي كشور هستند و در عرصه سياسي نقشآفريني ميكنند، به الزامات استقلال اقتصادي كه نگاه فرهنگي در رأس آن قرار دارد، ملتزم باشند. نه اقتصاد ميتواند منهاي فرهنگ شكل بگيرد و نه سياست بدون فرهنگ ميتواند براي جامعه كارساز و مفيد باشد. به همين دليل، همواره فرهنگ را بايد محور قرار داد و با استفاده از بهرههاي فرهنگي، به سياست و اقتصاد غنا بخشيد. رسيدن به چنين هدفي نيازمند فرصتي است كه مسئولان و صاحبان فكر و نظر بتوانند با استفاده از آن فرصت، به مسائل كلان بيانديشند تا بتوانند نقشه راه را ترسيم نمايند و براي اجراي آن برنامه ريزي دقيق كنند.
متأسفانه بداخلاقيهاي سياسي از اولين روزهاي بعد از تعطيلات نوروز از ناحيه رقباي دولت و اظهارنظرهاي كارشناسي نشده يا غير ضروري توسط بعضي مسئولان موجب شده بخش عمدهاي از وقتها به جاي آنكه صرف مسائل محوري شود، با درگيريهاي لفظي و بحثهاي حاشيهاي تلف شود و تلفات زيادي نيز با خود به همراه بياورد. عدهاي در عين حال كه مدعي ولايتمداري هستند هر روز به شكلي درباره مذاكراتي كه خود رهبري آن را زير نظر دارند و دست اندركاران آن را فرزندان انقلاب ناميدهاند و توصيه كردهاند راه براي ادامه كار آنها باز باشد، بهانهجوئي و اعلام دلواپسي ميكنند. سايتهاي متعدد، روزنامهها، بولتنها، راهپيمائيها و همايشهاي متعدد در خدمت اين گروه قرار دارند و حتي و با استفاده از بودجههاي متعلق به بيت المال و امكانات عمومي و تر?بونهاي نظام از جمله مجلس شوراي اسلامي به مشوش ساختن اذهان مردم ميپردازند.عدهاي نيز در عين حال كه به دولت وابسته هستند و بايد مشكلات كشور، اقتضائات منطقه و شرايط جهاني را به خوبي درك كنند، گاهي اظهارنظرهائي ميكنند كه حتي اگر صحيح باشد قطعاً غيرلازم و چه بسا مضر است.
نام اقدامات گروه اول را نميتوان انتقاد گذاشت كما اينكه اظهارنظرهاي گروه دوم را نيز نميتوان خدمت به دولت يا نظام و كشور دانست. مردم به خوبي ميفهمند و اين فهم و درك خود را به زبان ميآورند كه گروه اول، دلواپس مصالح كشور نيستند بلكه دلواپس منافع خود هستند كما اينكه براي گروه دوم نيز متأسفند كه همچون خروس بيمحل، مطالبي به زبان ميآورند كه تعرض به مراجع محسوب ميشود، بهانه به طرف مقابل ميدهد، اختلافات را دامن ميزند و در عين حال هيچ سودي براي كشور ندارد.اگر در جامعه اسلامي ما حتي مراجع نيز نتوانند نظر شرعي خود را درباره مديريتها بگويند و بلافاصله بعد از اظهارنظر با تعرضهاي تبليغاتي مواجه شوند، سايرين چگونه براي آزادي بيان و نظر احساس امنيت كنند؟ همه ميدانيم كه در تشخيص فقهاي ما تفاوتهائي وجود دارد. اين تشخيصها چه در قالب فتوا و چه در قالب رهنمود و يا ابراز نگراني ميتوانند ابراز شوند. مسئولين ارشد نظام نيز با در نظر گرفتن همين اختلاف تشخيصها و مصالحي كه برحسب مسئوليتهاي خود در نظر دارند و اقتضائاتي كه وجود دارد، به تصميم ميرسند و به آن عمل ميكنند. بدين ترتيب، جائي براي تعرضهاي تبليغاتي و يا نگراني افراد ديگر حتي اگر از روي دلسوزي باشد وجود ندارد.
