عروسک گردان، دستش را بالا آورد تا عرق پیشانی اش را پاک کند. عروسک نخی، پرید بالا و با خود فکر کرد: «من، از همه عروسک ها بالاترم!» عروسک گردان دستش را پایین آورد؛ عروسک به پایین سقوط کرد و دست و پای چوبی اش با سر و صدا به هم خورد، یکی از پاهایش هم شکست.
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید