سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

خوش به حال مادر بهروز

مادر شهید مفقودالاثری که در جمع مشایعت‌کنندگان پیکر شهید تازه از سفر برگشته بود، می‌گفت: «خوش به حال مادر بهروز که عزیزش را پیدا کرد؛ خدا کند من هم عزیزم را پیدا کنم».

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران،امروز گوشه‌ای از آسمان شهرمان بارانی بود، باران امروز با تمام باران‌های دیگر فرق داشت، این بار باران از چشم‌های یک مادر منتظر باریدن گرفت؛ مادری که شهر به شهر می‌گشت تا فرزندش را پیدا کند و بالاخره او امروز بعد از گذشت 31 سال پسرش را در آغوش گرفت.

مردم شهرمان در ایامی که منتظر آمدن سال نو هستند، این مادر را تنها نگذاشتند و همراه مادر بهروز بودند تا او فرزندش را به آرامگاه ابدی بدرقه کند.

این مراسم حاشیه‌هایی داشت که آن را می‌خوانیم:

* مردم محله امامزاده حسن (منطقه 17 تهران) از ساعت 9:30 امروز (25 اسفند 92) در دو راهی قپان که خیابانی پرترددی هم است، حضور پیدا کرده بودند. مردم در دو طرف پیاده‌رو خیابان امین‌الملک منتظر آمدن شهید محله‌شان بودند.

* در این جمع مادرانی را می‌دیدی که علت تجمع را می‌پرسیدند و زمانی که می‌فهمیدند قرار است پیکر شهید تازه از سفر برگشته‌ای تشییع شود، اشک بر گونه‌هایشان جاری می‌شد و می‌گفتند: «فدای این مادر شویم که این همه سال چقدر منتظر بوده و چقدر سختی کشیده؛ خوشا به حالش، خوشا به سعادتش..».

* ایستگاه صلواتی در این محل آغاز تشییع بر پا بود؛ نوجوانی 14 ساله شاخه گل‌هایی را به دست مردم می‌داد و همه منتظر آمدن بهروز بودند.

* ساعت 10:10 آمبولانسی که پیکر بهروز را حمل می‌کرد به محل آغاز تشییع رسید. اباذر اسدی مسئول روابط عمومی کمیته جستجوی مفقودین خودروهایی که در خیابان بودند را هدایت می‌کرد تا پیکر شهید را از آمبولانس خارج کنند. بالاخره پیکر شهید «بهروز صبوری» بعد از 31 سال بر شانه‌‌های بچه‌های محله‌شان نشست؛ مردم با پرتاب گل و پاشیدن گلاب و ذکر الله اکبر به استقبال این عزیز تازه از سفر برگشته رفتند.

* مادر بهروز دیگر به آرزویش رسیده، او گمشده‌اش را پیدا کرده و آرام است. هر وقت او را در مراسم تشییع شهدای گمنام می‌دیدیم، با سوز دل اسم بهروزش را صدا می‌زد و خطاب به شهدای گمنام می‌گفت: «باز هم تنها آمدید؛ چرا دوستتان را نیاوردید؟».

* بارها شنیده‌ایم که در محفل شهیدان شفاست و شفاعت؛ یک مادر در جمع مشایعت‌کنندگان دیده می‌شد که او دختر دو ساله‌اش را در آغوش گرفته و می‌گفت: «آمده‌ام تا شفای چشم دخترم را از شهید بگیرم؛ چشم دخترم نیاز به عمل جراحی دارد؛ خداوند با دعای این شهید به دخترم نظر کند تا پیوند چشم او با موفقیت انجام شود».

* زنان و مردان پیر و جوان در این مراسم حضور دارند؛ آنهایی که آمده بودند اجر قدم‌هایشان را با غایبان تقسیم می‌کردند؛ حتی برخی از مشایعت‌کنندگان بعد از تماس با دوستان و اعضای خانواده که نتوانسته بودند، بیایند تلفن همراه را به سمت تابوت شهید می‌گرفتند تا سلام غایبان هم به شهید برسد.

* تابوت روی دست‌ها، روی تابوت پر از شاخه‌های گل، نگاه خیره مادر به تابوت و نگاه شهید صبوری در قاب عکس به مردم، گونه‌های خیس مردم؛ توصیف ثانیه‌ای از این تشییع است.