ورود به مسائل غيرضروري از قبيل موضوع پرچم و اينكه آيا شير و خورشيد خوب است يا بد نيز از جمله اقدامات حاشيهايست كه نه تنها مفيد نيست بلكه عوارض منفي زيادي نيز دارد. اشكالي ندارد كه افرادي معتقد باشند علامت شير و خورشيد خوب و استفاده از آنها بلامانع است، ولي سخن بر سر اينست كه در شرايط حساس كنوني كه دولت درگير مسائل مهم داخلي و بينالمللي است و كساني درصدد هستند از هر كاهي كوهي بسازند و موانعي بر سر راه دولت ايجاد كنند، چه ضرورتي ايجاب ميكند افراد منتسب به دولت وارد مسائل و موضوعاتي شوند كه اولاً حاشيهاي هستند، ثانياً حساسيت برانگيزند و ثالثاً بهانههائي به دست مخالفان ميدهند؟با اينكه موارد فراوانند، ولي به همين نمونهها اكتفا ميكنيم و به فعالان سياسي هر دو جناح و به دولتمردان و منتسبين به دولت يادآور ميشويم كه نظام جمهوري اسلامي، امانت الهي است كه در اختيار شما قرار دارد و حفاظت از اين امانت بر همه واجب است. يك روز شما دولت هستيد و روز ديگر رقباي سياسي شما ولي هر دو بايد فراتر از دولت و جناح سياسي فكر كنيد تا بتوانيد به وظيفه حفاظت از امانت الهي عمل نمائيد. براي انجام اين وظيفه، كمي تحمل، سعه صدر، گذشتن از منافع شخصي در برابر مصالح عمومي لازم است. روشي كه اكنون با بداخلاقيهاي سياسي در جامعه ما دنبال ميشود، با امانتداري در تضاد است و اگر ادامه يابد ممكن است خدا ما را لايق برخورداري از اين نعمت نداند و همه را از آن محروم نمايد. امانتداري كنيم و قدردان نعمت الهي باشيم تا خدا ما را شايسته برخورداري از آن بداند.
میثم هاشم خانی در مطلبی با عنوان«یارانه سیاه؛ یارانه سپید» در رابطه با نامه 108 اقتصاددان و جامعهشناس چاپ شده در ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد اینطور نوشت:نامه 108 اقتصاددان و جامعهشناس که سهشنبه گذشته با موضوع طراحی سازوکار
«بودجهای» و «غیربودجهای» مناسب برای «کاهش فقر آموزشی کودکان» منتشر شد،
نمادی از تلاش صاحبنظران و پژوهشگران کشور برای هدایت شعارهای
عدالتخواهانه به مسیر علمی و منطقی بود. اما چرا ما سالها است که رکورددار پرداخت یارانه به انرژی هستیم و چشممان
را بهروی تبعات زیستمحیطی مخرب آن میبندیم؟ چرا جزو انگشتشمار
کشورهایی هستیم که همهساله مبالغ قابل توجهی برای پرداخت دلار ارزان و وام
کمبهره به تولیدکنندگان اختصاص میدهیم و چشم خود را به روی
سوءاستفادههای هنگفت ناشی از این رویه میبندیم؟ و روی دیگر سکه اینکه،
چرا صدها هزار کودک سرزمینمان مجبورند روزهای کودکی خود را در فضای
افسردهکننده مدارسی فرسوده و فاقد سادهترین امکانات آموزشی و پرورشی
بگذرانند و باز هم چشممان را به روی نتایج بغرنج ناشی از فقر آموزشی
کودکان ایرانزمین میبندیم؟ چرا پرداخت حجم سنگین «یارانه سیاه» را بر
«یارانه سپید» ترجیح میدهیم؟
وضعیت «یارانه سیاه» در ایران: بنزین در ترکیه حدودا لیتری 3/2 دلار است
یعنی حدودا 7600 تومان، در عراق لیتری یک دلار یعنی حدودا 3300 تومان، در
پاکستان هم لیتری 1/1 دلار یعنی تقریبا 3600 تومان.
