سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

سازمان سیا؛ وزارت فرهنگ بلوک غرب در جنگ سرد

27 فروردین، سالروز مصطلح شدن واژه جنگ سرد در سال 1947 میلادی است. به همین دلیل گزارشی را به قلم عبدالله شهبازی(مورخ سرشناس ایرانی) را منتشر می‌نماید.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگارانمشرق نوشت:"جنگ سرد" به دوران تاريخي اطلاق مي شود که از اواسط دهه 1940 ميلادي، با ‏پايان جنگ دوّم جهاني، آغاز شد و تا سال 1991 و فروپاشي اتحاد شوروي، يعني ‏حدود 45 سال، دوام آورد.
شاخص اين دوران، رقابت و نبرد آشکار و پنهان سياسي، ‏اقتصادي، تسليحاتي، اطلاعاتي و فرهنگي بلوک غرب، به رهبري ايالات متحده آمريکا، ‏و بلوک شرق، به رهبري اتحاد شوروي، بود. اين نبرد در تمامي دوران طولاني فوق ‏سايه سنگين و سياه خود را بر فضاي بين‌المللي گسترد و سرنوشت بشريت را رقم ‌زد. ‏در اين دوران، روشنفکران نيز به دو جبهه اصلي کمونيست و ضد کمونيست تقسيم ‏شدند و اگر مواضع روشنفکران مستقل و ميانه‌رو با نگرش يکي از اين دو جبهه اصلي ‏روشنفکري تعارض مي‌يافت به وابستگي به جبهه ديگر متهم مي‌شد. فضاي قطب‌بندي ‏شده‌اي بود که لمس آن براي نسل جديد دشوار است. طبعاً، سرويس‌هاي ‏اطلاعاتي هر دو بلوک، شرق و غرب، نيز، در اين حوزه روشنفکري فعال بودند. ‏
در سال‌هاي اخير، با فروپاشي اتحاد شوروي و پايان يافتن جنگ سرد، توجه به ‏نقش سرويس‌هاي اطلاعاتي، به‌ويژه آژانس مرکزي اطلاعات آمريکا (سيا)، در ‏حوزه‌هاي روشنفکري در دوران فوق افزايش چشمگير يافته است. پژوهش‌هايي که در ‏اين زمينه صورت گرفته، ثابت مي‌کند که در دوران جنگ سرد در عرصه‌هاي ‏روشنفکري نيز، مانند ساير عرصه‌ها، اين نبرد به‌ شدت جريان داشت. اين پديده‌اي است ‏که "جنگ سرد فرهنگي" نام گرفته است. اينک، در غرب، نسلي پرشور و دقيق از ‏محققين پديد آمده اند که، بر پايه اسناد علني شده سيا، گروهي از برجسته‌ترين نظريه‌پردازان و ‏مبلغان ليبرال دمکراسي را به همکاري با سيا و اينتليجنس سرويس بريتانيا متهم مي‌کنند. ‏اين جنجالي است که برخي مطبوعات آن را «بحران روشنفکري ليبرال پس از جنگ ‏سرد» ناميده‌اند.

جنگ سرد فرهنگی

*جنجال کتاب خانم ساندرس

مهم‌ترين اين تحقيقات، کتاب خانم فرانسیس ساندرس، پژوهشگر و روزنامه نگار انگليسي، است ‏که چاپ اوّل آن در سال 1999 در لندن منتشر شد و غوغايي به ‌پا کرد. چاپ هاي بعدي اين کتاب با ‏عنوان زير در 509 صفحه منتشر شده است: جنگ سرد فرهنگي؛ سيا و جهان هنر و ادب.‏


