سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

یوزپلنگ ایرانی، نجات بی‌بی‌سی یا ...

یکی از مشکلات بزرگ تمرکزیابی در پایتخت «بی‌اعتبار شدن» و کم‌اهمیت جلوه کردن دغدغه‌های سایر اقوام و مشکلات باقی مناطق کشور است. مجموعه برنامه‌های صدا و سیما درباره مشکلات عدیده و متنوع مردم سیستان و بلوچستان ما را روانه زمانه‌ای کرد که آوینی از «کشف بشاگرد» در ایران برای‌مان مستند ساخت.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، زهرا طباخی در روزنامه وطن امروز نوشت: یکی از مشکلات بزرگ تمرکزیابی در پایتخت «بی‌اعتبار شدن» و کم‌اهمیت جلوه کردن دغدغه‌های سایر اقوام و مشکلات باقی مناطق کشور است. مجموعه برنامه‌های صدا و سیما درباره مشکلات عدیده و متنوع مردم سیستان و بلوچستان ما را روانه زمانه‌ای کرد که آوینی از «کشف بشاگرد» در ایران برای‌مان مستند ساخت.

باز شرمنده شدیم و خجل از اینکه رسانه‌ای در جمهوری اسلامی داشتیم و غم مردم سیستان را دیر درک کردیم. هر چه باشد «رسانه» نیز بخشی از سیستم است و آن که در هنگامه بروز ناکارآمدی و بی‌کفایتی خود را از «نظام» جدا می‌کند تا سریعا با توسل به تکنیک «فرافکنی» دیگران را مقصر جلوه دهد، بی‌عرضگی‌اش را مقابل همگان فریاد زده است.

ما پوزش می‌طلبیم مردم شریف و بزرگوار سیستان! گرسنگی‌تان را دیدیم و اشک ریختیم و بر زمان از دست رفته حسرت خوردیم اما قول می‌دهیم همچون مرفهینی که از بالادست عافیت، برای دردکشیدگان دست تکان می‌دهند و از صحنه رنج دیگران مجلس تفاخر برای خود می‌سازند، تنها احساسات برای سیستان باشرف به خرج ندهیم.

اولویت سنجی

اولین قانون حیاتی بچه‌های گروه پزشکی وقتی بر سر یک فاجعه حاضر می‌شوند «تعیین اولویت» است. در یک صحنه تصادف به طور معمول کسی که یک شکستگی کوچک و غیر پیچیده دارد، بیش از همه داد و فریاد می‌کند ولی مجروحی که در کما به سر می‌برد حتی نای فریاد زدن نیز ندارد. بدترین مدیر بحران کسی است که از سر احساس تصمیم می‌گیرد و به محض ورود به صحنه، اولویتش را بدون در نظر گرفتن مواضع عقلی، تحت تاثیر دغدغه‌های فراملی سازمان‌های بین‌المللی اتخاذ می‌کند. اینگونه می‌شود که اولویت‌های معاون رئیس‌جمهور در حوزه محیط‌زیست می‌شود بیمه گوسفندانی که ممکن است یوزپلنگ ایرانی به آنها حمله کند! یا مهم‌ترین مساله رسانه‌های پایتخت‌نشین خلاصه می‌شود در بازنشر نامه‌نگاری‌های مجموعه‌ای از هنرمندان با دولت که بر اثر ریزگردها در صحنه تئاتر به سرفه افتاده‌اند! خیلی که غیرتمندانه مدیریت می‌کنیم دغدغه اصلی‌مان در سطح نجات بی‌بی‌سی از گزند پارازیت نزول می‌کند آن هم با تشویش اذهان عمومی و انتشار اقوال کذب غیرعلمی درباره در پیش بودن سرطان پارازیتی در جامعه!

اغلب غرغر کردن و فرورفتن در نقش منتقد برتر با چاشنی سیاست‌بازی‌های بیهوده را به ساعتی تفکر و تعیین اولویت کاری ترجیح می‌دهیم حال آنکه در مقام مدیریت برای سفر به استان‌های زیرمجموعه‌مان نیز به دنبال جذب سرمایه‌گذار خارجی می‌گردیم! دیگران را 8 سال «هو» کردید و حال که قدرت را قبضه کرده‌اید باز دغدغه‌های فانتزی دوران بیکاری را رها نکرده‌اید؟ گمان کنید دریاچه ارومیه، همان هامون فرداست... دستی بجنبانید آقایان! حرکت حلزونی را پایان دهید خانم! مصاحبه و اولویت‌سازی فیس‌بوکی کفایت می‌کند!

مدیریت بحران

قدم دوم پس از اولویت‌سنجی، رسیدگی سریع به مصدومین با بالاترین درجه اولویت است. سیستان اکنون در کماست... چه باید کرد؟

الف- شاید بهترین کار کمک گرفتن از وزارت امور خارجه برای مذاکره با کشور همسایه- افغانستان- پیرامون زنده کردن قوانین حقابه ایران از هیرمند باشد. اگر لازم است برای زنده کردن رگ حیات سیستان هزینه کنیم ما پایتخت‌نشینان را لحظه‌ای فراموش کنید و بخشی از بیت‌المال را خرج تامین آب هیرمند کنید. والله از تامین زیرساخت‌های پهنای باند اینترنت بیشتر می‌ارزد!