نتیجهگیری ساده است: ما رکورددار پرداخت یارانه به بنزین هستیم؛ یارانهای
سنگین برای هرچه سربآلودتر شدن ریههای میلیونها ایرانی.وضعیت
«یارانه سپید»: میانگین بودجه دولتی سالانه اختصاصیافته برای هر دانشآموز
اسپانیایی حدود 10 و نیم برابر هر دانشآموز ایرانی است، برای هر
دانشآموز لهستانی پنج و نیم برابر، برای هر دانشآموز در کره جنوبی 9
برابر، برای هر دانشآموز کوبایی 4 برابر و برای هر دانشآموز برزیلی حدودا
دو برابر [منبع: آمارهای WDI بانک جهانی] باز هم نتیجهگیری ساده
اینکه، ما یارانه اندکی برای آموزشوپرورش دولتی میپردازیم و بخشی از
تبعات این یارانه ناچیز در قالب وضعیت بغرنج فقر آموزشی کودکان ایرانی بروز
مییابد. از طرف دیگر، دستکم دو دهه است که شاهد وفاق فراگیر
اقتصاددانان و جامعهشناسان دارای گرایشهای فکری مختلف بر اهمیت بیبدیل
کنترل «فقر آموزشی کودکان» و «فقر سلامت» در شکستن دام «بهارث رسیدن فقر»
هستیم. امروزه اکثریت قاطع اقتصاددانان و جامعهشناسان توسعه، فقر آموزشی و
فقر سلامت را جزو مهمترین ریشههای بازتولید فقر اقتصادی، کاهشدهنده
شانس فرزندان خانوارهای فقیر برای رهایی از تله فقر در بزرگسالی،
افزایشدهنده بزهکاریها و ناهنجاریهای اجتماعی و تضعیفکننده سرمایه
اجتماعی میدانند. بهعلاوه حضور پررنگ دولت در حوزه کاهش فقر آموزشی
کودکان و نیز کاهش فقر سلامت، کمترین فساد بالقوه را به همراه دارد. همه
اینها، در کنار توجه به آثار جانبی مثبت (positive externality) ناشی از
کاهش فقر آموزشوپرورش و نیز فقر سلامت، باعث شده است که در دو دهه اخیر در
اکثریت اقتصادهای توسعهیافته شاهد حضور پررنگ دولتها در این دو حوزه
باشیم.
در همین راستا، ابلاغیه سیاستهای کلی نظام در حوزه سلامت
(فروردین 93) به وضوح بر افزایش سهم «بودجه دولتی حوزه سلامت از تولید
ناخالص ملی» تاکید داشته و ابلاغیه سیاستهای کلی حوزه آموزشوپرورش
(اردیبهشت 92) هم بر «رعایت اولویت در بودجه مورد نیاز آموزش و پرورش در
لوایح بودجه سنواتی به منظور تحقق اهداف و ماموریتهای مندرج در سیاستهای
کلی» (بند 6-2 ابلاغیه)، «ضابطهمندسازی، بهسازی، زیباسازی، مقاومسازی و
مصونسازی مدارس با رعایت اصول معماری اسلامی ایرانی» (بند 7-1 ابلاغیه)،
«تجهیز مدارس به فناوری اطلاعاتی و ارتباطی و فراهم آوردن زمینه استفاده
بهینه از آموزشهای مرتبط با فناوریهای نو در مدارس» (بند 7-4 ابلاغیه)،
«تقویت آموزشوپرورش مناطق مرزی با تاکید بر توانمندسازی معلمان و
دانشآموزان این مناطق» (بند 9 ابلاغیه) و بالاخره بر «ارتقای جایگاه آموزش
و پرورش از نظر شاخصهای کمّی و کیفی در سطح منطقه و جهان به منظور تحقق
اهداف سند چشم انداز 20ساله جمهوری اسلامی ایران» (بند 12 ابلاغیه) تاکید
دارد.
