آرپي جي را کنار گذاشتيم رفتيم شناسايي، لاي نيزارها با لباس غواصي. لب جاده رسيديم. دو تا عراقي آمدند بالاي سرمان و شروع کردند به خنديدن.
اسلحه هم نداشتند. از خنزيز، خنزيز گفتنشان فهميديم فکر کرده اند ما گرازيم. گذاشتيم چند تا سنگ و کلوخ هم به ما بزنند و بروند.
مجموعه روزگاران- کتاب خاطرات آرپي جي زن ها- ص ۳۹
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید