****
قایقها را با قایقبرهایی که به پشت کامیونها بکسل میشدند، برایمان شبانه از آبادان به انرژی اتمی میفرستادند. یادم هست نیروهای واحد تدارکات تیپ، خیلی سریع این قایقها را بردند و در تأسیسات انرژی اتمی، پشت کانکسها و لابهلای درختهای حاشیهی رودخانه پراکنده کردند و با استفاده از برزنت و بوته و نی، استتارشان کردند. بخش عمدهی آن قایقها را سپاه ناحیهی آبادان برای ما تهیه و ارسال کرد. برای هر قایق هم، یکی دو نفر سکاندار تعلیمدیده به انرژی اتمی فرستاده بودند.
قرار بود این شناورهای لگنی، طی چندین نوبت رفت و برگشت بین سواحل شرقی و غربی کارون، گردانهای محور عملیاتی سلمان را به صورت امواج گروهانی و به نوبت، به آن دست آب انتقال بدهند. یک تعداد شناور لاستیکی «جمینی» را هم نیروی دریایی ارتش به همراه سکاندارهایی که همگی عضو واحد «تفنگداران دریایی» بودند، به انرژی اتمی فرستاد، منتها برای انتقال واحدهای محور سلمان، ترجیح دادیم از این جمینیها استفاده نکنیم، چرا که هر قایق جمینی، فقط به اندازهی پنج، شش سرنشین گنجایش داشت، در حالی که ما میتوانستیم در هر قایق لگنی، بین ده تا دوازده رزمنده را سوار کنیم و از عرض کارون عبور بدهیم. این شد که قید استفاده از قایقهای چابک، اما کمظرفیت جمینی را زدیم و تصمیم گرفتیم نیروهای محور سلمان را با همان شناورهای لگنی ارسالی از سپاه آبادان، به غرب کارون منتقل کنیم.
****
در حالی که همه چیز به سمتی پیش میرفت تا عملیات طبق طرح اولیه اجرا شود، اما در آخرین لحظات، تغییر در طرح مانور گردانها، کمی اوضاع را به هم ریخت.
حوالی ساعت پنج بعد از ظهر و در روشنایی روز بود که در تماس بیسیم از قرارگاه فرعی نصر ـ 2 دستور شروع کار را به ما ابلاغ کردند. تا آن ساعت، گردانهای مسلم، حمزه، انصار +144، حبیب +141 و عمار، کنار کارون تجمع کرده بودند. ساعتی بعد، حاج محمود شهبازی از قرارگاه نصر ـ 2 پیغام فرستاد به دستور حاج احمد، قرار شده گردان ادغامی حبیب +141 همین جا کنار کارون بماند و به جای آن ما باید گردان مالکاشتر را دراختیار بگیریم و با خودمان به عملیات ببریم.
سریع هماهنگ کردیم و فرمانده این گردان؛ برادرمان احمد بابایی را نسبت به این تدبیر فرماندهی تیپ توجیه کردیم. قرار شد مأموریت تصرف موضع توپخانه دشمن در غرب جادهی آسفالت اهواز ـ خرمشهر را که تا آن زمان برای گردان ادغامی حبیب +141 درنظر گرفته بودیم، به گردان مالک اشتر محول کنیم. خوشحالی آقای بابایی از ابلاغ این مأموریت، واقعاً در وصف نمیگنجد.
او بلافاصله رفت دنبال گردآوری گروهانهای گردان مالک و انتقال آنها به حاشیهی شرقی کارون. در این اثناء مهمات ارسالی از تیپ 2 لشکر 21 را دریافت کردیم و کار توزیع مهمات با سرعت شروع شد، تا جایی که به خاطر دارم، اولین گردان محور عملیاتی سلمان را که توانسته بودیم با مهمات دریافتی از ارتش، برای عزیمت مهیا کنیم، گردان مسلمبن عقیل بود. حالا دیگر باید بچهها را سوار قایقها میکردیم.
حدود 20 ـ 30 دستگاه قایق موتوری داشتیم. با حبیب مظاهری؛ فرمانده گردان مسلمبن عقیل صحبت کردم و قرار شد او با کمک معاونین خودش؛ آقایان زمانی و سیلواری، نیروهای این گردان را به صورت موجهای پیدرپی گروهانی، سوار بر قایقهای موتوری، از عرض کارون عبور بدهد. در همین هنگام، حاج محمود شهبازی که از جلسهی قرارگاه نصر 2 برگشته بود، آمد به ساحل شرقی کارون.
