به گزارش خبرنگار حوزه سینما
باشگاه خبرنگاران؛ صحنه کشته شدن ملوک به دست پدر و برادرش در سالن پخش میشد،خانمی که روی صندلی کناریام نشسته بود از وحشت چادرش را روی صورتش کشید وبعد گذشتن چند صحنه دیگر از فیلم سالن را ترک کرد. من هم اگر مجبور نبودم از همان ابتدا باید میزدم بیرون.
خانه پدری شبیه آنونسی بود که از روی سریال "روزگار قریب" ساخته باشند در آن سریال هم مهدی هاشمی نقش اول را بازی میکرد و بر اساس شباهت با چهره او برای دورههای سنی مختلف آن کاراکتر بازیگرانی انتخاب شده بودند.
نقش پدر دکتر قریب را هم مهران رجبی بازی میکرد. و در اینجا دقیقا همان اتفاقات به عینه تکرار شد.
حتی دوره زمانی هر دو فیلم تقریبا یکی است با این تفاوت که در خانه پدری دوربین از یک لوکشین ثابت هرگز بیرون نیامد. در حالی که "روزگار قریب"کار بسیار پرلوکشینی بود و فیلمبرداری آن در فضاهای متعددی انجام پذیرفت.
"خانه پدری" قاببندیهای زیبا و تدوین درستی داشت اما نه تنها بازیهای آن چنگی به دل نمیزد بلکه انتخاب بازیگران هم کاملا اشتباه بود.
مثلا مهران رجبی بیشتر از اینکه به یک قاتل ناموسپرست شبیه باشد برای نقش ابلههای سرزباندار مناسب است و مهدی هاشمی هم به مردهای عصبی اما بیخطر گیلکی بیشتر میماند تا کسی که بتواند درنوجوانی چنین عمل وحشیانهای انجام دهد.
انگار عیاری میخواسته چهره مظلوم و فداکاری که از نیاکان این سرزمین در" روزگار قریب" به تصویر کشیده را یکجا ویران کند.
دقت کنید؛ همان چهرهای که کانون سریال "روزگار قریب "قرار گرفت و تمام زندگی او در حال خدمت گذاری به مردم کشورش به تصویر درآمد اینجا به عنوان وحشترین قاتل معرفی میشود و اتفاقا حتی همان هنرپیشهای که نقش پدری را بازی کرد، که این مرد خدمتگزار را تربیت کرده بود "مهران رجبی" اینجا و در فیلم خانه پدری نقش پدری را بازی میکند که همین چهره«مهدی هاشمی» را به سمت بیرحمانهترین جنایت سوق میدهد.
کیانوش عیاری خوزستانی است و مسالهای که او به عنوان گذشته سرزمین ایران نشان میدهد فقط در بخشهایی از همان استان کشور وجود داشته که آن هم تحت تاثیر فرهنگ عربی شکل گرفته است و به کل کشور ما مربوط نمیشود.
در این یادداشت فرصت و مهلت این نیست که به تحلیلهای جامعه شناختی دست بزنیم وگرنه میشد کاملا اثبات کرد که در جامعه سنتی ایران اگرچه از جهات دیگری در حق زنان ظلم میشده اما آن چیزی که کیانوش عیاری در خانه پدری نشان میدهد جزو آن موارد نیست و مسالهای کاملا عربی به حساب میآید.
جایی که عیاری نشان میدهد خانه پدری خود او در خوزستان است نه خانهای درمرکز ایران که بشود آن را به تمام کشور تعمیم داد.
ظاهرا این فیلمساز که تا به حال هیچگاه اینقدر حاشیه نداشت، اینبار بعد از فوت همسرش دچار احساسات خیلی رقیقی نسبت به خانمها شده و با ساختن چنین اثری این احساسات روانی را تخلیه کرده.
حالا بگویید اکران این اثر در جشنوارههای خارجی چه آبرویی از ایران که نمیبرد و اکران آن در سینماهای داخل هم چه روانی که از مردم ما بهم نمیریزد؟!
عیاری با این فیلم به همان سمت رفت که پیر پائولو پازولینی دراواخر عمرش رفت.
حتی اگر بشود آثار پازولینی را تاحدودی ( فقط تا حدودی) اینطور توجیه کرد که واکنشی هرچند افراطی نسبت به شرایط زمانی او بوده،کار عیاری در ساخت چنین اثر کثیفی را نمیتوان توجیه کرد چون واکنش به شرایط زمانه او نیست و صرفا تخلیه احساسات شخصی این فرد به حساب میآید.
آقای عیاری! لطفا گناه پدر خودتان را گردن پدران تمام مردم این سرزمین نیندازید.
میلاد جلیل زاده/ انتهای پیام/