اما چرا با این وجود هنوز سالانه دو، سه ماه از انرژی صاحبنظران
مجلس و مدیران ارشد دولت صرف مذاکرات فشرده در زمینه تعیین قیمت بنزین و
گازوییل و امثالهم میشود؟ بحث بر سر چگونگی توزیع رانتهای مربوط به دلار
ارزان و وامهای بدون بهره تقریبا در تمامی سال بخش مهمی از وقت و انرژی
سیاستگذاران ارشد کشور را به خود اختصاص میدهد؟ و در مقابل مباحثه
پیرامون ریشههای «بودجهای» و «غیربودجهای» تشدیدکننده فقر آموزشی
کودکان، فقط در زمان فجایع دهشتناکی مانند آتشسوزی مدرسه شینآباد اندکی
به رسانهها راه مییابد؟ در پاسخ این پرسش، میتوان توضیحاتی مشروح در
چارچوب اقتصادسیاسی و روانشناسی اجتماعی ارائه کرد که فراتر از کشش این
نوشتار کوتاه است، اما نگارنده بهعنوان یکی از 108 امضاکننده نامه «مطالبه
برنامه منسجم برای کاهش فقر آموزشی کودکان»، امیدوار است که انتشار این
نامه توانسته باشد دستکم پرسشهایی از جنس پرسشهای طرحشده در این
یادداشت کوتاه را در ذهن سیاستگذاران ارشد کشور، پژوهشگران اقتصاد و علوم
اجتماعی و نیز فعالان رسانهای پررنگ کند.
مطلبی که روزنامه حمایت با عنوان«دیداری برای حفظ آبرو»در ستون سرمقاله خود به قلم قاسم غفوری به چاپ رساند به شرح زیر است:الجربا، رییس گروههای به اصطلاح معارض سوریه، در سفری به آمریکا با مقامات
این کشور دیدار کرد. در این دیدارها مقامات آمریکایی از جمله جان کری،
وزیر امور خارجه، بر حمایت مالی و تسلیحاتی از آنچه مخالفان سوریه
نامیدهاند، تاکید کردند. در همین چارچوب منابع خبری از ارسال سلاحهای
پیشرفته برای گروههای تروریستی در سوریه خبر دادند در حالی که همزمان کاخ
سفید تاسیس دفتر معارضان سوری در واشنگتن را اعلام کرد. باراک اوباما،
رییسجمهوری آمریکا، نیز همزمان با سفر الجربا به واشنگتن، قانون تحریمها
علیه سوریه را یک سال دیگر تمدید کرد.
مجموع
رفتارهای آمریکاییها نشانگر یک اصل است و آن تلاش برای القای حضور فعال و
البته با دستاوردهای بسیار آمریکا در سوریه است. آنان چنان رفتار کردهاند
که گویی اوضاع بر اساس طرحها و منافع آنان پیش میرود و در آینده نزدیک
افرادی همچون الجربا میتوانند بر سوریه حکومت کنند. این فضای تبلیغاتی و
رسانهای در حالی صورت گرفته که بررسی تحولات میدانی سوریه نکات قابل توجهی
را نشان میدهد. در عرصه نظامی، ارتش سوریه در کنار پیشرویهای گسترده در
بسیاری از نقاط توانست بدون درگیری حمص را از تروریستها بازپس گیرد.
پیروزی بزرگی که شکستی سخت برای دشمنان سوریه بوده است بهگونهای که
بسیاری از رسانههای غربی نیز نتوانستند این پیروزی را پنهان سازند. در
حوزه سیاسی نیز سوریه با موفقیت ثبتنام از نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری
را برگزار کرد تا زمینهسازی انتخابات نهایی در 13 خرداد باشد. در حوزه
اقتصادی نیز گزارشهای منتشرشده از ارسال کمکهای بشردوستانه جهانی به
سوریه و موفقیت نظام این کشور در توزیع آن در میان مردم حکایت دارد. در
عرصه منطقهای و جهانی نیز در حالی که همگان بر پیروزی جبهه مقاومت در
سوریه و منطقه تاکید دارند، کشورهای عربی و صهیونیستها به شدت از ناتوانی
آمریکا در سوریه خشمگین و خواستار اقدام جدیتر آمریکا علیه این کشور
هستند. با این اوضاع آمریکا در قبال سوریه در حوزههای مختلفی با ناکامی
همراه شده است میتواند رسواییهای بزرگی به همراه داشته باشد. در این
وضعیت واشنگتن با پذیرش دیدار الجربا و نیز برخی وعدههای مالی و تسلیحاتی و
ایجاد فضای تبلیغاتی منفی علیه سوریه و مقاومت، به دنبال اهمیتزدایی از
دستاوردهای اخیر سوریه است تا ضمن استمرار بحران در سوریه از انتقادهای
متحدان صهیونیست و عرب خود نیز بکاهد. بسیاری از ناظران سیاسی و نظامی از
تشدید وضع بحران آمریکا در قبال سوریه خبر میدهند در حالی که سران
واشنگتن با حاشیه سازی و برخی اقدامات تبلیغات ادعای برتری در معادلات را
سر میدهند.
ستون سرمقاله روزنامه سیاست روز را میخوانید که به مطلبی با عنوان««بهار كتاب ايران» و مايي كه از حضور باغبان جامانديم»نوشته شده توسط ایرج فتح الهی پرداخت:همه ساله و در ايام «بهار كتاب ايران» كه مصادف با ارديبهشت ماه است، شور و
شعف علاقمندان به كتاب و كتابخواني بيحد و حساب ميشود. سري كه به
ميعادگاه نمايشگاه كتاب بزني آنوقت بيشتر خواهي يافت كه اين بزرگترين
آوردگاه فرهنگي ايران موجب آن شده كه همه اقوام ، احزاب ، نهادها ،
سازمانها و هر يك به دلايل مختلف و با محوريت كتاب و كتابخواني به اين
گعده بزرگ فرهنگي سر بزنند و خود را از اين فرصت خاص، محروم نكنند. اين
شور و شعف حالا بيست و هفت بار است كه رخ داده است. بيستوهفتباري كه
براي آنها كه توفيق حضور در سالهاي مختلف را داشتهاند انباني از تجربه
همراه خود داشته است. اما در اين ميان و در خيل گسترده ميهمانان و
مخاطبان حاضر در اين جشن بينالمللي كتاب ايران، ويژهترين ميهماني كه
مخاطبان و ناشران همواره تاب دل از دست دادهاند براي حضور اين عزيز
بزرگوار، مقام معظم رهبري بودهاند. از ناشراني كه توفيق آن را داشتهاند
كه رهبر باري در جوار غرفه انتشاراتشان حضور يابند و بر كتابهاي ايشان
تورقي نمايند و اغلب گپ و گفتي نيز داشتهباشند كه بپرسيد از حال و روزشان
در اين ديدارها، خواهي ديد كه دل در دلشان نيست به شوق تكرار اين قند
نامكرر.
