سایر زبان ها

صفحه نخست

انتخابات

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

خانم ها حتما بخوانند؛

وقتی با چادر فاطمی شدم

سالها چادر سر کردم، مثل همه چادری ها، اما همیشه مقنعه ام جلوتر از چادر بود.نوشته ی زیر توسط طیبه امیری برای ما ارسال شده است که در ادامه میخوانید.

مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛

حتما با سلسه مطالبی با عنوان "خانم‌ها حتما بخوانند" یا محوریت مسئله حجاب که هر شب در مجله شبانه منتشر می‌شود آشنا هستید.

اگر شما دوستان گرامی نیز مطلب، خاطره،دلنوشته و ... در مورد مسئله حجاب دارید می توانید به ایمیل bashgaheshabaneh@gmail.com ارسال کنید تا با نام خودتان منتشر شود شما حتی می توانید در این بخش مطالب دیگر عزیزان را نقد کنید.

----------------------------------------------------------------

از چادر که پرسیدی کلی فکر کردم ! تا جایی که یادم می آمد،همیشه من بودم و چادرم.
شاید تعجب کنی، ولی باور کن کمتر از 7 سال داشتم که بر سرم نگین خدایی شدن بود.شاید فکر کنی مادر به زور چادر به سرم می کشید و مرا با خود بیرون می برد، نه !چادر دوستـــــــــ  من بود. مادر میگفت، کودکی هایم زیبا بود..

میگفت: " وقتی کوچکتر بودی، چادر را که سر میکردی (هیچ)، رو هم میگرفتی! "میگفت: " با چادرِ که رو گرفته بودی، زن همسایه کلی تو را ناز می کرد و قربان صدقه ات میرفت ..."میگفت: "چادری برایت دوخته بودم که جای دست داشت، تا تو راحت باشی میگفت: "هروقت بیرون می رفتم، برایت هدیه ای می خریدم، محض چادر سرکردنت "

فکر کن تو چطور همیشه لباس می پوشی و بیرون می روی، اگر نپوشی انگار چیزی کم داری،حس من هم نسبت به چادر اینطور بود .خیلی از دوستانم چادری به سر نداشتند . با هم مدرسه می رفتیم ، می خندیدیم، بازی می کردیم. آنها با مانتوی مدرسه بودند و من اضافه بر آن مانتو، یک برگ از حریم یاس با خود داشتم.سالها چادر سر کردم، مثل همه چادری ها، اما همیشه مقنعه ام جلوتر از چادر بود .

بعضی از دوستان، منکر این کارم بودند اما برایم دشوار بود و دوست هم نداشتم چادر را جلوتر از مقنعه یا روسری بگذارم.چندسال قبل با دوستانم رفته بودیم مشهد، یکبار به حریم رضوی که رسیدیم در نزدیکی ضریح نشستم و لب به دعا گشودم.. کش چادر را برداشتم تا راحت تر حس بگیرم ...

 ساعتی گذشت و موعد قرار با دوستان رسید.سر را بلند کرده و قدی راست کردم، چند قدمی رفتم. به جایی رسیدم که در تیررس آقایان هم بود.کش چادر را رها کردم و مثل بعضی چادری ها،  چادر را جلوتر کشیدم  و چند لحظه ای رو گرفتم.با نگاهم به دنبال دوستان بودم.. احساس کردم چقدر آرام تر از همیشه ام.شاید چادر چند سانتی جلوتر آمده بود اما دلم به قدر دریا آرامش یافته بود. دیگر دلم نیامد آن آرامش (بیشتر) را از دست بدهم ...

بعدها برخی میگفتند "بهت نمیاد"، "زشت شدی" ،حرفهاشان مهم نبود.به آنچه می خواستم رسیده بودم و می دانستم اینطور که باشم خدا راضی تر است..چرا؟ چون اگر بطور اتفاقی، پایم روی چادر می رفت و چادر عقب تر می رفت، دیگر موهایم دیده نمی شد.حالا بیشتر عطر حریم یاس را حس می کنم ؛  دیگر _خدا را شکر _  برایم رضایت خدا از هر بنی بشری ارزشمندتر است ..

برچسب ها: حجاب ، چادر ، مجله ، شبانه ، باشگاه
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.