به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران، مطلب پیش رو، نخستین بخش از کتاب "ملیتا، سفرنامه مصور لبنان" است که به قلم "احمد قدیری" نگاشته شده است. در شرایط حساس امروز منطقه و در شرایطی که حوادث و تحولات اخیر دولتی و انفجارهای تقریباً روزمره لبنان در صدر اخبار جهان است، شناخت دقیق این کشور کوچک مدیترانهای اهمیت مضاعفی یافته که متن حاضر را خواندنیتر میکند.
مشرق چهار فصل اول از مجموعاً پنج فصل کتاب را به مرور در شش بخش منتشر میکند.
مقدمه
خاورميانه مرکز جهان است و لبنان قلب خاورميانه و محل برخورد شرق و غرب. خبرگزاري معتبري نيست که دفتري در بيروت تأسيس نکرده باشد و کشوري يافت نميشود که داعيه دار قدرت باشد و جاي پايي در لبنان نداشته باشد. از اين روست که لبنان کمتر روي آرامش به خود ديده است و انتقام هر کس از هر کس در لبنان گرفته ميشود. در اين ميان فارغ از تقسيمبنديهاي متعدد طايفهاي و ديني، يک خط کشي سياسي کلي در لبنان نيز وجود دارد: هشت مارس و چهارده مارس. جناح چهارده مارس متشکل از احزاب و افراد مخالف جريان مقاومت به پشتوانهي ائتلاف غربي و عربي است، درحاليکه جناح هشت مارس مدافع محور مقاومت (ايران و سوريه) ميباشد. در ميان اين شطرنج هفت رنگ، حزب الله، يعني گروهي که از سوي سازمانهاي اطلاعاتي آمريکا و اسرائيل نفوذ ناپذيرترين سازمان نظامي اطلاعاتي جهان برآورد شده، دست برتر را در لبنان دارد و اين يعني ايران نقش اول را در مرکز جهان بازي ميکند.
حزب الله دست بلند ايران در مرکز جهان است و سپر تدافعي ما در مقابل اسرائيل و آمريکا. بر اين اساس است که در سال 2006 (1385) لبنان قرباني پروژهي خطرناک «خاورميانهي بزرگ» شد که چيزي نبود جز طرح تجزيه و تصرف خاورميانه و همه ميدانند که اگر حزب الله پيروز ميدان نبرد با اسرائيل نميبود سالها پيش نوبت ايران رسيده بود.
اگر امروز صاحب نظران، ايران را قدرت اول خاورميانه ميدانند و به اذعان دوست و دشمن کليد بسياري از مسائل منطقه در دستان ايران است، دليلي ندارد جز همراهي و همصدايي مقاومت اسلامي لبنان با امالقراي جهان اسلام. همچنانکه حسنين هيکل، روزنامه نگار شهير مصري، به درستي به اين مهم اشاره داشته و گفته است: «ايرانيها دو بار به مديترانه آمدند. بار اول در دورهي هخامنشيان و با زور اسلحه و قواي نظامي؛ آن بار دوام زيادي نياوردند، چرا که فقط سرزمينها را تسخير کرده بودند؛ و بار دوم در دوران انقلاب اسلامي، اين دفعه اما ماندگارند زيرا بر دلها حکومت ميکنند».