با قدم رنجه نمودن رهبر براي حضور در اين نمايشگاه است كه به
راستي اين تفرجگاه فرهنگي بهشت دانايي ميشود و ديگر هر ناشري تلاش دارد
تا هر آنچه ميتواند در طبق شوق قرار دهد براي تقديم به رهبر معظم انقلاب و
چقدر خرسند ميشوند آن نويسنده و ناشري كه ميشنود از كلام رهبر انقلاب كه
كتابش را خوانده و نكتهاي نغز و راهگشا در اين كتاب مرحمت ميفرمايند. اما
امسال گويي «بهشت دانايي» بيصفاي حضور باغبان بهشت نميشود. عدم حضور
رهبر انقلاب در دوران برپايي نمايشگاه بينالمللي كتاب تهران پيش از اين
نيز و در دورههاي مختلف سابقه داشته است. ايشان در سالهاي ۱۳۸۴ و ۱۳۸۸ به
علت همزماني نمايشگاه كتاب با سفر ايشان به استانهاي كرمان و كردستان از
اين آوردگاه فرهنگي ديدار نداشتند. اما علاوه بر اين دو دوره، مقام معظم
رهبري كه حوزه فرهنگي را به خوبي رصد نموده و بارها و بارها و در ديدار با
بزرگان نظام و مديران فرهنگي اهميت فرهنگ و فعاليت بر اين حوزه تاكيد
نمودهاند، در دوران اصلاحات و سالهاي ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۲ در نمايشگاه كتاب حضور
نيافتند. بسياري فعالان فرهنگي اين عدم ديدار و حضور را به انتقادات جدي
ايشان از روند مديريت فرهنگي كشور ميدانند. مديريتي كه در دوران اصلاحات و
به خصوص وزارت عطاي مهاجراني به صورت لجام گسيختهاي و به بهانه تسامح و
تساهل در فعاليتهاي فرهنگي كشور زمام فرهنگي كشور گسيخته شد و اين اسب
چموش شده، به لگدپراكني پرداخت.
حالا و پس از گذشت بيش از دو دهه از
دولت اصلاحات و تلخي سالهايي كه مقام معظم رهبري در نمايشگاه كتاب تهران
حضور نيافتند، بار ديگر دو روز قبل رئيس دفتر رهبر معظم انقلاب ضمن بازديد
از نمايشگاه كتاب اعلام کرد كه مشغلههای فراوان باعث شد رهبر انقلاب امسال
از نمایشگاه کتاب بازدید نداشته باشند. و اين يعني اينكه رهبر انقلاب باري
ديگر از نمايشگاه كتاب ديدار ندارند و اميد ناشران و مخاطبان براي آنكه
شايد اقبال يارشان باشد و رهبر انقلاب در برابر غرفه آنها حضور يابند و
كتابهايشان را تورق كنند و كلامي مرحمتي با آنها واگويه كند، رفته بر باد
است.
اما اعلام خبر عدم حضور رهبر انقلاب موجب بروز برخي دلنگرانيها و
گمانهزنيها شد. دلنگراني از سلامت ايشان به فضل الهي و كوري چشم
بدخواهان با انتشار اخبار و تصاوير دیدار هزاران نفر از معلمان كشور با
معظمله رنگ باخت اما گمانهزني دلسوزان فرهنگ انقلاب، كه بر نارضايتي
ايشان از فضاي فرهنگي كشور و مديريت فرهنگي دولت يازدهم تاكيد دارد بيش از
گذشته قوت گرفت. اين گمانهزني با اظهارنظر روز گذشته حیدر مصلحی وزیر سابق
اطلاعات و رییس سازمان نشر آثار و ارزشهای مشارکت روحانیت در دفاع مقدس
قوت گرفت. آقاي مصلحي در پاسخ به این که آیا علت نیامدن ایشان به نمایشگاه
کتاب نارضایتی از شرایط فرهنگی کشور بوده، گفته است: این مسئله در چند ماه
گذشته از تأکیدات حضرت آقا در فرمایشاتشان بوده است که باید برای مسائل
فرهنگی به طور جدی فکری شود، چون همانطور که باید در مسائل غذایی دقت کنیم
نمیتوانیم اجازه دهیم سم وارد جامعه شود و لطمههایش را بزند و بعد شروع
به بررسی کنیم. به هر روي اميد بر اين است در سالي كه به فرمايش مقام
معظم رهبري سال «اقتصاد و فرهنگ» نامیده شده و همواره و بيش از هميشه
امسال، در بیانات ايشان، اهمیت فرهنگ بالاتر از اقتصاد عنوان شده، ياس
معظمله از عدم بلوغ مديريت فرهنگي حاكم بر كشور مانع حضور ايشان در
بيستوهفتمين نمايشگاه بينالمللي كتاب تهران نشده باشد. همچنين اميد
ديگر بر اين است كه مديريت فرهنگي كشور با محوريت وزير محترم فرهنگ و ارشاد
اسلامي كمر همت بربندد و پاشنه وركشند و براي فرهنگ ايران اسلامي بيشتر دل
بسوزانند.
