سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

"قصه‌ها"ی "رخشان بنی‌اعتماد" درخشان نبود

به نظر می‌رسد این فیلم هیچ چیز قابل توجهی نداشت به جز نام "رخشان بنی‌اعتماد" که پس از مدت‌ها او را دوباره در عرصه فیلمسازی می‌دیدیم.

حوزه سینما باشگاه خبرنگاران؛ "قصه‌ها" با "عباس" (محمدرضا فروتن) شروع می‌شود و البته ما همانجا با مستند سازی که "حبیب رضایی" نقش آن را بازی می‌کند هم آشنا می‌شویم.
 
کاراکتر عباس حالا تبدیل به یک راننده تاکسی سر به راه شده که سعی می‌کند در خلال دیالوگ‌های دردودلی‌اش با این مسافر مستندساز فاصله منطقی وضع امروزش را با سرانجامی که در "زیر پوست شهر" داشت توجیه کند و "حبیب رضایی"، مستندسازی که در "زیر پوست شهر" فقط در حد صدای خارج از قاب حضور داشت حالا جلوی دوربین آمده تا نخی باشد برای ربط دادن خود به قصه‌های مختلف این فیلم مبهم.
 
وقتی "حبیب رضایی" از ماشین پیاده شد عباس با معصومه (مهراوه شریفی نیا) برخورد می‌کند که تبدیل به زنی بزهکار و شب‌گرد شده.
 
معصومه هم وقتی فهمید که عباس او را شناخته فرار کرد سپس عباس آمد و گزارش این دیدار را به مادرش داد و ما به این ترتیب دوباره با "طوبی مردانی دودانگه" یعنی مادر عباس برخورد کردیم...
 
از جایی که عباس گزارش دیدارش با معصومه را به طوبی می‌دهد ما دیگر عباس را نمی‌بینیم گرچه بازهم چند بار با طوبی همراه می‌شویم.
 
خیلی از شخصیت‌های دیگر هم همین طور بدون مؤخره رها می‌شوند و مخاطب تا آخر کار مرتب سراغشان را می‌گیرد؛ حتی روال این طور هم نیست که شخصیت‌ها به نوبت وارد شوند و روند قصه را به نفر بعد تحویل دهند؛ همچنین ورود و خروج آنها به داستان بدون هیچ نظم مشخصی صورت گرفته.
 
انگار کارگردان سراغ هر کدام از شخصیت‌ها و قصه‌هایشان هم فقط به همان اندازه رفته که از نظر عاطفی به آنها میل داشته، نه آن اندازه‌ای که نیاز دراماتیک قصه ایجاب می‌کرده است.
 
از گذشته اکثر شخصیت‌های فیلم تا حدودی می‌دانیم و پوزیشن "قصه‌ها" این است که می‌خواهد وضعیت آن شخصیت‌ها را در امروزمان نشان دهد، اما این رویکرد آنقدر الکن و همراه با لکنت عاطفی انجام پذیرفته که باعث می‌شود حتی شخصیت‌هایی که قبلا - با توجه به فیلم‌های گذشته بنی اعتماد-  به خوبی می‌شناختیم، حالا برای ما گنگ شوند.
 
در کنار این‌ها شخصیت‌های جدیدی هم در فیلم وجود داشتند که نه تنها مثل کاراکترهای قدیمی بدون مؤخره رها می‌شدند بلکه مشکل اینها مقداری بیشتر هم بود و حتی مقدمه نداشتند.
 
"قصه‌ها" ابداً قصه ندارد بلکه اگر آن را یک نوع خودستایی محض ندانیم لااقل باید گفت صرفا یک تفریح عاطفی برای کارگردانش بوده.
 
به جای این که اصطلاحات توسط درام به ما داده شود کاراکترها آن را برای هم توضیح می‌دهند تا به گوش ما هم برسد و جالب اینکه اکثر این توضیحاتِ به در گفتنی و از دیوار شنفتنی، در فضای داخلی اتومبیل‌هایی بیان می شود که در حال حرکتند؛ فضای داخلی تاکسی عباس، مینی بوسی که کارگران را به محل اعتراض می‌برد و آن تاکسی ون که در خدمت آسایشگاه است ، حجم متریک قابل توجهی از فیلم را به خود اختصاص داده‌اند و این قضیه ما را شدیدا یاد فیلم‌های "کیارستمی" می‌اندازد.
 
مابقی فیلم اکثرا در راه‌روهای مختلف موسسات خیریه یا دولتی می‌گذرد یعنی محیط‌های اداری و کاری و غیر از فضای داخل خانه نو برای نوبر و همسرش ما محیط داخلی یک منزل شخصی را نمی‌بینیم.
 
مشخص است وقتی شخصیت پردازی نداشته باشیم این هم از عهده‌مان برنمی‌آید که افراد را در بافت خانواده‌هایشان ببریم و وقتی در شخصیت پردازی ضعف وجود داشته باشد، کمیت قصه‌گویی هم می‌لنگد.
 
"قصه‌ها" غیر از داستان، کارگردانی هم ندارد و هزار جور توجیه عجیب و غریب لازم است تا قاب‌هایی تا این حد بد سلیقه را به عنوان مشخصات سبکی فیلم بپذیریم و قبول کنیم عمدا به کار نرفته‌اند در حالی که همه آنها سرسری انگاری و عدم خلاقیت بوده.
 
به نظر می‌رسد این فیلم هیچ چیز قابل توجهی نداشت به جز نام "رخشان بنی‌اعتماد" که پس از مدت‌ها او را دوباره در عرصه فیلمسازی می‌دیدیم.
 
میلاد جلیل زاده/
 
انتهای پیام/ اس
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
ناشناس
۲۲:۰۲ ۱۵ بهمن ۱۳۹۲
اینجوری هم نبود..از خیلی از فیلم ها بهتر بود