بالاخره به در ورودی قصر رسیدم. مرا از راهروهای پرپیچ و خم به سوی محل مسکونی شاه که «دیوانخانه» نامیده میشد، راهنمایی و هدایت کردند. در ته حیاط وسیع سنگفرش شدهای که درختها، حوضها و فوارههای زیبایی دارد، تالار تخت «مرمر» قرار داشت.
خانم سرنا پس از توصیف کامل فضای قصر، حیاط، کاخها و نقاشیها درباره افراد حاضر در مراسم نوروز میگوید:
هنگامی که وارد حیاط شدم، دستههای نظامی از سر تا پا نوپوش، در دو ردیف صف کشیده بودند. در سمت راست حوض بزرگ مقابل تالار، وزیر امورخارجه ـ حاجمیرزا حسینخان سپهسالار ـ ایستاده بود که یونیفرم قرمزرنگی بر تن داشت که از روی آن حمایل نشان بزرگ «عثمانیه» کنده شده بود. دیپلماتهای خارجی به همراه ملتزمین خویش و همچنین عدهای از اروپاییان دور وی حلقه زده بودند در سمت دیگر حوض وزیران داخله و مالیه با تمامی کارکنان ادارات خود، دیوان محاسبات، دیوان عدالت و «فراش»هایش ایستاده بودند. روبهروی تالار، دستهای شاعر جمع شده بودند که قرار بود یکی از آنان قصیدهای در مدح شاه بخواند. سپس هیات روحانیون در کسوت خاص خودشان وارد شدند. بقیه افراد که به صورت پراکنده بودند، مجموعه البته نه یکدست، ولی پرابهتی را تشکیل میدادند.
با این وصف نکته در خود توجه حضور نداشتن زنان در ایران مراسم در نوشتههای خانم سرنا است، مینویسد: «هیچ زن ایرانی، هر اندازه قدر و منزلت مهم در دستگاه داشته باشد، در مراسم «سلام» شرکت نمیکند.» روی پشتبامها محافظان کشیک میدادند. در هر فاصله معین یک نظامی که چوبدستی دسته نقرهای در دست داشت، ایستاده بود. هنگامی که شاه بر تخت خود جلوس میکند (مینشیند) این نظامیها توسط همین چوبدستیها علامتهایی میدهند. این نمایش که شکوه کمنظیری دارد، خاصه زیر آفتاب درخشان، در بیننده اثر خوشایندی میگذارد. میان هزاران نفر که در حیاط کاخ گرد آمده بودند سکوت محض حکفرما بود. هیچ کلمهای نمیتواند مفهوم سکوت و آرامش را در میان مردم مشرقزمین بخوبی توصیف کند.
تماشای منظره اشخاصی که در این جمع بودند، تعداد زیادی پیرمردها با ریشهای دراز و رنگهای مختلف که همه لباسهای قدیم درباری به تن کرده بودند و تمامی این لباسها از فرط زیاد پوشیده شدن در اینگونه مراسم، کهنه و مندرس بود. آدم تصور میکرد تصاویر نقاشیهای قدیمی را در موزهای تماشا میکند و همه آنها نقاشیوار در جای خود بیحرکت و ساکت میخکوب شدهاند... .
سرانجام شاه ظاهر شد و باشکوه خاصی به سوی تخت سلطنتی حرکت میکرد روی آن جای گرفت. پیشخدمت «قلیان» آورد. شاه پس از چند پک آن را پس داد و پیشخدمت دیگر یک فنجان «قهوه» پیش او گذاشت و در این فاصله در میان سکوت عمیق مجلس، نوشیدنیهای دیگر نیز به شاه تعارف کرد. عاقبت شاه سخن گفتن را آغاز کرد و همه حاضران در مقابلش به حالت تعظیم در آمدند و تا پایان سخنانش ـ سخن ویژه شادباش نوروز و سال نو ـ در حالت تعظیم بودند. وزیر امورخارجه و دیگر صاحبمنصبان بلندپایه از مقابل تالار جلوتر آمدند و هرکدام به نوبه خود به شاهنشاه شادباش گفتند. امامجمعه برای سلامت و سعادت شاه دعا کرد و هر بار که وی نام «ظلالله» را بر زبان میآورد، حاضران تعظیم میکردند. سپس شاعر دربار، قصیده غرایی در مدح شاه خواند و با عبارات تملقآمیز و اغراقآمیز از نبوغ بزرگمردی که بر ایرانزمین سایه پادشاهی گسترده، ستایش به عمل میآورد.
در روزهای نوروز، خانمهای سرشناس و همسران وزیر و مردان حکومتی و دولتی به دیدار «انیسالدوله» مادر شاه میروند. این روزها زمان مناسبی برای بیان خواستههای آنان از سوگلی شاه است و بنابراین فرصت را غنیمت شمرده و هرکس خواستهاش را میگوید. در این راستا هرکس برای اینکه نظر موافق سوگلی را فراهم بکند از دادن هدیه که آن را در میان لباسها با بقچههای همراهش پنهان ساخته غفلت نمیکند. این هدایا معمولا تحفههای سنتی است، همانند شیرینی ویژهای که شخص پخته، مربای محلی، نقل و نبات که لای آنها با مهارت خاصی جواهرات گرانبها و کیسههای کوچک محتوی سکههای یک تومانی جا داده میشود. خانمها بعد از مبادله تعارفات معمولی، آزادانه باهم سخن میگویند. مثلا خانمی به یکی از اعضای خانواده خود از ملکه، مقام بهتری را درخواست دارد و در عین حال هدیهای را که برای گرفتن چنین مقامی به همراه آورده است به او عرضه میکنند.