در اخر ستون سرمقاله روزنامه ابتکار را میخوانید که به مطلبی با عنوان«حساسيت ها درنقطه جوش!»نوشته شده توسط محمد علی وکیلی اختصاص یافت:اين روزها همه از پايين بودن آستانه
تحمل جامعه سخن ميگويند و درباب خطرات چنين وضعي هشدار ميدهند. آنها از
تيره بيني ها و کج انديشي ها شکايت دارند و آن را به نفع جامعه و نظام
نميدانند. واقعيت هاي روزمره و پيراموني ما اين خطر را تائيد ميکند.
آستانه تحمل آن چنان پايين است که يک کلمه، تلنگر، اشاره و کنايه کافي است
تا پرخاشگري و آشوب به پا شود. فرد عصباني با توجه به جايگاهش واکنش نشان
ميدهد. هر چه مقام، قدرت و اختيارش بالاتر، واکنشش شديد و قهر آميزتر است.رويه
اجتماعي اين وضعيت را ميتوان در دعواهاي خياباني، نزاع هاي فردي و دسته
جمعي، بي حوصلگي در پشت چراغ قرمز، ترافيک و تصادفات مشاهده کرد. اين صورت
مساله است؛ ولي نکته مهم و اساسي اين است که چرا چنين وضعتي شکل گرفته است.
چرا به رغم تاکيد آموزه هاي ديني بر داشتن شرح صدر،
کظم غيظ و خويشتن داري، جامعه به اين نقطه رسيده است. برخي در بيان علل
وضع، به شکلي سطحي سعي در فرافکني دارند. گويا در تحليل علت مساله خود نيز
گرفتارعصبيت و بي تحملي شده اند. مسئولان علت را به گردن رسانه ها
مياندازند و به گمانشان سياه نمايي رسانه ها عامل اين شرايط است. برخي از
رسانه ها هم به صورت يکسويه، رفتار مسئولان را دليل اين وضع ميشمارند. اما واقعاً چرا؟ براي پاسخ به اين پرسش لازم است به چند نکته به عنوان علل شرايط کنوني دقت و توجه شود.
1-
واضح است سهم مردم در اين نا به هنجاري ها به مراتب از مسئولان کم تر است.
چرا که «الناس علي دين ملوکهم». رفتار مردم نتيجه رفتار مسئولان است. بي
شک نقش مسئولان بيش از رسانه ها ست، چرا که رسانه نقشي انعکاسي دارد و اين
مسئولان هستند که نقششان فاعلي است.
2- تلاش براي دو
قطبي کردن جامعه و سياه وسفيدکردن آن، روان جامعه را پريشان ميکند و نا
امني را رواج ميدهد. بخشي از جامعه خود را کاملا در امان ميبينند و گروهي
در ناامني مطلق به سر ميبرند.
3- طرح سؤال هاي پياپي و احضارهاي مکرر وزراء به مجلس به منظور ايجاد ترديد در مردم دليل ديگر حساسيت کنوني است.
4-
تهمت هاي واهي و اثبات نشده به افراد و شخصيت ها، مصونيت مدعيان چنين
اتهاماتي و ناتواني متهمان در دفاع از خود، زمينه ساز رواج رفتارهاي مدارا
ستيز در بطن جامعه است.
5- ايجاد ترديد و تشکيک در خصوص گذشته رئيس جمهور از طريق ساخت آثاري مانند «من روحاني هستم»، دليل ديگري است.
