به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران فیلم شروع بسیار خوبی دارد. دوربین خیلی نرم و ملایم به چمران (فریبرز عربنیا) نزدیک میشود و او را در قاب میگیرد. مسیر حرکت دوربین از همان آغاز خبر از ورود به جهان ذهنی شخصیت اصلی میدهد. خیره شدن چمران بر عقابی که رها و مقتدرانه در آسمان بال گشوده، یکی از بهترین نماهای آغازین فیلم است که به اقتدار معنوی شهید چمران اشاره دارد. «چ» بیشتر فیلم «شخصیت» است تا فیلم «ماجرا». با وجود تعدد حوادث و خردهداستانهای مختلفی که فیلم را به اشغال خود درآوردهاند اما ساخته جدید حاتمیکیا به تمام معنا یک فیلم «شخصیت»محور است نه داستانمحور. «چ» سفری است پر افت و خیز به درون هزارتوی ذهن مردی که فراتر از روزگار خود میاندیشید. «چ» یک فیلم سیاسی یا تاریخی نیست. حاتمیکیا در این فیلم در پی کالبدشکافی روانی چمران است. به دیگر بیان، «چ» از اساس یک اثر روانشناسانه است و دغدغه اصلیاش ارائه تصویری قهرمانپردازانه و اسطورهای از یک چریک نیست. «چ» به هیچ وجه یک اثر بیوگرافیک نیست بلکه فیلمی است درباره مردی بسیار پیچیده که میکوشد با «درایت» و«فراست» خود مشکلگشایی کند، نه با فشنگ و اسلحه. چمران حاتمیکیا مردی است که در برههها، موقعیتهای خطیر زندگی و بزنگاههای سرنوشت خود را نمیبازد، دست و پایش را گم نمیکند، میداند چه موقع باید عقبنشینی کند و چه موقع پیشروی. او حضوری جادویی و گاه متافیزیکی دارد (به یاد آورید سکانس ملاقاتش با دکتر عنایتی را در اتومبیل).گویی همگام با جسمش، روح و روانش نیز در هر لحظه و هر صحنه جاری است. دوست و دشمن مقهور مغناطیس غریبی هستند که در شخصیت چمران وجود دارد. او میداند که چه موقع باید با «منطق» آدمهای دور و برش را مجاب کند، چه هنگام با «احساس». اسلحه و باروت گزینههای آخر او هستند. چریک کت و شلواری حاتمیکیا یک رهبر کاریزماتیک است که با «طمأنینه» منحصر به فردش هر مانعی را از سر راه برمیدارد. فیلم درباره مغناطیس غریب این مرد است؛ شاید به همین خاطر حاتمیکیا فقط 48 ساعت از زندگی شهید چمران را تصویر کرده است. اگر قرار بود «چ» قالب زندگینامهای به خود گیرد دیگر فرصت چندانی برای پرداختن به این مغناطیس بیانتها و تمامنشدنی نبود، در همین راستا به اسم فیلم دقت کنید: «چ». اگر حاتمیکیا نام فیلمش را به جای «چ» میگذاشت «چمران»، آنگاه از جذابیت عنوان کاسته میشد، همانگونه که چ بخشی از نام خانوادگی چمران و یک حرف از حروف الفباست، خود فیلم هم برخلاف تصور اولیه و پیشفرضهای تماشاگر، در پی به نمایش گذاشتن وجوه و تأثیرات بیرونی مغناطیس شهید چمران است نه عملیات پارتیزانی او ضمن آنکه چ یادآور عنوان اختصاری مبارز شیلیایی دکتر «ارنستو چهگوارا» و همسانسازی چمران با او نیز هست. بسیاری از تماشاگران، چمران این فیلم را مبارزی بسیار آرام، سازشپذیر، مردد، محتاط و گاه خنثی توصیف میکنند در حالی که اصلا به این نکته توجه ندارند که «چ» اصلا قرار نیست که به سبک و سیاق فیلمهایی مثل «عمرمختار» (مصطفی عقاد) یک فیلم بیوگرافیک با چاشنی قهرمانپردازی باشد. حاتمیکیا با «چ» به سراغ همان هالهای رفته که معتقدند گرد آدمهای کاریزماتیک را فرا گرفته و دیگران را مسحور میکند. فیلم اما در اجرا برای نمایش این جاذبه پنهان با مشکلاتی مواجه است از جمله بازی بیش از حد کنترل شده عربنیا و هدایت نهچندان حساب شده او از جانب کارگردان. یک نوع تصنع بر بازی عربنیا حاکم است، انگار که او در بیشتر صحنهها مواظب بوده که ریتم حرکات و صحبتش تند نشود یا از محدودههای فیزیکیای که فیلمبردار تعیین کرده، منحرف نشود. این مواظبت یک جاهایی به ثمر نشسته اما در برخی جاها از کنترل بازیگر و کارگردان خارج شده است. فیالمثل در سکانس ملاقات چمران با دکتر عنایتی (مهدی سلطانی) در اتومبیل یا آنجا که چمران مردم را به خاطر به گلوله بستن اسرا شماتت میکند، چند بار عربنیا از قالب نقش چمران بیرون میآید، تبدیل میشود به خودش و نزدیک میشود به نقشهای آشنای فیلمهای گذشتهاش. نقش چمران در «چ» از آن دست نقشهایی است که حداقل 50 درصدش به فیزیک، چهره و نحوه بازی هنرپیشه وابسته است. جزئیات و نمود بیرونی «طمأنینه»، زیرکی، هوشیاری و گوشبهزنگی چمران چیزی نیست که در متن فیلمنامه بتوان به دقت توصیفش کرد. «چ» اگر چه فیلم فاخر و قابل دفاعی است اما در اجرا از کاستیهای قابل توجهی رنج میبرد. سکانسهای این فیلم از لحاظ اجرایی بسیار با هم متفاوتند، انگار که کارگردانی صحنههای مختلف «چ» بین دو یا سه کارگردان تقسیم شده و هر یک از این کارگردانها بدون حضور دیگری انجام وظیفه کرده است. برای درک بهتر این نکته کافی است چند سکانس از فیلم را با یکدیگر مقایسه کنیم: سکانس برخورد هلیکوپتر با کوه و تخریب و انفجار متعاقب این حادثه، سکانسهای مبارزه مسلحانه نیروهای تحت امر اصغر وصالی (بابک حمیدیان) و مردم با کردهای تجزیهطلب و سکانس مذاکره چمران با دکتر عنایتی در کوهستان. سکانس هلیکوپتر هم از نظر کارگردانی و هم به لحاظ جلوههای ویژه فوقالعاده، در سینمای ایران اگر بینظیر نیست، کمنظیر است و امضای خاص حاتمیکیا را دارد. سکانسهای مبارزه، تداعیگر فیلمهای ارباب رعیتی دهه شصت و برخی فیلمهای تاریخی و جنگی سینمای ایران است. این سکانسها را هر کس دیگری هم غیر از حاتمیکیا میتوانست بسازد. مشابه این صحنهها را میتوان در فیلمهایی نظیر «دادشاه» (حبیب کاوش)، «حماسه دره شیلر»، «شورشیرین» و امثالهم یافت. سکانس مذاکره اصلا از سینما نشان ندارد! این سکانس از نظر فرم، ماهیت رادیویی و از نظر محتوا، ماهیت سخنرانی، بیانیه و مقاله را دارد و هیچ «اکت» خاص یا تأثیرگذاری در آن دیده نمیشود. دیالوگ بر کل صحنه غلبه دارد. دوربین فاقد کارکرد است و فقط صحنه را ضبط میکند. اگر تمام دیالوگهای دکتر عنایتی را پشت سر هم و با حذف دیالوگهای چمران، روی کاغذ ردیف کنیم به یک مقاله یا بیانیه سیاسی دست خواهیم یافت در حالی که سینما نه میتینگ سیاسی است، نه رادیو. خب! تکلیف بیننده با این همه سکانس ناهمگون و نامتجانس چیست؟ چرا حاتمیکیا در سکانس بشدت تصویری هلیکوپتر، فرمانده بلامنازع صحنه است اما در سکانس بشدت صوتی مذاکره و خیلی از سکانسهای دیگر حضور بیانجامی دارد؟ «چ» براساس خلق و گسترش «موقعیت» پیش میرود. تقریبا اکثر سکانسهای فیلم هر کدام برای خود یک «موقعیت» محسوب میشوند. برخی از این بهاصطلاح موقعیتها از سینما فاصله گرفته و به تئاتر میل کردهاند مثل همه سکانسهایی که مردم به جان اسرا میافتند، صحنه جر و بحث اصغر وصالی با چمران در محوطه داخلی مقر پاسداران و چند صحنه مشابه دیگر. در این صحنهها هنرپیشهها به نوبت مقابل جمع میایستند، دیالوگ میگویند سپس سکوت میکنند تا نفر بعد همین رویه را پیش گیرد. سکانس حمل زخمیها با ارابه نیز تئاتری است و از جنس سینما نیست ضمن آنکه بازی عربنیا هم در این صحنه تابع ژستها و اکتهای بازیگران تئاتر است و مناسب سینما نیست. تدوین «چ» حرفهای است. جمع و جور کردن این همه نماهای جور و واجور داخلی و خارجی بسیار دشوار است و اگر برای یک تدوینگر خبره، دشوار نباشد حداقل وقتگیر است. اوج هنرنمایی تدوینگر فیلم را باید در سکانس انفجار هلیکوپتر سراغ گرفت. در این سکانس، نماها به سرعت عوض میشوند، از نماهای زائد کمتر اثری هست، زمان بهخوبی مدیریت میشود، ریتم شتاب فوقالعادهای به خود میگیرد و حاصل کار بهگونهای است که بیننده بهرغم سرعت زیاد تعویض نماها، جزئیات را گم نمیکند. به این نکته مهم هم باید اشاره شود که فیلمبرداری این سکانس آنقدر خوب و هدفدار است که در ترکیب با یک تدوین حرفهای توانسته این حس را به بیننده القا کند که انگار خودش در داخل هلیکوپتر نشسته و فاجعه را از نزدیک لمس کرده است. «چ» زیرکانه به ذهنیت مخاطب درباره چمران و آنچه در تاریخ اتفاق افتاده، جهت میدهد. شخصیتی که در فیلم حاتمیکیا را نمایندگی میکند اصغر وصالی است بالاخص آنجا که خطاب به چمران میگوید تو بیشتر چمران بازرگانی تا چمران خمینی. شاید روزی فیلمی ساخته شود با نام «ح»!؟
منبع: وطن امروز
انتهای پیام/