کتاب پيش رو سفرنامهاي است از عزيمتي گروهي و پنج روزه در تابستان 89 به ويترين جهان با هدف آشنايي بيشتر با مقاومت اسلامي لبنان که سعي شده با همنشين کردن متن با تصاوير -که حدود نيمي از آن به همسفران تعلق دارد- علاوه بر ارائهي اطلاعات بصري به خواننده، وي را همراه و همسفر خود ساخته، به موازات آن با مراجعه به منابع معتبر و افراد موثق، اطلاعات دقيق، صحيح و بعضاً بکري را به مخاطب عرضه نماييم. از اين روي در ميان تمام کتب مورد مراجعه –که اغلب کتب موجود در بازار را در بر ميگرفت- تنها از پنج کتاب دسته اول براي تکميل اطلاعات مورد نياز استفاده شده است:
ساختار سياسي اجتماعي لبنان؛ و تأثير آن بر پيدايش جنبش اَمل- سيد علي حق شناس کمياب- انتشارات سنا
لبنان- وزارت سياحت و جهانگردي- العربيه
لبنان- شهيد دکتر مصطفي چمران- بنياد شهيد چمران
حزب الله لبنان؛ خط مشي، گذشته و آيندهي آن- شيخ نعيم قاسم- انتشارات اطلاعات
سيد عزيز؛ زندگي نامهي خود گفتهي حجت الاسلام و المسلمين سيد حسن نصر الله- حميد داوود آبادي- نشر يازهرا
دوشنبه- 15شهريور- 26 رمضان
ساعت سه صبح حبيب تماس ميگيرد که آماده باش دارم ميآيم. اندکي غذا به عنوان سحري ميخورم و از خانه بيرون ميزنم. چهار صبح به فرودگاه امام(ره) و جمع همسفران ميرسيم. تعدادمان کمتر از چهل نفر است. جز چهار نفر ديگران برايم ناآشنايند. بارها را تحويل ميدهيم و تا ساعت هفت که زمان پرواز است هر کس مشغول کاري ميشود. من نيز که از ديروز نخوابيدهام و يکسره فعاليت دارم يکي از صندليهاي خالي را به قصد نشستن نشان ميکنم. پشت ما دو خانوادهي لبناني است. همجواري همکلامي ميآورد و بگو بخندي رخ ميدهد. اهل شمال لبنان اند و براي زيارت امام رضا(ع) به ايران آمدهاند.
نماز صبح را در نمازخانهي فرودگاه ميخوانيم و با دوستان راهي طياره ميشويم. طيارهاي کوچک، که قديمي بودن از پر و بال آن هويدا است.
هنگام ورود به هواپيما به شوخي خطاب به خلبان و کادر پرواز که جلوي در ايستادهاند، ضمن اشاره به حبيب به آنها ميگويم: «اون آقا مشکوک ميزنه. احتمالاً بمب تو ساکش کار گذاشته». خلبان لبخندي ميزند و من هم در پي آن نيشخندي. هنگام پرواز -و به قول اهل فنTake off - هم با صداي بلند ميگويم: «سلامتي آقاي راننده صلوات»! عکسالعملها مشخص است.
هواپيما ديگر در آسمان است. آن دو خانوادهي لبناني و همچنين کاظم دارابي [2] همراه و کنارماناند که اين همراهي تا فرودگاه بيروت ادامه دارد. سه ساعت بعد، يعني هشت صبح به وقت بيروت، بر فرودگاه رفيق حريري [3] مينشينيم؛ فرودگاهي ساحلي که متصل به درياي مديترانه [4] است.
[1] جمهوري لبنان در شرق درياي مديترانه، با 10 هزار و 452 کيلومتر مربع، بعد از بحرين کوچکترين کشور خاورميانه است. جمعيتي بالغ بر 5/4 ميليون نفر دارد و حدود 12 ميليون تبعهي آن نيز در خارج از لبنان هستند. 18 طايفهي به رسميت شناخته شدهي قومي مذهبي در اين کشور زندگي ميکنند که در اين ميان بيشترين سهم جمعيتي با حدود 30% متعلق به شيعيان و پس از آن به ترتيب اهل سنت، مسيحيان ماروني و دروزيها است. با سر آمدن قيموميت فرانسه در سال 1322 شمسي، اين کشور رسماً استقلال يافت.
[2]. فردي که دولت آلمان، واقعهي ترور ضد انقلاب در رستوران ميکونوس را به وي نسبت داد و از اين بابت 15 سال متحمل حبس شد.
[3]. رفيق حريري، سياستمدار شافعي و ثروتمندترين فرد در لبنان بود که در مجموع 10 سال سمت نخست وزيري را برعهده داشت و نقشي اساسي در بازسازي بيروت ايفا کرد. وي در 26 بهمن 1383 بر اثر انفجار خودروي فوق پيشرفتهاش در سن 60 سالگي در بيروت کشته شد.
[4]. دريايي با مساحت 5/2 ميليون کيلومتر مربع که حد فاصل سه قارهي آسيا (لبنان، سوريه، تركيه، فلسطين اشغالي، نوار غزه، قبرس و مصر)، اروپا (ايتاليا، فرنسه، اسپانيا، يونان، آلباني، مونته نگرو، بوسني هرزگوين، كرواسي، اسلوني، مالت و موناكو) و آفريقا (مصر، ليبي، تونس، الجزائر و مغرب) قرار دارد.
پس
از برداشتن ساک و نشان دادن گذرنامه به کارمندان فرودگاه که لباسهاي
خاکي رنگ به تن دارند؛ همگي به سمت خروجي فرودگاه حرکت ميکنيم. حسين،
مسئول و باني سفر که براي هماهنگيها جلوتر از ما پرواز کرد، به
استقبالمان آمده. بعد از خروج از فرودگاه بيمعطلي سوار اتوبوس خود
ميشويم و به سمت هتل الساحه حرکت ميکنيم.
بخش
جنوبي بيروت، ضاحيه، نيمهي شيعه نشين و فقير شهر است. فرودگاه هم در جنوب
غرب پايتخت قرار دارد و در جوار آن مناطق. لذا تا شعاع چند صد متريِ
فرودگاه بسيار شيک و زيبا است اما با کمي طي مسير از جلوه و جمال شهر کاسته
ميشود.
▲ در
راه خروج از محوطهي فرودگاه
هوا کمي گرم است و مانند دريا آبي. در مسير نيم ساعته تا هتل بيلبوردهاي تبليغاتي بسياري به چشم ميخورد؛ از نانسي
[1] تا نصر الله
[2].
خيابانها عمدتاً بدون خطکشي و با گونههاي متنوع و سرسبز درختاني است که
با فاصله چند متر از هم در وسط بلوار و يا طرفين خيابان قرار دارد.
[1]. نانسي عجرم، خوانندهي زن لبناني
[2]. سيد حسن نصر الله متولد حومهي شرقي بيروت در 9 شهريور 1339 و
اصالتاً اهل روستاي «البازوريه»
شهرستان صور است. به کمک سيد محمد غروي، امام جمعهي شهر صور، در 16 سالگي براي
فراگيري علوم حوزوي به نجف ميرود و با سيد عباس موسوي و محمد باقر صدر آشنا ميشود
و بعد از 2 سال به لبنان باز ميگردد. وي در سال 68 براي ادامهي تحصيل عازم قم ميشود
که بعد از يک سال به دليل شدت تنشها در لبنان، ناچار به بازگشت به بيروت شده و در
ادامهي فعاليت هايش، معاون اجرايي و عضو شوراي رهبري حزب الله ميگردد. نصر الله
پس از شهادت سيد عباس موسوي در بهمن 1371، با اجماع به دبيرکلي حزب انتخاب شد و از
آن زمان تا کنون اين مسئوليت را عهده دار است. سيد حسن سالهاي متمادي از جمله بعد
از پيروزي در جنگ 33 روزه، محبوبترين شخصيت جهان عرب بوده است.
ساختمانهاي
5-6 طبقه با مغازههاي يکي در ميانِ زير آن، دو طرف خيابانها را احاطه
کرده و ماشينها بعضاً مدل بالا و از تبار Benz و BMW است؛ حتي در نيمهي
جنوبي شهر، ضاحيه.
▲چهار ماشين BMW جلوي تعميرگاهي در ضاحيه
پس از نيم ساعت به هتل ميرسيم. هتلي سه ستاره و چهار طبقه واقع در خيابان امام خميني که به سبک قلعههاي فينيقي
[1]
و بسيار زيبا و پرخرج ساخته شده. مالک خوشذوق آن از هيچ هزينهاي دريغ
نکرده است. هر اتاق سبک معماري خاصي دارد. وسايل تماماً از چوباند و
دربها داراي کوبههاي بسيار. حتي براي قديميتر کردن فضاي هتل لامپها را
نيز به شکل مشعل سقفي در آوردهاند. براي تلويزيونهاي LCD هم قابي از چوب
تعبيه شده و خلاصه ترکيبي است از سنت و مدرنيسم.
[1]. کنعانياني که به تجارت از راه دريانوردي اشتغال داشتند.
