به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، روي يکي از صندليهاي پارک نزديک دبيرستان «...» نشستم، مدرسه تعطيل شده بود، حدود 15 دقيقه گذشت و چند دانشآموزي که قبلاً ديده بودمشان آمدند داخل پارک و روي سکويي نشستند، با هم بلندبلند حرف ميزدند، ميروم کنارشان مينشينم و عمداً با صداي بلند برنامهاي را اجراي ميکنم تا نظر آنها را به خودم جلب کنم، همين طور مشغول کار با تبلت بودم که يکي از آنها رو کرد به من و شروع به صحبت کرد، چند جملهاي که درباره تبلت با هم صحبت کرديم، من از سن و سال و مقطع تحصيليشان پرسيدم، پسري که سيگار ميکشيد کلاس سوم دبيرستان بود، از وضع ظاهرياش مشخص بود که از نظر مالي، خانوادهاي مرفه دارد، کمکم وارد بحث ميشوم:
روزي چند نخ ميکشيد؟ چقدر پول ميدهيد؟
اولش هر ۲-۱ روز يک نخ، آن هم به صورت تفنني شروع شد و حالا روزي ۴-۳ نخ ميکشم، سيگاري که من ميکشم سيگار نسبتاً گراني است و حدوداً روزي ۳-۲ هزار تومان پول سيگار ميدهم.
روزي ۳-۲ هزار تومان پول زيادي نيست؟ اين طور که در ماه حدوداً ۱۰۰ هزار تومان پول سيگار ميدهيد!
با سيگار کشيدن احساس خوبي پيدا ميکنم، ضمن اين که ديگر نميتوانم نکشم!
چه شد که سيگاري شدي؟ خانوادهات ميدانند؟
اولين بار با چند تا از دوستانم رفتيم و يک نخ سيگار خريديم، اولش بلد نبوديم و همان يک نخ را هم ۳ نفري کشيديم ولي همين طور الکيالکي جدي شد. آن موقع من اول دبيرستان بودم و ميخواستم اداي بازيگر فيلم مورد علاقهام را دربياورم. پدرم در عسلويه کار ميکند و بيشتر اوقات پيش ما نيست، مادرم هم پزشک است. من در بيشتر زمانهاي زندگيام آنها را نميبينم، چه برسد به اين که بخواهند از ريز کارهايم خبر داشته باشند.
مسئولان مدرسه خبر دارند؟ برخوردي نميکنند؟
بعضي از بچهها به آنها گفتهاند ولي مسئولان مدرسه ميخواهند چکار کنند؟ من داخل مدرسه که سيگار نميکشم، ميآيم بيرون ميکشم، راستش را بخواهي چند باري يواشکي در دستشوييها سيگار کشيدم، آن هم براي کلکل با چند تا از دوستانم بود ولي هيچکسي خبردار نشد، آن قدر مسائل از اين مهمتر در مدرسه اتفاق ميافتد که در برابر سيگار کشيدن من و امثال من هيچ است.
نه در قامت يک خبرنگار بلکه به عنوان يک دانشجو که در حال انجام پروژهاي است به نزديکي مدرسه ديگري رفتم، از چند نفري پرسيدم تا يکي از دوستان سيگاريشان را به من معرفي کردند.
جثه لاغرش سنش را از آنچه که هست کمتر نشان ميدهد، 17 سال بيشتر ندارد و از کلاس سوم راهنمايي سيگار ميکشد، به گفته خودش وضعيت درسياش خوب است و در خانوادهاي با وضيعت مالي متوسط زندگي ميکند. ميگفت فقط دور و بر سيگار و قليان ميچرخد. روزي ۳-۲ نخ سيگار و حداقل ۲ دست قليان ميکشد. ميگويد در هفته ۲۰-۱۵ هزار تومان پول سيگار و قليان ميدهد. وقتي پرسيدم چرا سيگار ميکشي، گفت: «آن اوايل که کوچکتر بودم دست بزرگترهايم ميديدم و خيلي دوست داشتم خودم هم تجربه کنم، اولش با دوستان براي خوشگذراني ميکشيديم ولي الان ديگر عادت کردم و اگر حتي يک روز نکشم سر درد ميگيرم و تمام روز را کلافه هستم.» ميگويد: «در کلاس ۲۰ نفري ما ۶-۵ نفري سيگار ميکشند.» ميگويد: «بين همکلاسيهايم افرادي هستند که حتي قرص ترامادول يا موادي به نام معجون مصرف ميکنند.» درباره نحوه مصرف اين مواد مخدر ميپرسم و اين که دوستانش چه موقعي اين مواد را مصرف ميکنند؟ آيا در مدرسه هم استفاده ميکنند؟ او پاسخ ميدهد:«بيرون مدرسه ميخرند و ميآيند در مدرسه مصرف ميکنند، قبل کلاس ميخورند وقتي هم که ميآيند داخل کلاس، تمام زنگ حالشان بد است. سيگار را داخل مدرسه نميکشند ولي زنگهاي تفريح يا بعد از زنگ آخر ميآيند بيرون مدرسه و سيگار ميکشند.» ميپرسم مگر مسئولان مدرسه با اين افراد برخورد نميکنند؟ ميخندد و ميگويد:«آنها که از داخل دفتر تکان هم نميخورند، البته سالهاي پيش چند بار فهميدند ولي امسال بچهها زرنگتر شدند!»