6-
برگزاري نشستها و تجمعات غير قانوني به بهانه ارزشها و طرح شعار عليه برخي
شخصيتها و مسئولان و قدرت نمايي گروه هاي خاص به منظور ترديد در قدرت
دولت، بازتوليد بي صبري و فقدان تحمل در جامعه را رقم ميزند.
7-
مصونيت آهنين برخي رسانه ها در گذر از خطوط قرمز و نمايش اينکه کسي توان
برخورد با آنان را ندارد؛ آنان که با جوسازي و غوغا سالاري ميکوشند صداي
رقيب را خفه کنند و ميدان را يکسويه در اختيار بگيرند. از سوي ديگر بي
پناهي برخي ديگر از رسانه ها و پايين بودن امنيت شغلي آنان به گونه ايست که
استرس ناشي از نا امني و سوء تفاهم قدرت تمرکز را از آنان سلب کرده است.
آنان به ناچار با دست و دلي لرزان رسالت مطبوعاتي خود را ايفا ميکنند؛ در
مقابل، تحريريه رسانه هاي روئين تن، به واسطه چنين امنيتي خود را فعال
مايشاء ميپندارند. گروهي در امنيت کامل و گروهي در ناامن ترين شرايط ممکن
در حال رقابتند. حال نتيجه اين نوع رقابت نابرابر را خود بسنجيد.
8- تشکيک و ترديد در آمارهاي رسمي و صداقت مسئولان
9-
تحريف اخبار و وقايع با هدف تحريک حساسيت متدينان و افکار عمومي؛ شبيه
روايتهاي اغراق آميز و غريب در خصوص جلسه همسر رئيس جمهور با تعدادي بانوان
در روز زن.
10-ادعاي وجود پرونده هاي چند صد هزار ميلياردي اختلاس، شبيه آنچه چند روزپيش از زبان يکي از نمايندگان مجلس مطرح شد.
11- روند روبه تزايد گرانيها و ادعاي برخي مسئولان مبني بر اينکه همه چيز خوب و آرام است.
اينها تعدادي کم شمار از عوامل موثر در تشديد نا آرامي ها، دلهره و استرس در جامعه امروزند.بي
شک حجم بالاي اخبار منفي در خصوص گراني ها، کمبود ها، تحريم، محدوديت ها،
محروميت ها، نا به هنجاريهاي اجتماعي و حوادث جاده اي، همه و همه به جامعه
انرژي منفي ميدهد و حس ناامني ايجاد ميکند. چنين اخباري جامعه و افکار
عمومي را دچار نگراني، پريشاني، عصبيت و پرخاشگري ميکند. اينکه چه ميزان
از اين اخبار منفي توليد مديران و چه مقدار محصول ذهن بدبين و منفي باف
جامعه رسانه اي است، خود نياز به تحليل و تحقيق مستقل دارد. ولي هر چه باشد
اين روزها فضاي خبري، گفت و گوها و گپهاي محفلي بار منفي دارند و استرس زا
هستند. بيم از آينده بر تحليلها سايه افکنده است. رفتار نازک نارنجي برخي
از مسئولان، حساسيت بالايشان و واکنشهاي شتابزده آنان بر ناامني محيط
افزوده است. برخي تلنگر به خود را مرادفِ مواجهه با منافع ملي قلمداد
ميکنند و با چنين نگاهي به هر موضوعي واکنش نشان ميدهند. اين گونه
حساسيتها را بالا بردن و نقطه تحملها را به جوش رساندن بسيار خطرناک و هراس
آور است. بي شک بايد اين فضا را تغيير داد. هضم اين شرايط، سخت و سنگين
است و تداومش عواقب جبران ناپذيري دارد. هر حرکتِ خطايي در اين شرايط حکم
جرقه در انبار باروت را دارد. پس هر کس دل در گرو ايران و نظام و منافع
مردم دارد، براي برون رفت از شرايط کنوني ميبايست قدمي بردارد.