▲▼نماي بيروني و دروني هتل ▲لابي داخل هتل
▲درخت صدرا، نماد کشور لبنان درون محوطهي هتل پس
از تجمع در لابي هتل اتاقها مشخص ميشود و با گذاردن وسايل درون آن به
همان لابي باز گشته و اندکي بعد سوار بر اتوبوس حرکت ميکنيم. راهنما و
مترجم جواني است تقريباً بيست و هفت ساله به نام محمد که به دليل تحصيل چند
سالهي پدرش در حوزهي علميهي قم فارسي را راحت و البته با کمي لهجه صحبت
ميکند.
در ابتداي راه يوسف بسام، حدوداً چهل ساله، مسئول بخش جوانان در بسيج تربيتي حزب الله
[1] در دانشگاه دولتي لبنان، به کمک مترجم خود را معرفي کرده و به ما خوش آمد ميگويد.
[1]. حزب الله، يا به نام ديگرش «المقاومه
السلاميه في لبنان»، سازمان نظامي سياسي شيعي که در
حال حاضر تنها گروه مسلح غير دولتي به رسميت شناخته در لبنان است. بعد از پيروزي
انقلاب اسلامي ايران و به تأسي از آن، و همزمان با تجاوز نظامي اسرائيل به لبنان
در خرداد 1361، با تجميع نيروهاي مبارز شيعه به طور مخفيانه تشکيل و با کمک سپاه
پاسداران انقلاب اسلامي به سرعت تقويت شد. حزب الله در 16 دي 63 با بيانيهاي به
طور رسمي موجوديت خود را اعلام کرد.
بعد
از محمد که مترجم و همراه هميشگيمان است؛ يوسف يا در اتوبوس با ما است و
يا با خودروي شخصياش جلودار. جالب آنکه از فارسي تنها کلمهي «بر» را
ميداند؛ که در عبارت «بر محمّد و آل محمّد صلوات» استفاده ميکند. اين
تنها کلمهي فارسيِ او خصوصاً وقتي با نحوهي بيانش همراه ميشود خيلي جالب
و دلنشين است.
به طوري که در اواخر سفر تيکهي جمع شد و هر کس از راه
ميرسيد، با تقليد لهجهي يوسف و حرکات دست وي، با صداي بلند ميگفت: «بر
محمّد و آل محمّد صلوات». بعد هم خنده و صلوات جمع در پي آن ميآمد.
▲يوسف بسام
نيم
ساعت بعد از حرکت از هتل به بارگاه در حال ساخت شهداي مقاومت ميرسيم.
مکاني مسقف به طول و عرض تقريبي دوازده متر با حدود چهل قبر يکدست سفيد که
عکسي از هر شهيد در ويترين قبور به چشم ميخورد.
وسط مزار، آرامگاه عماد مغنيه
[1] است. قبري که بالاي آن عکسي بزرگ از آن شهيد بزرگوار وجود دارد. در سمت راست قبرِ حاج رضوان متوجه نام سيد هادي نصر الله
[2] ميشوم. با وجود علم به شهادت فرزند دبير کل حزب الله انگار تازه سکهام ميافتد که سيد حسن هم «پدر شهيد» است.
[1]. شهيد عماد مغنيه معروف به حاج رضوان در 1341 در روستاي «طيردبا»
واقع در شهرستان صور به دنيا آمد. او که خود را مريد چمران ميدانست، معاونت «امنيت
و مقاومت» حزب الله را برعهده داشت و اين در حالي بود که کمتر
کسي از هويت و مسئوليت او اطلاع داشت. سازمان جاسوسي آمريکا (CIA) 25 ميليون دلار براي اطلاعات منجر به دستگيرياش و پليس فدرال
اين کشور (FBI) 5 ميليون دلار براي مرده يا زندهي او جايزه تعيين کرده بود. وي
سر انجام در 23 بهمن 1386 توسّط موساد، بر اثر انفجار يک خودرو در مسير حرکت او در
محلهي کَفَرسوسهي دمشق ترور شد تا بعد از دو برادر ديگر خود، جهاد و فؤاد، سومين
شهيد خانواده باشد.
