به گزارش خبرنگار حوزه سینما
باشگاه خبرنگاران؛ "فصل فراموشی فریبا" فیلمی بود که به دلیل خبرها و حواشی پیرامون ساختش قبل از این که دیده شود توجه خیلیها را جلب کرده بود، برای همین سالن نمایش آن تقریبا پر شده بود اما اکثر این تماشاگران بعد از دیدن کار کاملا مایوس شدند طوریکه نشست خبری این فیلم خیلی خلوت برگزار شد و یک سوم سالن بیشتر پر نبود.
فریبا دختر یک زن معتاد است که مرتب شوهر عوض میکند خود او هم قبلا معتاد بوده اما حالا ازدواج کرده و از آن محیط کاملا جدا شده، او دوستهای بزهکاری هم داشته که حالا ترکشان کرده .
همسر فریبا تک پسر یک خانواده نسبتا متمول است که بدون اجازه خانواده چنین دختری را انتخاب کرده و حالا شکاکیت مفرطی نسبت به همسرش دارد.
تمام آن چه که تا به حال خواندید ماجراهایی است که قبل از شروع فیلم اتفاق میافتد و ما باید از شروع روایت به طور تدریجی متوجهشان شویم.
این چیزها قصه نیستند بلکه قرار است زمینه قصه باشند اما باید گفت "فصل فراموشی فریبا" بیشتر از این که قصه داشته باشد دارای زمینههای آن است.
تا انتهای فیلم ما به طور تدریجی اطلاعاتی در مورد زمینه داستان پیدا میکنیم و درست وقتی که اطلاعات ما نسبتا کامل شد قصه با سقط شدن جنین فریبا و ترک خانه توسط او تمام میشود.
وقتی فیلم شروع شد فریبا با یک جعبه شیرینی و جواب مثبت آزمایش بارداری به خانه آمد و شوهرش با عتاب از او پرسید: "کدوم گوری بودی؟" همسر فریبا جعبه شیرینی و پاکت آزمایش را گرفت و نگاهی عصبانی به آنها انداحت و پرتشان کرد به کنار، بعد شروع کرد به کتک زدن فریبا و گفتن این که "من دوستت داشتم، تو چرا آدم نمیشی؟ تو چرا....."
همین جا معلوم میشود که فریبا هر روز توسط همسرش توی اتاقی که درب آن قفل شده محبوس است و این زن همسایه بوده که کلیدساز آورده و باعث شده تا فریبا بتواند برای آزمایش به بیرون منزل برود.
فریبا بعد این کتک خوردن، دوباره همان جا زندانی میشود و همان شب کار همسرش که راننده وانت است براثر تصادف به بیمارستان میکشد.
فریبا هم که باز با کمک همسایه از اتاق بیرون آمده وانت همسرش را برمیدارد تا برای ترخیص او از بیمارستان پول دربیاورد.
ماجرای چرخیدن فریبا در شهر و بارکشی او با وانت بخش طولی قسمت عمدهای از فیلم را تشکیل میدهد و در این میان او هر بار که به شوهرش در بیمارستان سر میزند باز هم با خطاب و عتابهای او مواجه است که با بدخلقی وحشتناکی به فریبا اتهامهای ناجور میزند.
وقتی در سالن بودم و اواسط فیلم یک بار دیگر فریبا به بیمارستان رفت و همسرش باز با او همین طور برخورد کرد، تمام سالن نمایش پر شده است از نک و نال و اعتراض مخاطبانی که با صدای بلند به این روند قصه اعتراض میکردند.
در نشست خبری فیلم پرسیدم چرا فریبا همان ابتدا ماجرای باردار شدنش را به همسرش نگفت تا شکاکیت او را نسبت به خودش از بین ببرد؟ نویسنده کار پاسخ داد: "او میخواست این را بگوید اما همسرش با کتک کاری و دعوا فرصت نداد."
من از این پاسخ قانع نشدم. چه طور فریبا از پشت دری که به آن پناه برده میتواند داد بکشد؛ "احمق منم دوستت دارم" اما فرصت نمیکند جمله "تو پدر شدی" را به زبان بیاورد!
در بیمارستان بارها فریبا با همسرش روبه رو شد و کلی مکالمه بین آنها رفت و آمد کرد اما معلوم نیست که چرا این زن همه چیز گفت و باز هم فرصت نکرد جمله "تو پدر شدی" را به زبان بیاورد.
پس اگر بخواهیم مثل قدیمیها دنبال پیام اثر باشیم لابد این فیلم میگوید: (همسران باردارتان را به جرم زبان بسته بودن کتک بزنید) در حالی که به نظر نمیرسد سازندگان آن زیر بار چنین مضمونی بروند، پس چرا فریبا جمله "تو پدر شدی" را با وجود این همه فرصتی که برایش پیش آمد نگفت؟
این بیمنطقی که اساس فیلمنامه "فصل فراموشی فریبا" را زیر سوال میبرد به هیچ وجه توجیه پذیر نیست.
اگر فریبا این جمله را میگفت کل مسیر داستان عوض میشد و او هم میتوانست این را بگوید اما نگفت.
فریبا این را نگفت چون نویسنده میخواسته که داستان در این مسیر باشد اما او در حقیقت نتوانسته اسباب منطقی این مسیر را فراهم کند و به جای آن از طول قصه کلی اطلاعات عرضی را عبور داده که مربوط به قبل از شروع فیلم هستند، یعنی قبل از مقطعی از زندگی فریبا که در این فیلم برش خورده و به نمایش درآمده.
"فصل فراموشی فریبا" کارگردانی بدی نداشت بازیها هم بد نبود اما حتی یک کارگردانی خوب در بستر فیلمنامهای ضعیف به مثال کوهی یخی میماند که در اقیانوس ضد یخ شناور است.
پرچمی که بر قله این کوه زدهایم در انتهای 90 دقیقه تبدیل خواهد شد به دستمالی نمناک.
میلاد جلیل زاده/
انتهای پیام/ اس
چه طور فریبا از پشت دری که به آن پناه برده میتواند داد بکشد؛ "احمق منم دوستت دارم" اما فرصت نمیکند جمله "تو پدر شدی" را به زبان بیاورد!