فرانسس ساندرس

ويلارد منس، منقد، کتاب خانم ساندرس را «يکي از حيرت‌آورترين و افشاگرترين» کتبي خوانده که ‏تاکنون درباره سرويس اطلاعاتي ايالات متحده منتشر شده است. خانم ساندرس نشان مي‌ دهد ‏که کورد مه‌ير، رئيس بخش عمليات بين المللي سيا، و دوست او، آرتور شلزينگر (پسر)، طبق ‏طرحي که ملوين لاسکي ارائه داد، حرکتي را آغاز کردند که به ايجاد شبکه فرهنگي غول آسايي در ‏سراسر جهان انجاميد. خانم ساندرس اين شبکه را «ناتوي فرهنگي» مي‌ نامد. بودجه اين عمليات ‏در سال 1950، يعني در زمان دولت ترومن، 34 ميليون دلار در سال بود. سيا در چارچوب عمليات ‏جنگ سرد فرهنگي شبکه مطبوعاتي جهانشمولي ايجاد کرد که از ايالات متحده تا لندن و اوگاندا و ‏خاورميانه و آمريکاي لاتين گسترش داشت، و در تمام اين دوران مطبوعات روشنفکري ‏متنفذي مانند پارتيزان ريويو، کنيان ريويو، نيوليدر، انکاونتر، درمونات، پرووه، تمپو پرزنته، کوادرانت و ‏غيره از سيا کمک هاي مالي مستقيم يا غيرمستقيم دريافت مي کردند. ‏

*وزارت فرهنگ بلوک غرب

به تعبير خانم ساندرس، سيا در مقام «وزارت فرهنگ بلوک غرب» عمل مي کرد. مثلاً، از جکسون پولاک و نقاشي آبستره به شدت حمايت مي کرد با اين هدف که، در عرصه هنر، رئاليسم سوسياليستي را شکست دهد.

   

جکسون پولاک


در هاليوود، مأموران سيا کارگردانان را ترغيب مي کردند که در فيلم هاي خود سياهپوستان را هر چه بيشتر نمايش دهند، آنان را آراسته و خوش لباس به تصوير کشند و از اين طريق ايالات متحده را جامعه‌اي آزاد و دمکرات بنمايانند. فيلم مزرعه حيوانات جرج ارول با سرمايه سيا تهيه شد. فيلم 1984 ارول نيز با بودجه سيا ساخته شد.


  
جرج ارول

بسياري از کتب کمپاني پراگر با بودجه سيا چاپ مي شد. کتاب طبقه جديد ميلوان جيلاس با بودجه سيا در شمارگان بالا منتشر شد و در سراسر جهان توزيع گرديد. سيا 50 هزار نسخه از يکي از کتاب‌هاي ايروينگ کريستول را براي توزيع مجاني در سراسر جهان خريداري کرد، سيا در سال 1950 با ده ميليون دلار بودجه "راديوي اروپاي آزاد" را تأسيس کرد، و موارد فراواني از اين قبيل.

طبق تخمين خانم ساندرس، در دوران جنگ سرد حدود يکهزار عنوان کتاب به وسيله سيا و در زير نام بنگاه هاي انتشاراتي تجاري و دانشگاهي، فقط در ايالات متحده آمريکا، منتشر شد.

*سيا و کنگره آزادي فرهنگي

مهم‌ترين اقدام سيا، تأسيس کنگره آزادي فرهنگي بود که در ژوئن 1950 با حضور بيش از يکصد نويسنده از سراسر جهان در برلين گشايش يافت. در اين اجلاس روشنفکران برجسته‌اي چون آرتور کوستلر، سيدني هوک، ملوين لاسکي، ايناتسيو سيلونه و جرج ارول شرکت کردند. کوستلر در نطق خود اعلام کرد: «دوستان، آزادي تهاجم خود را آغاز کرده است!»



آرتور کوستلر رابطه نزديک با سيا داشت و راهنمايي‌هاي او در فعاليت‌هاي سيا در ميان روشنفکران بسيار مؤثر بود. سيدني هوک در 1949 به مقامات آمريکايي گفته بود:

به من يکصد ميليون دلار و يکهزار انسان مصمم بدهيد؛ تضمين مي‌کنم که چنان موجي از ناآرامي‌هاي دمکراتيک در ميان توده ها، بله حتي در ميان سربازان امپراتوري استالين، ايجاد کنم که براي مدتي طولاني تمامي دغدغه وي به مسائل داخلي معطوف شود.


سيدني هوک


يکي از اولين اقدامات کنگره، صرف پول‌هاي کلان براي ايجاد نشريات روشنفکري در پاريس، برلين و لندن بود. هدف اوليه آن‌ها تقويت چپ‌گرايان غيرکمونيست و مارکسيست‌هاي مخالف شوروي بود. هدف دوّم، مقابله با روحيات ضد آمريکايي در ميان روشنفکران اروپاي غربي با ارائه تصويري زيبا از ايالات متحده آمريکا به‌عنوان اوج شکوفايي تمدن غرب.

