اگرچه در دعا کردن محدویت چندانی نیست، اما استجابت دعا دارای شرایطی است که از جمله آنها، قابلیت فردی است که برای او می خواهیم دعا کنیم. دعا در باره افراد مرتدی که با اختیار، ایمان به خدا را ترک کرده و کفر را بر گزیده اند و با این حالت از دنیا رفته اند از این قبیل است که خود آنان قابلیت استجابت دعا را از بین برده اند. بنا بر این قرآن، پیامبر و مومنان را از دعا و طلب آمرزش برای آنان نهی کرده است و می فرماید :" مَا کاَنَ لِلنَّبىِِّ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَن یَسْتَغْفِرُواْ لِلْمُشْرِکِینَ وَ لَوْ کَانُواْ أُوْلىِ قُرْبىَ مِن بَعْدِ مَا تَبَینََ لهَُمْ أَنهَُّمْ أَصْحَابُ الجَْحِیمِ" یعنی:" براى پیامبر و مومنان، شایسته نبود که براى مشرکان (از خداوند) طلب آمرزش کنند، هر چند از نزدیکانشان باشند (آن هم) پس از آنکه بر آنها روشن شد که این گروه، اهل دوزخند! "[2]
بر اساس این آیه استغفار براى مشرکین از این جهت جائز نیست که امری لغو و بیهوده است، زیرا فردی که استحقاق عذاب و عقوبت الهی را دارد از یکى از این دو صورت بیرون نیست، یا خداوند بخاطر تقصیرى که از او سرزده قصد تنبیه و عقاب او را دارد، و یا بنده با خداى تعالى دشمن است، اگر از بنده گناهی سرزده باشد ولى بندهاش با او دشمن نباشد و بلکه اظهار تذلل و خوارى کند، در اینصورت جاى این هست که بخاطر سعه رحمت او آدمى براى آن بنده طلب مغفرت کند، و از خداوند بخواهد که به حال آن بندهاش ترحم کند.
اما اگر بنده با خدا سر دشمنى داشته باشد مانند مشرکین معاند- و خود را بالاتر از آن بداند که به درگاه خدا سر فرود بیاورد، در چنین صورتى عقل صریح حکم مىکند به اینکه شفاعت و یا استغفار معنا ندارد، مگر بعد از آن که آن بنده عناد را کنار گذاشته، بسوى خدا توبه و بازگشت کند و به لباس تذلل و مسکنت درآید.
و گر نه چه معنا دارد که انسان براى کسى که اصلا رحمت و مغفرت را قبول ندارد و زیر بار عبودیت او نمى رود، استغفار نموده، از خدا بخواهد که از او درگذرد. آرى، این درخواست و شفاعت استهزاء به مقام ربوبیت و بازى کردن با مقام عبودیت است، که به حکم فطرت عملى است ناپسند و غیر جائز.
و خداوند این جائز نبودن را به حق نداشتن تعبیر کرده و فرموده:" ما کانَ لِلنَّبِیِّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا" یعنى پیغمبر و آنان که ایمان آوردهاند حق ندارند استغفار کنند بعد از آنکه براى آنها معلوم شد که ...، و در تفسیر آیه" ما کانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَساجِدَ اللَّهِ" گفته شد که حکم جواز در شرع بعد از جعل حق است.[3]
از این آیه می توان استفاده کرد که دعا و طلب مغفرت برای مرتدینی که با حالت کفر و الحاد از دنیا رفته اند نیز امری لغو و بیهوده است؛ زیرا آنان نیز با اختیار خود راه عناد و دشمنی با خدای خود را در پیش گرفتند. به همین دلیل استغفار برای آنان جایز نیست.
گاهى به علت تبلیغات مسموم دشمنان و نرسیدن سخن حق به گوش برخى از دوستان، آنان تحت تاثیر جو حاكم قرار مىگیرند و على رغم میل باطنى، فریفته تبلیغات سوء دشمن مى شوند; اما از آن لحظه اى كه گوش دلشان به نواى سخن حق آشنا شد، از گذشته خویش ندامت مى جویند و دل و جان در گرو حقیقت مى دهند. این گونه افراد در زمان امام سجاد علیه السلام كم نبودند. عدهاى از حقیقت جویان، فریفته جو ناسالم امویان شده بودند. امام زین العابدین علیه السلام كه مى دانست آنها فریب دشمن را خوردهاند، با لحن آرام و دلسوزانه با آنها سخن مى گفت و سعى مى كرد آنها را به راه راست هدایت نماید.
نمونه روشن در این بخش، رفتار مهربانانه امام سجاد علیه السلام با آن پیرمرد شامى است كه در هنگام ورود اسیران به شهر شام، خودش را به امام رساند و گفت: «خداى را شكر كه شما را نابود كرد و مردمان را از شر شما آسوده خاطر كرد و امیرالمومنین یزید را بر شما پیروز گرداند.»
امام كه با یک نگاه فهمیده بود، وى فریب دشمن را خورده استبا كمال ادب و احترام با او گفت و گو نمود. در پایان پیرمرد شامى از سخنان خود اظهار ندامت نمود. سرانجام یزید دستور قتلش را صادر كرد.
پی نوشت ها:
[1] غافر، 60
[2] توبه،113
[3] موسوى همدانى، سید محمد باقر ،ترجمه المیزان، ج9 ، ص 541. ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسین حوزه علمیه قم، مکان چاپ: قم، سال چاپ: 1374 ش، نوبت چاپ: پنجم؛ مکارم شیرازى ناصر تفسیر نمونه،ج8، ص154 ناشر: دار الکتب الإسلامیة، مکان چاپ: تهران، سال چاپ: 1374 ش، نوبت چاپ: اول