قرار شد من به همراه بیسیمچی خودم آقای محمد ترکمان، با بچههای گردان مسلمبن عقیل به غرب کارون بروم و حاج محمود در ساحل شرقی، به کار انتقال بقیهی گردانها به غرب رودخانه نظارت کند و موقعی که آخرین نفرات پنجمین گردان را به غرب رودخانه نظارت کند و موقعی که آخرین نفرات پنجمین گردان را به ساحل غربی انتقال دادیم، او هم به این دست آب بیاید. ضمن آخرین هماهنگی با آقای شهبازی تصمیم گرفته بودیم در انتقال گردانها به غرب کارون، اولویت را به گردانهای مسلمبن عقیل و عمار یاسر بدهیم و بعد گردانهای حمزه، انصار +144 و مالک را از عرض رودخانه عبور بدهیم. مطابق طرح مانور مصوب خودمان قرار بود گردانهای مسلم و عمار به فاصلهی دو، سه کیلومتری جاده اهواز ـخرمشهر که رسیدند، بزنند به گردان تانک زینالقوس و همزمان گردانهای انصار +144 و حمزه، خاکریز حاشیهی شرقی جاده را بگیرند و گردان مالک هم برود برای تصرف موضع توپخانهی دشمن در غرب جاده. اگر این گردانها با فاصلهی زمانی از همدیگر وارد عمل میشدند، امتیاز غافلگیری دشمن را از دست میدادیم، به این معنا که اگر اول به خاکریز حاشیهی جاده میزدیم،گردان تانک دشمن هوشیار میشد و میتوانست واکنش نشان بدهد. اگر هم اول به این گردان تانک میزدیم،عراقیها مستقر در آن خاکریز، هوشیار میشدند و برای بچههای حمزه و انصار +144 ایجا مزاحمت میکردند. این در حالی بود که نفرات سه گردان حمزه، مالک و انصار با اینکه به غرب کارون منتقل شده بودند اما حتی یک تیر فشنگ هم نداشتند.
نکتهی جالب، واکنش فرماندهان این سه گردان، نسبت به این قضیه بود. احمد بابایی؛ فرمانده گردان مالک، مدام میرفت لب آب و سرک میکشید تا ببیند آیا مهمات کالیبر سبک را دارند میآورند یا نه. خیلی هم حرص میخورد.
در عوض اسماعیل قهرمانی؛ فرمانده گردان انصار که بسیار خوددار بود، رفت در جمع نیروهای بسیجی گردان و سعی کرد آنها را آرام کند. بچهها میگفتند: برادر قهرمانی، شما بگو؛ ما بدون فشنگ، چطور میتوانیم بجنگیم؟
دیدم با یک طمأنینهای جواب داد: برادرهای عزیز من؛ فرماندهان تیپ دارند تمام تلاششان را انجام میدهند تا این مهمات به ما برسد. الان مملکت در محاصرهی اقتصادی و تسلیحاتی است، به همین تفنگهای بدون فشنگ که دست شما است نگاه کنید؛ میبینید که یا غنیمتیاند، یا تازه آنها را از توی صندوقها درآوردهاند و به شما دادهاند؛ یعنی تازه توانستهاند آنها را از کره شمالی بخرند و به اینجا بیاورند. ما و شما چهار سال است که یک شعار دادهایم؛ گفتهایم حزبالله میجنگد، میمیرد، ذلت نمیپذیرد. این شعار از کلام مشهور امام حسین(ع) در عاشورا سرچشمه گرفته، آنجا که سیدالشهداء(ع) فرموده بود: ناپاکزادهای فرزند ناپاکزاده، مرا بین کشته شدن و پذیرش ذلت مخیر کرده، اما هیهات؛ ذلت از ما به دور است!
خب، از اول انقلاب تا الان، ما هم همین شعار را دادهایم و امروز، روزی است که باید با عمل خودمان، پای این شعار بایستیم. چه تا لحظهی حرکت گردان فشنگ برسد، چه نرسد، به خواست خدا وارد عمل میشویم. فقط به شما برادرهای پاک و مؤمن خودم یک سفارش دارم که حرف من نیست و این آخرین سفارش حضرت امام حسین(ع) پیش از عزیمت به میدان نبرد، به خواهر بزرگوارش حضرت زینب کبری(س) است که گفت: مراقب باش شیطان حلم و صبرت را از تو ندزدد. ما هم باید مراقب باشیم در کورهی سختیها، شیطان نتواند حلم و صبر ما را بدزدد.
آقا، به قدری شیوا و قشنگ و با تسلط داشت با نیروهایش درد دل میکرد، که من هم بیاختیار آنجا ایستاده بودم و این صحنه را تماشا میکردم. هنوز حرفهایش تمام نشده بود که بچه بسیجیها با شعار «هیهات مناالذله» از جا بلند شدند، به طرفاش هجوم بردند و دست و صورت او را بوسهباران کردند. ناغافل دیدم حاج محمود شهبازی هم پشت سرم، ایستاده به تماشای این صحنه رفتم طرفاش. گفت: دیدی حسین؟ به این میگویند فرمانده گردان؛ آفرین به اسماعیل.