* بالاخره پیکر شهید صبوری به صحن امامزاده حسن(ع) رسید؛ جمعی زیادی از مردم هم در صحن منتظر رسیدن بهروز بودند. آنها با دیدن پیکر بهروز ندای یا حسین(ع) و یا زهرا(س) سر دادند. پیکر شهید به محل تعبیه شده منتقل شد. شور و شعور و شوق دیدار...

* گروه دمام‌زنی که اعضای آن هم جوانان اسلامشهری بودند، صفایی دیگر به این مراسم بخشیدند.

* مادر شهید مفقودالاثری که در جمع مشایعت‌کنندگان بود می‌گفت: «خوش به حال مادر بهروز که عزیزش را پیدا کرد؛ خدا کند من هم عزیزم را پیدا کنم».

* یکی از رزمندگان دفاع مقدس برای مردم گفت: قرار بود پیکر شهید «بهروز صبوری» در دهه دوم ایام فاطمیه برگزار شود اما به دلیل بی‌تابی مادر این شهید، مراسم تشییع و تدفین شهید در دهه اول ایام فاطمیه برگزار شد. او در ادامه گفت: برخی هم می‌گفتند که چرا شب عید دل مردم را خون می‌کنند؛ باید بدانیم که اگر امثال بهروزها نبودند، ما هم عید نداشتیم.

* با حضور انبوهی از زائران شهید، نماز بر پیکر بهروز اقامه شد؛ بعد هم با قرائت زیارت عاشورا پیکر شهید را در میان ناله‌های مردم از تابوت شهید بیرون آوردند و با ندای «یا حسین(ع)» پیکر را روی دست گرفتند؛ مردم که در دور داربست‌ها ایستاده بودند از سربازان می‌خواستند تا پرچم‌ پیچیده شده به دور تابوت شهید را برای تبرک به آنها بدهند.

* مادر شهید که داخل مزار پسرش رفته بود، خانه ابدی بهروز را سر و سامان می‌داد و بالاخره بهروز در مزارش در صحن امامزاده حسن و در همسایگی 5 شهید گمنام دیگر آرام گرفت.

* مادر شهید صبوری در پایان مراسم خطاب به حاضران گفت: «از اهالی امامزاده حسن(ع) و مخصوصا دوستان قدیم و همرزمان شهیدم تشکر می‌کنم. من هیچکدام از این محبت‌ها را نمی‌توانم جبران کنم. مگر آنکه خود خانم فاطمه زهرا(س) آن را برای شما جبران کند».

مادر شهید صبوری داخل مزار پسرش

* مارش نظامی با سرود جمهوری اسلامی ایران پایان‌بخش تشییع شهید «بهروز صبوری» بعد از 31 سال انتظار بود.

به گزارش فارس، شهید بهروز صبوری 31 سال پیش در عملیات مسلم ابن عقیل در منطقه سومار در حالی که 18 سال بیشتر نداشت به شهادت رسید و پیکر او به دلیل شرایط عملیات در منطقه ماند.

مادر شهید صبوری که سال‌ها منتظر شنیدن خبری از فرزندش بود، مانند دیگر مادران انتظار به دنبال عزیزش می‌گشت؛ او حتی چندین بار به منطقه سومار و محل شهادت پسرش می‌رود تا بلکه نشانی از او پیدا کند تا اینکه 8 اسفند ماه 92 طبق اعلام معراج شهدای مرکز و کمیته جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح خبر احراز هویت شهید بهروز صبوری اعلام شد.

پیکر شهید صبوری در جریان خاکسپاری دو شهید گمنام در دانشگاه خلیج‌فارس بوشهر در اردیبهشت ماه 1389 در این محل آرام گرفته بود و هویت این شهید بعد از گذشته سه سال از خاکسپاری با آزمایش DNA شناسایی شد. شناسایی شهید صبوری بدین شرح بوده که نمونه خون خانواده شهید با نمونه استخوان شهید که در بانک اطلاعات ژنتیک شهدای گمنام ثبت شده بود، تطابق پیدا کرد و هویت بهروز مشخص شد.

برچسب ها: مادر ، شهید ، صبوری
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.