ب- مردم گرسنه مانده‌اند...گمان کنیم زلزله آمده یا سیل یا چه می‌دانم...حادثه‌ای غیرمترقبه رخ داده! از اتوبوس‌درمانی وزارت بهداشت گرفته تا تیم‌های هلال‌احمر را در منطقه قطار کنید. بین مردم غذای گرم پخش کنید... آبرسانی منطقه‌ای با کامیونت‌های تانکردار را آغاز کنید تا دست‌کم احشام باقی مانده ملت از گرسنگی و تشنگی تلف نشوند.

ج- گروه‌های جهادی هر چه سریع‌تر به سیستان اعزام شوند بهتر است تا کمک حال مردم در ترویج روش‌های کشاورزی نوین با کمترین میزان مصرف آب باشند. عملگی برای چنین مردم باغیرتی که به‌رغم گرسنگی سر ما پایتخت‌نشینان بی‌درد را با سنگ نشانه نمی‌گیرند اولویت همه ملت ایران است. کمااینکه درد آذربایجانی‌ها روزگاری نه‌چندان دور غم همگانی شد. سیستانی عزیز با آذربایجانی شریف چه فرقی می‌کند؟

د- اعطای یارانه ماهانه ویژه مخصوص مردم سیستان دو خصوصیت دارد. اول اینکه سیل مهاجرت و بروز مخاطرات امنیتی گسترده به واسطه کوچ مرزنشینان را محدود می‌کند. دوم اندکی از آلام مردم را بهبود می‌بخشد تا فرصتی برای بازیابی توان اقتصادی خانوار بیابند. خانواده‌ای که بخشی از رمه‌اش از بی‌آبی و گرسنگی تلف شده‌اند اگر یارانه‌ای مضاعف دریافت کند می‌تواند مجدد در فاصله‌ای یک یا دو‌ساله دامداری کوچک خویش را به راه بیندازد. خوبی کشاورز و دامدار همین است دیگر... مثل ما دکتر و مهندس‌ها تا ابد محتاج شغل دولتی نیستند. تازه! به محض توانگری حداقلی، دیگرانی را نیز روزی می‌دهند.

ه- بخشی از مشکلات مردم به دلیل محاصره اقتصادی- انتظامی است. اگر درد معاش ملت را پیش از مبارزه با قاچاق علاج می‌کردیم اینگونه قاچاقچیان کلان فربه‌تر از گذشته نمی‌شدند و خرده‌چتربازان محلی گنجشک‌روزی، از هستی ساقط! طرح کشاورزی گلخانه‌ای تا اینجای کار شکست خورده کمااینکه مبارزه با قاچاق سوخت تا اینجای کار حل نشده باقی مانده است. مشکل هر چه بزرگ‌تر باشد یافتن راه حل آن نیز نیازمند به کار بردن تدبیر و عقلانیت بیشتری است. راهکار بهبود دو معضل بزرگ «قاچاق» و «تخلفات مرزی» را تنها و تنها و فارغ از مشاهده کل پازل سیستان نباید ارائه کرد. اگر دولت قبل گمان می‌کرد با نسخه‌های خلق‌الساعه و بدون دوراندیشی، می‌توان مشکل قاچاق در مرزهای شرقی را حل کرد شما که تجربه ناموفق آنها را پیش رو دارید دیگر چنین نکنید. هر چند رها کردن ملت در فلاکت، برای انجام کار پژوهشی 10 ساله به منظور یافتن راهکار حل معضلی که هم اکنون جان و مال سیستانی‌ها را نشانه رفته است نیز بی‌تدبیری و حماقت محض است نه عقلانیت!

آنچه از ما برمی‌آید توصیه دولت و مدیران محیط‌زیستی به پرهیز از «فانتزی» در مواجهه با بحران‌های ملی است. هرگاه خواستید خود را در فضای واقعی بازیابی کنید عکسی از مستند فقر مردم سیستان را با تصویر هزاران بار بازنشر شده «معاون رئیس‌جمهور» در کنار سپ بلاتر با پیراهن تیم ملی مقایسه کنید. خدای ناکرده این مسیر حماقت‌بار ادامه پیدا نکند که جنازه احشام دامداران یک استان پهناور به اندازه عکس یوز ایرانی نیز خریدار نداشته باشد! زبانم لال در میانه دعواهای سخیف پارازیتی با هدف نجات بی‌بی‌سی و صدای آمریکا از انزوای سیاسی، دریاچه ارومیه و مردم چندین استان مرتبط با آن قربانی نشوند! بلا به دور است ان‌شاءالله اما برای دولت بد است که اولویت اولش فربه‌تر کردن کلان‌سرمایه‌داران مفت‌خور پایتخت‌نشین باشد که استخوان‌های دیگران را خرد می‌کنند و باز فریاد می‌زنند: بیشتر! بیشتر! آن دامدار و صنایع‌دستی‌کار سیستانی هم به گمانم «تولیدکننده» محسوب می‌شود! ما همه مقصریم! اما تجربه تاریخی‌مان نشان داده اگر بخواهیم می‌توانیم ناممکن‌ها را عملی کنیم. معضلات سیستان قطعا حل‌شدنی است. همت بلند دار!

منبع: وطن امروز

انتهای پیام/
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.