زنگ آخر به صدا در ميآيد، هنوز از مدرسه خارج نشده بود که سيگارش را آتش زد، کمي که از اطراف مدرسه فاصله گرفت به سمتش رفتم، اولش صحبت نميکرد ولي اطمينانش را به دست آوردم و بحثمان شروع شد. پيشدانشگاهي بود و ۲ سال بود که سيگار و در کنارش قليان هم ميکشيد. ميپرسم خانوادهات تا حالا نشده از سيگار کشيدنت با خبر شوند؟ با خنده ميگويد: «چرا فهميدند و گفتند ديگر نکش، همين! البته دفعه دوم که فهميدند گفتند اگر يک بار ديگر بکشي به خانه راهت نميدهيم ولي باز هم فهميدند و باز هم راهم دادند، الان بعد از کشيدن سيگار يا قليان يک نوشابه ميخورم يا آدامس ميجوم تا بوي بد سيگار از دهانم برود، کمي هم عطر ميزنم تا بوي لباسها عوض شود، اين طوري کسي شک نميکند.» ميپرسم اصلا چرا سيگار ميکشي؟ ميگويد: «به خاطر اين که شايد حتي کمي از فشارهاي عصبيام کم کند. دايي، مادربزرگ و پدربزرگم را در يک تصادف از دست دادم، همين قضيه باعث شد من به سمت سيگار بيايم و سيگاري شدن من از همان موقع شروع شد.»
به سراغ صاحب مغازهاي ميروم که در نزديکي يکي از مدارس به فروش سيگار به نوجوانان و دانشآموزان اقدام ميکند، از مغازه دار ميپرسم: از اين مدرسه نزديک شما معمولا در طول روز چند دانشآموز براي تهيه سيگار به اينجا ميآيند؟ پاسخ ميدهد:«از اين 2 مدرسهاي که در نزديکي اينجا هستند روزي حدود۵۰ نفر براي سيگار ميآيند و همين حدود افراد هم براي خريد ناس» با تعجب ميگويم: ناس؟! مگر مغازهها هم ناس ميفروشند؟! مقداري کلماتش را ميخورد و بعد بريده بريده ميگويد: «من که ندارم ولي آره! خيلي از مغازهها هستند که دارند!» ميپرسم مگر تمام دانشآموزان زير 18 سال نيستند و مگر فروش سيگار و مواد دخاني به افراد زير 18 سال ممنوع نيست؟ ميگويد: «چرا جرم است، ولي اگر من نفروشم ميروند از مغازه ديگري ميخرند، پس چرا من نفروشم؟! همين ديروز فردي که خيلي کم سن و سال بود آمد و از من سيگار خواست، ولي من به او نفروختم، چند دقيقه بعد آمد جلوي مغازهام و با حالتي که مسخرهام ميکرد گفت: «فکر کردي همه علاف تو هستن؟! رفتم از مغازه سر کوچه خريدم.» اگر قانون است بايد براي همه باشد، نه اينکه آن کسي که مطيع قانون نيست سود کند و من که قانونمند هستم نه!»
به قول فاميل دور من ديگر حرفي براي گفتن نداشتم و همانطور که تابلوي «به
افراد زير 18 سال سيگار نميفروشيم» را با چشم دنبال ميکردم از مغازه
بيرون آمدم...//جیم خراسان