هدايت کنگره آزادي فرهنگي را مايکل يُسلسون، کارمند واحد جنگ رواني سيا، به عهده داشت که بعدها به نويسنده‌اي سرشناس بدل شد. دستورات به شکل رمز از واشنگتن به آپارتمان محل زندگي يُسلسون و همسرش در پاريس انتقال مي‌يافت. اين سازمان تا زمان انحلال (1967) ده‌ها ميليون‌ها دلار پول از سيا دريافت کرد.

*سيا و نهادهاي دانشگاهي

تعدادي از دانشگاه‌هاي سرشناس ايالات متحده، مانند کلمبيا و استانفورد و نيويورک و هاروارد، در زير نفوذ مستقيم سيا بود. مثلا، بنياد فارفيلد (Farfield Foundation) در دانشگاه کلمبيا از مهمترين مراکزي بود که بودجه عمليات فرهنگي سيا از طريق آن به نهادهاي فرهنگي انتقال مي‌يافت. ظاهراً اين بنياد را يک ثروتمند يهودي به‌نام جوليوس فليشمن ايجاد کرده بود ولي در واقع با بودجه سيا تأمين مي‌شد. هدايت اين بنياد را جک تامپسون، مأمور سيا و استاد دانشگاه کلمبيا، به دست داشت.

ديويد گيبس در مقاله «انديشمندان و جاسوسان: سکوتي که فرياد مي‌زند» (لُس‌آنجلس تايمز، 28 ژانويه 2001) از رسوايي بزرگي سخن مي‌گويد که به دليل فاش شدن اسناد ارتباط سيا با نهادهاي آکادميک در دوران جنگ سرد پديد آمده است. گيبس به رابطه تنگاتنگ سيا با نهادهاي علوم اجتماعي ايالات متحده اشاره مي‌کند.

*جنگجويان فرهنگي سيا

با انتشار کتاب خانم ساندرس و تحقيقات مشابه، نام گروهي از سرشناس‌ترين روشنفکران جهان غرب در فهرست «شواليه‌هاي جنگ سرد فرهنگي» ثبت شده است. در فهرست اين جنگجويان فرهنگي نام‌هاي بزرگي ديده مي‌شود: سر کارل پوپر، توماس کوهن، آرتور شلزينگر (پسر)، سِر آيزايا برلين، والت ويتمن روستو، جيمز برنهام، دانيل بل، ريمون آرون، حنا آرنت، ايروينگ کريستول، سيدني هوک، آرتور کوستلر، هنري لوس، رينهولد نيبور، رابرت کانکوئست و غيره.



آرتور شلزينگر


اينان انديشمنداني بودند که در دوران جنگ سرد روشنفکران مخالف کمونيسم را در سراسر جهان تغذيه فکري مي‌کردند. مثلاً، توماس کوهن، کتاب ساختار انقلاب‌هاي علمي خود را، که يکي از نامدارترين و متنفذترين کتب سده بيستم به‌شمار مي‌رود، به سفارش جيمز بريان کانانت، رئيس دانشگاه هاروارد ، نوشت و کتاب را به او اهدا کرد. کانانت شيميدان برجسته و از طراحان بمب اتمي ايالات متحده بود و با زرسالاران وال‌استريت و سرويس اطلاعاتي پيوندهاي استوار داشت.


توماس کوهن


*شواليه‌هاي «معصوم»

نقش سيا در هدايت اين فعاليت‌هاي فرهنگي در زمان خود چندان پوشيده نبود. در دهه 1960 در محافل روشنفکري اروپا اين شوخي رواج يافته بود که هر نهاد خيريه يا فرهنگي آمريکايي که در نام خود از واژه‌هاي «آزاد» يا «خصوصي» استفاده مي‌کند وابسته به سيا است. به‌نوشته ديويد گيبس، انديشمندان اجتماعي و سياسي فوق کاملاً به رابطه خود با سيا واقف بودند مانند رابرت جرويس استاد دانشگاه کلمبيا و رئيس سابق انجمن علوم سياسي آمريکا، جوزف ني استاد دانشگاه هاروارد، برادفورد وسترفيلد استاد دانشگاه ييل و ديگران. خانم ساندرس نيز با ادله و اسناد محکم ثابت مي‌کند که برخي از اين روشنفکران برجسته، از جمله سر آيزايا برلين و سر استفن اسپندر و آرتور کوستلر، از همکاري خود با سيا کاملاً مطلع بودند.


سر آيزايا برلين


*سيا و قتل روشنفکران

اين ترويج «فرهنگ آزاد» همپاي سياست ترور و کشتار روشنفکران دگرانديش در تمامي دوران جنگ سرد جريان داشت. طبق برخي تخمين‌ها، سيا در اين دوران حداقل يکصد و پنجاه هزار آموزگار، استاد دانشگاه، رهبر اتحاديه کارگري و کشيش و روحاني را به قتل رسانيد. برخي تخمين‌ها اين رقم را تا سيصد هزار نفر نيز افزايش مي‌دهد.
در دوران جنگ سرد، و در زماني که روشنفکران همکار سيا از مواهب فراوان برخوردار بودند،بسياري از روشنفکران ايالات متحده قرباني جنون ضد کمونيستي بودند. حدود 30 هزار عنوان کتاب در رديف ليست سياه قرار گرفت و از کتابخانه‌ها به‌عنوان «کتاب مضره» خارج شد. «ليست سياه» سيا شامل کتب نويسندگاني مي‌شد که متهم به هواداري از کمونيسم بودند. در اين فهرست اسامي نويسندگان نامداري چون داشيل هامت، لنگستون هيوز، جان ريد و هرمن ملويل ديده مي‌شود.


*روشنفکران يهودي و جنگ سرد فرهنگي

عجيب‌تر اين‌که اکثريت مطلق اين شواليه‌هاي جنگ سرد فرهنگي يهودي بودند. پل بوهل، استاد تاريخ جنبش‌هاي راديکال در دانشگاه براون، مقاله‌اي با عنوان «سيا و ليبرال‌هاي يهودي» در مجله تيکون (مه- ژوئن 2000) منتشر کرده است. تيکون يک نشريه روشنفکري يهودي است که در ايالات متحده آمريکا چاپ مي‌شود. بوهل به نقش فائقه روشنفکران يهودي در جنگ سرد فرهنگي سيا توجه مي‌کند و خصوصيت دوّم اين روشنفکران يهودي را پيشينه چپ ايشان مي‌يابد. او مي‌نويسد: وجه اشتراک جنگجويان فرهنگي سيا اين است که «تقريباً تمامي آن‌ها جداشدگان از چپ هستند.» به‌نوشته بوهل، اکثر آن‌ها تروتسکيست‌هاي سابق و اعضاي حلقه‌اي بودند که به «روشنفکران نيويورک» معروف است.

    

دانيل بل، دانيل بل و ناتان گليزر


*ميراثي که به نومحافظه‌کاران رسيد

جرياني که به عنوان نومحافظه‌کاري در سال‌هاي اخير در ايالات متحده آمريکا سربرکشيده و سياست‌هاي نظامي‌گرايانه دولت جرج بوش دوّم را تغذيه و هدايت مي‌کند، ادامه مستقيم همان کانوني است که عمليات فرهنگي سيا را در دوران جنگ سرد هدايت مي‌کرد. از ايروينگ کريستول، روشنفکر سرشناس يهودي و تروتسيکست سابق، به عنوان بنيانگذار جريان نومحافظه‌کاري نام مي‌برند.

     
ايروينگ کريستول و جرج بوش


هم‌اکنون، پسر او، ويليام کريستول، از رهبران سرشناس نومحافظه‌کاران است.



ويليام کريستول


ويليام کريستول به‌صراحت مي‌نويسد:

آينده بشريت منوط به يک سياست خارجي راسخ، آرمان‌گرا و خوش بنيان از سوي ايالات متحده آمريکاست... آمريکا نه تنها بايد پليس و کلانتر جهان شود، بلکه بايد راهنماي آن نيز باشد.

