به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، اینها حرفهای فتحعلی است. مردی درشت هیکل با دندانهایی که جز یکی دو تا بقیه ریختهاند تا سنش خیلی بیشتر دیده شود. متولد 1344 است و از 9 سال قبل به جرم حمل مواد مخدر در ندامتگاه قزلحصار به سر می برد. فتحعلی در میانه آذربایجان شرقی به دنیا آمده و 3 پسر و یک دختر دارد.
چرا به دام خرید و فروش موادمخدر افتادی؟شغلم فروش موز در بازار میوه و تره بار بود. جعبه های موز را از ایرانشهر به تهران می آوردم و میفروختم. خودم یک کامیون ده تن داشتم که سندش را به نام همسرم زده بودم. طی همین رفت و آمدها به سیستان و بلوچستان، به پیشنهاد یکی دو نفر از دوستانم، برای سود بیشتر و به اصطلاح یک شبه ره صد ساله رفتن، مواد مخدر تهیه و در جعبه های موز جاسازی کردم تا به تهران بیاورم ولی، در همان ایرانشهر دستگیر شدم و چهار سال در زندان آن شهر بودم و بعد با انتقالم موافقت شد.
چقدر مواد جاسازی کرده بودی ؟درست یادم نیست.
چه حکمی برایت صادر شده است؟حبس ابد و 115میلیون تومان جریمه.
اگر به جای برادرخانمت بودی، چه رفتاری میکردی؟او آن قدر آدم خوبی است که با تمام ناراحتی و مشکلات خانوادهاش، دشمنم نشد. شاید هر کس جای او بود، قبل از هر اقدامی طلاق خواهرش را می گرفت. به هر حال 9 سال حبس زمان کمی برای یک آدم بی گناه نیست.
چه شد که به حفظ قرآن روی آوردی؟من سوادم فقط در حد خواندن و نوشتن است. البته خواندنم خیلی بهتر از نوشتنم است. قبلا در حد قرآن خواندن معمولی، گاهی به خاطر ثوابش می خواندم ولی هیچ وقت آرامشی را که در این جا به دست آورده ام، احساس نمی کردم.
نمیدانم چه شد، یک شب در زندان دلم گرفته بود. احساس کردم هیچ پناهی جز خدا ندارم. می خواستم با او حرف بزنم، تصمیم بزرگی بود. نمی دانم چطور شد که قرآن را برداشتم. بدون آنکه در کلاسی شرکت کنم و راه حفظ کردن را یاد بگیرم، قرآن را آن قدر خواندم که توانستم طی چند ماه آن را حفظ کنم و حالا حافظ کل قرآن کریم هستم. البته حالا مدیریت فرهنگی زندان، کلاس حفظ و قرائت برگزار می کند ولی من خودجوش و تنهایی قبل از اینکه چنین کلاسهایی باشد، شروع کردم و به لطف خدا موفق شدم.
قرآن چه تأثیری در رفتار و روحیه ات دارد؟نمی توانم بگویم. آن قدر آرامش به انسان می دهد که انگار هیچ غم و ناراحتی نداری. کاش قبلا قرآن را اینگونه میشناختم. قرآن خواندن من قبلا از روی ثواب و تکرار رفتار پدر و بزرگترهایم بود ولی وقتی خودم احساس نیاز کردم و صفحاتش را ورق زدم، آن قدر آرام شدم که بعد از آن مثل یک آدم تشنه به دنبال خواندش بودم.
معنایش را می فهمیدم و کم کم متوجه شدم آن قدر خوانده ام که حفظ شده ام. در هر زمینه ای می توانم به آن مراجعه کنم و راه درست زندگی کردن را یاد بگیرم. وقتی خودم را با آدم 9 سال پیش مقایسه می کنم، می بینم همان میوه فروشی من کسب حلال بود و برکت داشت ولی موادمخدر چه؟ جز حرام چیز دیگری نیست. جز بدبخت کردن جوانان مردم و نفرین پدرها و مادرها، همسران و بچه ها! حالا شرمنده رفتارهای سابقم هستم و امیدوارم خدا مرا ببخشد!
فرزندانت به دیدنت می آیند؟بله، هر وقت بتوانند همراه مادرشان می آیند.
وضع زندگیشان چطور است؟در این سالها، سه پسرم به جای ادامه تحصیل، سر کار رفته اند و درس درست و حسابی نخوانده اند که مقصرش خودم هستم. خانواده ام مجبور شدند کامیونم را بفروشند تا زندگیشان را بگذرانند، چون وقتی به زندان آمدم، سن کمی داشتند. حالا دو پسرم در کارگاه شیرآلات ساختمانی کار میکنند و یکی هم سرباز است. حالا از مسئولان می خواهم با عفوشان یک بار دیگر به من فرصت دهند تا درست زندگی کنم.
من در سابقه اول، این فرصت را به دست آوردم ولی قدرش را ندانستم و دوباره به طرف جرم رفتم ولی وقتی به قرآن پناه بردم تا مرهم ناراحتی هایم باشد، دیدم تا حالاچقدر عمرم بیهوده تلف شده و قدر زندگی و آزادی و کار و نان حلال را ندانستهام. این بار اگر عفو شامل حالم شود و آزاد شوم، عمل به دستورات قرآن را سرلوحه زندگیام قرار می دهم.