[2]. محمد هادي در 21 شهريور 1376 در رويارويي مستقيم با سربازان
اسرائيل در منطقهي «اقليم التفاح»
در جنوب لبنان کشته شد و اسرائيل بدون شناخت هويت وي، تصاوير جسدش را به نشانهي
پيروزي از تلويزيون خود پخش کرد. اين واقعه زلزلهي شديدي را در لبنان سبب شد و
اعلام همبستگي و تسليت مردم لبنان و سران عرب را نسبت به سيد حسن نصر الله روا
داشت. پيکر وي و ديگر شهداي مقاومت در 6 تير 77 در عمليات مبادله، به لبنان مسترد
شد.
▲پدر در مراسم عقد محمد هادي
▲مراسم تشييع پيکر هادي نصرالله
▲صحنهي منتشر شده از تلويزيون اسرائيل
بر
مزار اين دو شهيد فاتحه ميخوانم و قبل و بعدِ آن، از و يا با قبور عکس
مياندازم. آن قدر عکس ميگيريم که فراموش ميکنيم درس بگيريم. سه رديف
پايينتر از قبر حاج عماد مادر شهيدي پنجاه ساله روي يک صندلي پلاستيکي
کنار قبر فرزندش نشسته و قرآن ميخواند.
البته
آمدن ما حواسش را پرت کرده. روي قبر آن شهيد نوشته شده: «شهيد بشير [بن]
علي علويه، مواليد: 14/1/1981، استشهد في: 12/8/2006». بشير علويه، بيست و
پنج ساله، شهيد جنگ 33 روزه
[1]
است، جنگي که قرار بود مقدمهاي شود از براي حمله به ايران که با رشادت و
شهادت همين جوانان، در رحم سقط ميشود. در ويترين بالاي قبر بشير عکسي از
آقا، يک شاخه گل مصنوعي، پرچم کوچک لبنان، چند جلد قرآن، مدرک قاب شدهي
دانشگاهي و دو عکس از شهيد در لباس نظامي و فارغالتحصيلي دانشگاه به چشم
ميخورد. تقريباً تمامي قبور- به صورت منفرد و يا ترکيبي- مزين است به
عکسهايي از آقا و سيد حسن نصرالله و بعضاً عماد مغنيه و سيد عباس موسوي .
در منتها اليه پايين سمت چپ، قبري است که بيش از همه ذهنم را به خود مشغول
کرده. شهيدي بيست و چهار ساله به نام نمر حميد، متولد بنت جبيل و شهيد شده
در تاريخ 25/8/1994. در ويترين قبرش چيزي نيست؛ فقط قابي با شيشهي ترک
خورده به آن تکيه داده شده که فرياد مظلوميت شهيد و مقتدايش است: عکس آقا
در کهف الشهدا. به راستي که سربازان لبناني سيد علي کجا و ما کجا...
[1]. هرچند مطابق گزارش قاضي وينوگراد _که وظيفهي تهيهي گزارشي در
مورد اين جنگ را در رژيم صهيونيستي عهده دار شد_ اسرائيل قصد حملهي فراگير به حزب
الله در دو ماه بعد از زمان تحقق جنگ، يعني در فاصلهي سپتامبر و اکتبر همان سال
را داشت، اما انجام عمليات «الوعد
الصادق» توسط حزب الله در به اسارت گرفتن 2 سرباز اسرائيلي
در 21 تير 1385، دست آويزي براي اسرائيل شد تا با تغيير ناخواستهي برنامه، نقشهي
خود را زودتر از زمان برنامه ريزي شده عملياتي کند. اتفاقي که يقيناً ميتوان از
آن به عنوان يکي از عوامل شکست اسرائيل به دليل نداشتن آمادگي لازم براي حملهي
زود هنگام نام برد. حزب الله 2 سال بعد با مبادلهي اجساد اين دو سرباز _که
اسرائيل گمان زنده بودن آنها را داشت_ با 5 اسير لبناني از جمله سمير قنطار، قديميترين
اسير در بند اسرائيل، و اجساد 99 نفر از مردان و زنان شهيد لبنان و 9 کشور عربي
ديگر، در يک جنگ اطلاعاتي تحت عنوان عمليات رضوان بار ديگر شکست را بر اسرائيل
تحميل کرد.