سکانس اول: نیمه شب یکی از شبهای زمستان 92 خیابان مولوی
ساعت از نیمه شب گذشته و سر صحبت با پیرمردی که به حفاظ فلزی ورودی یکی از بانکها تکیه داده و از سوز سرما دور خودش چنباتمه زده باز میشود. از روزگار گلایه دارد که سر «پیری و کوری» 5 سال است او را کارتنخواب خیابانهای محله اجدادیش کرده... بساطش را درست زیر بنر تبلیغاتی «فرصت استثنایی سرمایه گذاری با سپرده ناب» بانک... پهن کرده و از همسایه «کارتن به کارتن» چند شب گذشتهاش در باغ فردوس میگوید که نتوانست تا صبح دوام بیاورد و از سوز سرما یخ زد... او که دل پری دارد سفره دلش را باز میکند و از تعداد و ظرفیت بسیار کم گرمخانهها میگوید. از شب گذشته میگوید که به چند گرمخانه سر زده و هیچ گرمخانهای او را پذیرش نکرده و شب را تا صبح با 30 نفر دیگر در ون شهرداری گذرانده است. از «جولان شپش» در گرمخانهها مینالد و این که ترجیح میدهد شب را تا صبح در سرما بماند ولی شپش به جانش نیافتد و انواع امراض مختلف را نگیرد! میگوید در این شبهای سرد که آمار پذیرش در گرمخانهها زیاد است تعداد پتو کافی نیست و به هر 3 نفر یک پتو میدهند.
پیرمرد که بین دیگر کارتنخوابها به «سید» معروف است پکی به سیگارش میزند و در بین حرفهایش مدام از نیامدن سرویسهای گرمخانه در چند شب اخیر گلایه میکند. به قول خودش «سربسته» از شگردشان برای زنده ماندن در سوز سرما تعریف میکند و میگوید: این خط «بی آر تی» پناهگاه ما در این شبهای سرد شده... از شبهایی میگوید که برای در امان ماندن از سرمای غیرقابل تحمل آن، سوار اتوبوسهای «بی آر تی» خط خاوران آزادی میشوند و تا صبح از سر خط تا ته خط میروند و بالعکس و این مسیر 40 دقیقهای را دوباره برمیگردند تا هم از سرما نجات پیدا کنند و هم ساعتی در گرما بخوابند...!
کمی آنسوتر سراغ جوان 35 سالهای که در کنار کپه آتش کوچکی نشسته و به گقته خودش 11 سال است که کارتنخواب خیابانهای شهر است از سپری کردن شب در سرمای زمستان میگوید از درگیر شدن یک پیرمرد در گرمخانه تهرانپارس آنهم تنها بدلیل درخواست یک لیوان چای اضافه! از اینکه «شپش» سراپای گرمخانههای را پوشانده و او حاضر است سوز سرمای بهمن ماه را به جان بخرد ولی «شپش» به جانش نیافتد... از آب سرد حمامها و وضعیت بهداشتی نامناسب آنجا میگوید و از اینکه «شپش» باعث تشدید عفونت پاهایش شده... دلش آنقدر پر است که حاضر به التماس برای بهتر شدن وضعیت گرمخانهها است و خلاصه حرفهایش اینست که او و امثال او به دلیل کارتنخوابی و اعتیادشان توسط خیلیها آدم حساب نمیشوند. او که از این همه سال در به دری خسته است میگوید: در این شبها که چهار ستون بدن آدم از سوز سرما میلرزد نه گرمخانه میتوانیم برویم و نه در خیابان میتوانیم بمانیم.
اما پسر بچه 17 سالهای که 3 سال است آواره خیابانهای شهر تهران شده نظر دیگری دارد. او که اهل زاهدان است از برخورد کارکنان گرمخانهها راضی است و میگوید: تنها بعضی از خدمتگزاران گرمخانهها بد برخورد میکنند و بقیه کارکنان برخورد خوبی با آنها دارند. او که کلاه پشمیاش را تا روی چشمانش پایین کشیده، مدام به پایپ بلوریاش پک میزند و میگوید: مصرف اصلی من و اکثر کارتنخوابهای این محدوده، هروئین است ولی شبها برای اینکه خوابمان نبرد شیشه هم مصرف میکنیم. شیشه مصرف میکنیم چون اگر در این سرما بخوابیم یا یخ میزنیم یا دزدها لختمان میکنند و دار و ندارمان را میبرند...!
خلاصه اینجا ایرانی کوچک است؛ از کرمانشاهی و شمالی و بلوچ تا مشهدی، خوزستانی، عرب و حتی تهرانی در این خیابانها یافت میشود؛ حاکمانی سیاه، که هریک در گوشهای از خیابان بساط حکومت کارتنی خود را پهن کرده و در قلمرویی که بزرگیاش به اندازه وسعت تختهای کارتنیشان است، جولان میدهند. جوان 31 ساله اهوازی که روی پلههای بانک ملت جاگیر شده با صدایی گرفته از 7 سال دوری از زن و 2 دخترش میگوید از دومین دخترش که تنها 1 بار او را دیده و امروز 7 ساله شده... از وضعیت گرمخانهها میپرسم و میگوید: به نظر شما اگر وضعیت گرمخانهها خوب بود من اینجا بودم؟!
سکانس دوم: کوچه منتهی به گرمخانه خاوران، ساعت قبل از نیمه شب
از پیچ کوچهای که انتهایش به گرمخانهای معروف به مشیریه یا خاوران میرسد میگذریم و سر صحبت را با پیرمردی باز میکنیم که اواسط شب در گوشه کوچه بساطش را پهن کرده و تمام تلاشش را متمرکز آخرین لحظات نشئگی شبانه خود کرده؛ پیرمرد تمام هوش و حواسش را جمع کرده تا با یک دست فندک را زیر زرورق خوب بچرخاند و با دست دیگر لوله فلزی را درست روی دود سفید هروئین لغزان روی زرورق بگیرد تا مبادا ذرهای از آن از کَفَش برود؛ در حین مصرف، از کسب و کار گذشته و مقایسه دورانی که در همان محله مشیریه، صاحب دو خانه بود و این شبها مهمان گرمخانههای شهر شده میگوید. از این که با وجود «شپش» در گرمخانه مجبور است برای در امان ماندن از سوز سرما به گرمخانه بیاید. او حتی برای نمونه چند شپش از لباسهایش در میآورد و نشان میدهد و میگوید: هر چند روز یکبار علیرغم سرد بودن آب گرمخانه حمام میرود و تمام لباسهایش را هم عوض میکند ولی دوباره وقتی پایش را به گرمخانه میگذارد روز از نو شرو ع میشود و جولان شپشها در بدنش از نو... از غذای گرمخانه راضی است و با خندهای نمکی تنها گلهمندی ساکنان گرمخانهها را مزه ترش سوپ آنجا میداند!
مرد جوانی که در هر جملهاش چندین بار گریزی به گواهینامه پایه 1 و کامیونی که سالها روی آن کار میکرده میزند، از نظافت و وضعیت بهداشتی گرمخانهها گلایه دارد. آنقدر کم حرف و خجالتی است که از لا به لای حرفهایش تنها میتوان فهمید که 2 سال است مهمان این گرمخانه است و تنها مشکلش در این سالها وضعیت نامناسب حمام و پزشک در این گرمخانه است...
سکانس سوم: حاشیه بزرگراه آزادگان ساعت بعد از نیمه شب
وارد بیغولههای تاریک اطراف بزرگراه آزادگان و کوره پز خانهها که میشوی درست زیر خط افق جایی که چراغهای شهر سوسو میزنند تعداد زیادی از کارتنخوابهای این شهر شب را میبینی که یا در پس دیوارهای نیمه خراب و یا در اطراف دیوارههای بلند دودکشهای کوره پز خانهها پناه گرفتهاند و هر چند نفر دور گُلهای از آتش حلقه زدهاند.
از مرد جوانی که در کنار آتش ایستاده دلیل کارتنخوابیاش در این شبهای سرد را با وجود گرمخانهها میپرسم و او در جواب میگوید: پیش از این چند بار به این گرمخانهها رفتهام ولی باید قبل از ساعت 9 بروی تا پذیرشت کنند و کار ضایعات هم از ساعت 9 شب شروع میشود و عملا برای ما ضایعات جمعکنها قابل استفاده نیست. چون اگر یک شب نتوانی کاسبی کنی و ضایعاتی جمع کنی، مجبوری روز بعد را گشنه و بدون پول سرکنی.
پسر جوان دیگری هم که کمی آنسوتر نشسته بود از ترس معتادان برای مراجعه به این گرمخانهها میگوید؛ از این که مبادا صبح روز بهد آنها را به کمپهای اجباری ببرند...
سکانس چهارم: «شـــــپـــــش» برنده دعوای میان استانداری، شهرداری و ستاد مبارزه با مواد مخدر
احداث گرمخانه در تمامی کشورهای جهان به عنوان یکی از سیاستهای کنترل این موضوع در نظر گرفته شده است. در تهران این مسأله از سال 82 بیشتر مورد توجه قرار گرفت؛ زمانی که به دلیل وجود سرمای شدید و بیتوجهی نسبت به عواقب آن، 18 نفر در سطح شهر تهران جان سپردند و این موضوع در رسانهها سر و صدای زیادی به پا کرد.
پس از آن شهرداری تهران برای کنترل بیشتر این مسأله، اقدام به احداث فضاهایی کرد که نخستین نمونههای آن فضاهای چادر مانندی بودند و بعد کمکم گرمخانهها احداث شدند. این گرمخانهها نیز عمدتاً سولههای ورزشی بودند که برای نگهداری افراد بیخانمان تغییر کاربری یافتند.
طبق آئین نامههای مصوب، گرمخانهها به محلی اطلاق میشوند که امکان استقرار افراد درمانده، معلولین جسمی، بیماران روانی سرگردان، افراد مجهول الهویه و سالمندان بی خانمان را فراهم میکنند. همچنین استحمام، معاینات پزشکی، مشاوره و مددکاری، امکان اسکان شبانه، تغذیه و پذیرایی و انجام فعالیتهای فرهنگی و مذهبی از جمله خدماتی است که برای این اماکن درنظر گرفته شده است.
همچنین پاک کردن چهره شهر از وجود آسیب دیدگان اجتماعی، مهار کاهش و کنترل آسیب دیدگان اجتماعی شهر تهران در جهت تحقق شهر سالم ، ریشه یابی علل زمینه ها وبسترهای آسیبهای اجتماعی و در آخر حمایت و توانمندسازی آسیب دیدگان و خانوادههای در معرض آسیب از جمله اهداف احداث این اماکن بوده است.
اما فعالیت امروز گرمخانهها یا مددسراها پس از گذشت یک دهه از فعالیتشان گرچه توانسته تا حدی زیادی بار مشکلات قشر آسیبپذیر و بیخانمان شهر را بر دوش کشد ولی شرایط نامناسب بهداشتی، ضعف در قرنطینه سازی مراجعان و کمبود فضا در کنار امکان انتقال بیماریهای مسری در فصل سرد سال که میزان مراجعه به این مراکز را افزایش میدهد میتواند مشکلاتی را برای این افراد بوجود آورد.
به گفته رضا جهانگیری فر معاون امور اجتماعی سازمان رفاه شهرداری تهران ظرفیت مراکز مددسراهای فرامنطقهای بیش از 600 نفر و 10 گرمخانههای اضطراری پایتخت نیز جمعاٌ پذیرای بیش از 1200 نفر است که معمولا این مراکز از ظرفیت موجود هم بیشتر پر میشوند.
او میگوید: در زمستانها تعداد مراجعین به این مراکز بسیار بیشتر از دیگر فصول سال است و ما در برخی شبهای زمستان پذیرای بیش از 3000 نفر نیز بودهایم. به عنوان مثال در مرکز خاوران که ظرفیت 330 نفر را داراست، در برخی شبها مجبور به پذیرش 1100 نفر نیز شدهایم و قطعا امکانات این مراکز جوابگوی این حجم از مراجعه کنندگان نیست.
معاون امور اجتماعی سازمان رفاه شهرداری تهران: 70 درصد از مراجعان گرمخانه، معتادان متجاهرند
جهانگیری فر با اذعان به مشکلات بهداشتی و نظافتی موجود در گرمخانههای پایتخت، معتقد است: بیش از 70 درصد مراجعه کنندگان به گرمخانههای پایتخت، معتادان متجاهری هستند که طبق ماده 16 قانون مبارزه با مواد مخدر میبایست به اردوگاههای اجباری ستاد مبارزه با مواد مخدر و استانداری ارجاع شوند که متاسفانه با بسته شدن مرکز شفق به عنوان تنها مرکز اجباری پایتخت و ظرفیت بسیار پایین مرکز اخوان ملارد، عملا این افراد به گرمخانههای شهر سرازیر شدهاند.
وی تاکید دارد: در شبهای اخیر ما با توجه به سرمای هوا و با وجود تعداد مراجعان بیش از ظرفیت، درهای گرمخانهها را به روی هیچ کس نبستیم و حتی مامورانمان را نیز موظف کردیم که به صورت اجباری بیخانمانهای شهر را به این مراکز منتقل کنند.
معاون امور اجتماعی سازمان رفاه شهرداری تهران میگوید: با توجه به اینکه پذیرش بیش از اندازه این مراجعان مشکلات بهداشتی را برای گرمخانههای پایتخت به وجود آورده ولی ما سعی کردیم با اضافه کردن پتو، سمپاشیهای زودهنگام، در دسترستر کردن مواد بهداشتی و حتی تعبیه سرویسهای بهداشتی پرتابل، از مشکلات گرمخانهها در فصول سرد سال بکاهیم.
جهانگیری فر با انتقاد از مسئولین ستاد مبارزه با مواد مخدر و استانداری تهران، مشکلات موجود را ناشی از عدم هماهنگی میان دستگاههای مختلفی همچون ستاد مبارزه با مواد مخدر و استانداری تهران میداند و عنوان میکند: متاسفانه مسئولین در پاسخ به مکاتبات ما مبنی بر در اختیار قرار دادن امکانات برای معتادان بیخانمان مشمول ماده 16 عنوان کردهاند که شهرداری به دلیل بیخانمان بودن این افراد موظف به رسیدگی و اسکان آنها است. لذا استانداری تهران و ستاد هماهنگی آسیبهای اجتماعی باید در این باره پاسخگو باشند و ما از این دستگاهها و مسئولین آن مطالبه داریم.