ويليام باکلي، نظريه‌پرداز متنفذ نومحافظه‌کار ديگر، در زماني که دانشجوي دانشگاه ييل بود، به‌وسيله استادش، جيمز برنهام (جامعه شناس معروف)، به سيا معرفي شد و به عضويت اين سازمان درآمد.



ويليام ف. باکلي


نشريه ويليام باکلي، نشنال ريويو، نيز به کمک برنهام تأسيس شد و در اوائل کار نام برنهام به عنوان دبير ارشد تحريريه در آن درج مي‌شد. دانيل پايپز، روزنامه‌نگار جنجالي نومحافظه‌کار، پسر ريچارد پايپز استاد هاروارد و از جنگجويان سرشناس جنگ سرد فرهنگي، است. ‏دانيل پايپز از کساني است که در سالهاي اخير مفهوم "توهم توطئه" را رواج دادند و آن را به ابزاري تبليغاتي براي تخطئه پژوهشهاي تاريخي درباره نقش کانونهاي استعماري بدل کردند. نمونه‌هاي ديگري نيز مي‌توان ذکر کرد.

مايکل پايپر در مقاله «محافظه‌کار امپرياليست‌ها دولت بوش را اداره مي‌کنند» (آمريکن فري پرس، 23 مارس 2003) از ويليام کريستول به عنوان عامل روپرت مردوخ نام مي‌برد. کريستول سردبير روزنامه ويکلي استاندارد است که مالکيت آن به روپرت مردوخ تعلق دارد. مردوخ به‌عنوان چهره علني شبکه زرسالاران يهودي روچيلد، برونفمن و اوپنهايمر شناخته مي‌شود.



روپرت مردوخ


برخي مطبوعات آمريکا اين سه خانواده را، به‌همراه خانواده مردوخ، «باند چهار ميلياردر (The Billionaire Gang of Four) مي‌نامند».


*تهاجم فرهنگي و توليد فرهنگي

با توجه به آن‌چه گفته شد، من به پديده‌اي به‌نام «تهاجم فرهنگي» باور دارم؛ به اين معنا که کانون‌هاي قدرتمند سلطه‌گر جهاني و سرويس‌هاي اطلاعاتي غرب براي فروپاشي نظام سياسي يک جامعه يا تحميل طرح‌هاي سياسي و اقتصادي- مالي و فرهنگي خود بر آن جامعه، عمليات رواني و فرهنگي و تبليغاتي معيني را سازمان دهند. اين پديده‌اي است که در مقابله با اتحاد شوروي و ايدئولوژي مارکسيسم رخ داد و کتاب خانم ساندرس، و ساير تحقيقات جديدي که در اين زمينه منتشر شده، گواه اين مدعاست.

در رابطه با ايران نيز اين امر صادق است. معهذا، از همان زمان که بحث «تهاجم فرهنگي» در جامعه ما آغاز شد، من در مباحث شفاهي و کتبي، راه مقابله با آن را به صراحت «توليد فرهنگي» عنوان کردم و به مخالفت شديد و آشکار با تفکري پرداختم که «برخورد امنيتي به مقوله فرهنگ» را تبليغ و ترويج مي‌کرد. براي آشنايي با نگرش من به مقوله فرهنگ و روشنفکري و تکثر سياسي بنگريد به مصاحبه‌ها و مقالات متعددم از جمله مصاحبه با آقاي قزلسفلي با عنوان «سير تاريخي تکوين روشنفکري در ايران» و مقاله «تعارض کانون‌هاي سياسي: مخرب يا سازنده؟» که در 18 شهريور 1375 منتشرشد يعني قريب به 9 ماه پيش از دوّم خرداد 1376، و مقاله «در پيرامون مناقشات سياسي و قتل‌هاي اخير». مقاله اخير در روزنامه ايران، طي دو شماره (8 و 10 بهمن 1377)، انتشار يافت. بنابراين، من به «نظم تک‌صدايي» باور نداشته و ندارم و آن را سخيف‌ترين و بدوي‌ترين و غيرقابل تحقق‌ترين رويکرد در حوزه فرهنگ، سياست و انديشه سياسي مي‌دانم. به آزادي انديشه و قلم و پلوراليسم سياسي و فرهنگي معتقد بوده و هستم.

 ‏
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.