سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

بم در انزوا

نگاهی به وضعیت ساکنان محله‌ فخرآباد بم

بم حالا دیگر مادر شده است، مادری بزرگ که درد 10 ساله‌اش هنوز نتوانسته به مویه‌هایش خاتمه دهد. مادری که فخرش دیگر فخرآباد نیست، نخل نیست، ارگ نیست، خانه‌ باغ‌هایش نیست.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،  بم مدت‌هاست که خالی شده است؛ از ریشه‌هایش، از مردم‌‌اش، از هویت‌ هزاران ساله‌اش. برای مردم شهر، ارگ هم دیگر ارگ قدیم نیست. همه امیدها به ارگ جدید و کارخانه‌هایی بسته شده که تعطیلی گاه به گاه و ورشکستگی آن،بخش اجتناب‌ناپذیری از زندگی مردم شده است.

 کانکس‌های اجاره‌ای

قدم زدن در میان محله فخرآباد بم بیش از آن که با احساس رضایت درونی همراه باشد، یادآور تنهایی، سرما، سکوت و غربت روزهای پس از زلزله است. غربت و سرمایی که هیچ ربطی به دی‌ماه ندارد، مردادش هم همین‌قدر سرد و ساکت باید باشد. گویی گذشت 10 سال هنوز نتوانسته مردم شهر را به زندگی و امید پیوند دهد. هنوز هم می‌توان در کوچه پس کوچه‌های محله‌‌های بم بدون هیچ هیجان و اضطرابی قدم زد و به درک چهره ناخوشایند و ابعاد وسیع زلزله دست پیدا کرد.

«فخرآباد» یکی از محله‌های حاشیه‌نشین بم است. مکانی که قشرهای مختلف کارگر، کارمند و باغدار با درآمد اندک بخش مهمی از جمعیت این محله را تشکیل می‌دهند و کانکس‌های اجاره‌ای محصور میان دیوارها و خانه‌ها تنها امید جوانانی است که کار و اشتغال دغدغه‌ همیشگی‌‌ آن‌ها بوده است.

 «محمد جلال‌آبادی»، یکی از ساکنان محله فخرآباد بم به‌شمار می‌رود که از زمان زلزله تاکنون به‌همراه همسر و سه فرزندش در کانکس اجاره‌ای زندگی می‌کند. او به ایران می‌گوید: زمانی که زلزله به شهر زد، در نظام‌آباد که 20 کیلومتری بم است زندگی می‌کرده و در واقع پس از زلزله بوده که برای زندگی به بم آمده است. او که 26 سال بیشتر ندارد و هم‌اکنون کارگر یکی از سردخانه‌های خرما است، کانکس‌های بم را بهترین مکان برای آغاز زندگی مشترک‌ می‌داند. 

به‌اعتقاد محمد، بسیاری از جوانان بم که توان تهیه مسکن و خانه مناسب ندارند، به کانکس‌های اجاره مراجعه می‌کنند. او می‌گوید: بخش اعظم ساخت و سازهای گسترده شهری توسط مهاجران غیربومی شهرهای شمالی، کرمان و سیستان صورت می‌گیرد. او معتقد است قیمت خانه‌ در مناطق مرفه‌نشین بم از 100 تا 600 میلیون تومان متغیر است و در محله فخرآباد که  ‌قشر کم درآمد جامعه در آن ساکن هستند، خانه‌ای با متراژ 70 متر از 70 تا 80 میلیون تومان قیمت‌گذاری می‌‌شود.



سجاد مسلمی، یکی دیگر از اهالی محله فخرآباد است که مهاجرت تعداد بسیاری از مردم بم پس از زلزله‌ را مهم‌ترین معضل بمی‌ها می‌داند. او می‌گوید: بخش زیادی از مردم به‌دلیل از دست دادن قوم و خویش و تعدادی دیگر به‌خاطر ویرانی و غارتی که پس از زلزله در شهر انجام می‌شد، بم را برای همیشه ترک کردند. به باور او، شهر بم خانواده‌های اصیل زیادی مثل بسطامی‌ها و بهزادی‌ها داشت که پس از زلزله از شهر رفتند. درواقع همین عامل سبب شد که مردم خانه‌های خود را با رقم‌های اندک بفروشند و شهر را به مهاجرانی بسپارند که سودای ساخت و ساز داشتند.

این فرد می‌گوید: خانه‌هایی که هم‌اکنون به‌دلیل ساخت و ساز‌های گسترده‌ بالغ بر 400 میلیون تومان قیمت‌گذاری می‌شود، روزهای پس از زلزله با قیمت دو میلیون تومان به مهاجران فروخته ‌‌شد.

شاید به همین دلیل است که وقتی در بم قدم می‌زنی دیگر از نخل‌ها و خانه‌باغ‌های قدیمی خبری نیست. شهری که هم‌اکنون به‌عنوان منظر فرهنگی ارگ بم در فهرست جهانی یونسکو ثبت شده، درحال‌حاضر شکل جدید و ناهمگونی پیدا کرده است. ریشه نخل‌های سربه‌فلک کشیده خشک می‌شود و خانه‌هایی ساخته می‌شود که با معماری شهری و بومی بم کاملاً تفاوت و تناقض دارد.

 بمی‌ها می‌گویند جمعیتی که هم‌اکنون در بم مستقر است، علاقه‌ای به حفظ خانه باغ‌های گذشته ندارند. بسیاری از مردم نخل‌ها را خشک می‌کنند تا زمین بیشتری برای ساخت و ساز‌های جدید پیدا کنند. آن‌ها می‌گویند از بومیان شهر 20درصد بیشتر  نمانده‌اند و افرادی هم که باقی مانده‌اند، بضاعت و درآمد آن‌ها کفاف زندگی‌ و مخارج روزانه‌شان را نمی‌دهد. بنابراین جای تعجب نیست که به معماری و اصول شهرسازی اصیل بم توجهی نکنند.

این در حالی است که جوانان بمی هنوز هم کانکس‌های اجاره‌ای گچ‌اندود شده را برای آغاز زندگی مشترک و ادامه آن ترجیح می‌دهند و داشتن خانه را در بم رویایی می‌دانند که باید برای به‌دست آوردنش سال‌ها تلاش بی‌وقفه داشته باشند. محمد جلال‌آبادی یکی از افرادی است که در کانکس اجاره‌ای 24 متری زندگی می‌کند و بابت اجاره همین کانکس ماهیانه مبلغ 100 تا 150 هزار تومان می‌پردازد. او می‌گوید: 4 سال است که در سازمان شهری و بنیاد مسکن پرونده‌سازی کرده تا از وام 10 میلیونی ساخت و ساز استفاده کند. اما هر بار که به مراکز مربوطه مراجعه می‌کند، با نبود بودجه و امروز و فردای مسئولان مواجه می‌شود.

مادر محمد که در کانکس دیگری روبه‌روی پزشک قانونی محله فخرآباد بم زندگی می‌کند، درحالی به کانکس‌های اجاره‌ای محله اشاره می‌کند که به‌اعتقاد او این اتاقک‌های فلزی کوچک که دولت در اختیار مردم به‌صورت موقت گذاشته بود، جای زندگی نیست.

او می‌گوید: نوه‌هایم در سرما و گرما مجبورند حتی برای شستن دست بیرون از کانکس بروند و پسرم با تورم و درآمد کارگری که دارد توان ساخت و ساز و همزمان با آن تأمین مخارج و هزینه‌های خانواده‌اش را ندارد.  کانکس‌هایی که در محله فخرآباد وجود دارد، عمدتاً گچ‌اندود و درمیان حصار خانه‌ها پنهان شده‌اند تا جمعیت قابل توجهی از مردم را از سرمای بی‌امان شب‌های کویری و گرمای سوزان روزهای بم حفظ کند.

فضای سبز فخرآباد، ویرانه‌ای با چند درخت اکالیپتوس!

در کوچه‌های خاکی و پر از سنگلاخ محله‌ فخرآباد قدم می‌زنیم. در این محله که پر از خانه‌های نیمه‌کاره است پرنده پر نمی‌زند. بیش از یک یا دو مغازه‌ خواربارفروشی وجود ندارد. آنطور که ساکنان این محله می‌گویند، اهالی برای خرید چسب زخم باید به مرکز شهر بروندو برای یافتن داروخانه مسافت طولانی بازار را طی کنند. در محله فخرآباد دسترسی و تهیه حداقل و ابتدایی‌ترین مایحتاج زندگی غیر ممکن است چه برسد به وسایل بازی و تفریح. کودکان محله فخرآباد رنگ پارک و شهربازی را ندیده‌اند. برای رسیدن به فضای سبز فخرآباد باید کوچه‌های خاکی و پر از زباله را پیمود تا به ویرانه‌ای رسید که تنها یک سرسره با چند درخت اکالیپتوس در آن  وجود دارد.

محمد می‌گوید: فرزندان من که بزرگ‌ترین آن‌ها پیش‌دبستانی است هنوز نمی‌دانند شهربازی چیست. در این منطقه پارکی وجود ندارد. تنها یک شهربازی بیرون از شهر وجود دارد که برای رسیدن به آن باید مسافت طولانی بم‌کرمان را طی کرد.  او می‌گوید: تفریح و سرگرمی هیچ گاه در زندگی ما اولویت نبوده، دو هفته یک‌بار زباله‌ها را جمع‌آوری می‌کنند. کوچه‌ها آسفالت نیست و زندگی در کانکس و دغدغه داشتن شغلی ثابت دیگر اجازه نمی‌دهد، چیزی به نام سرگرمی و اوقات فراغت در زندگی مردم وجود داشته باشد. 

تنها مرکز بهداشتی فخرآباد در کانکس خدمات می‌دهد!

پس از گذر از کوچه‌های فخرآباد به تنها مرکز بهداشتی و درمانگاه محله می‌رسیم. جایی که 180 زن باردار در آن پرونده پزشکی دارند. این مرکز بهداشتی که تنها 9 پرسنل و 6 کانکس دارد در روز نزدیک به 30 تا 40 نفر مراجعه کننده می‌پذیرد. آنطور که یکی از پرسنل این درمانگاه می‌گوید: روزهایی می‌رسد که تعداد مراجعه‌کنندگان  به 60 نفر هم می‌رسد و درمانگاه دیگر قادر به پاسخگویی نیست.

این درحالی است که بخش جراحی و درمانی درمانگاه شامل دو اتاقک کوچک فلزی می‌شود که از استانداردهای بهداشتی لازم محروم است. با این وجود همین درمانگاه کانکسی به مردم چندین محله از جمله محله‌های فخرآباد، شهرک رزمندگان و نیروگاه برق خدمات درمانی می‌دهد.

یکی از پرسنل این درمانگاه می‌گوید: مردم بم و محله‌های آن دارای مشکلات بسیاری هستند. فقر بهداشتی و امکانات درمانی در این محله‌ها بیداد می‌کند درحالی که کارمندان درمانگاه نیز از داشتن حق جذب و امکانات رفاهی نیز محروم هستند.  او می‌گوید: درمانگاه به‌دلیل امتیاز آب و بدهی 15 میلیونی نمی‌تواند به مکان جدید منتقل شود و دانشگاه علوم پزشکی قادر به حل مشکلات کارمندان نیست. این درحالی است که وضعیت کارمندان به‌مراتب بهتر از مردم عادی است. تورم هر روز بیشتر می‌شود و بیکاری و اعتیاد در بم رشد چشمگیری پیدا کرده است.

به‌طوری که وقتی برای گرفتن آمار و سرشماری جلوی در خانه‌ها می‌رویم با شماری از زنان خانه‌دار که گرفتار اعتیاد هستند، مواجه می‌شویم. این درحالی است که قبل از زلزله وضعیت مردم و شهر بسیار بهتر از شرایط کنونی بود. به‌گفته کارمند این درمانگاه، پیش از زلزله مسئولان شهری حداقل به فکر آبادانی شهر بودند اما حالا محله‌های بم تبدیل به ویرانه و خرابه‌هایی شده که حتی نمی‌توان نام شهر و محله را بر آن گذاشت، به‌طوری که فشارهای روحی و فقر مالی و فرهنگی سبب گرایش جوانان به اعتیاد شده است.

سجاد 24 ساله یکی از افرادی است که درکنار عمو و پسر عموهایش در کانکس درمانگاه به‌عنوان سرایدار زندگی می‌کنند.

 او که تمام اعضای خانواده‌اش را در زلزله از دست داده، بم را شهر غم می‌داند. او می‌گوید: از وقتی که زلزله خانواده و دوستانم را گرفته هیچ‌وقت نتوانسته‌ام بخندم. برای من بم همیشه پر از غم است. وقتی از او می‌پرسم چه چیز نشاط آوری در بم وجود دارد که سبب می‌شود از این فضای خسته کننده خارج شوی می‌گوید: در بم هیچ وسیله و مکان نشاط آوری وجود ندارد. پیش از زلزله 3 سینما داشتیم اما حالا حتی یک سینما هم در این شهر وجود ندارد.

وقتی از او سؤال می‌شود که جوانان بمی تا چه حد از موسیقی و یادگیری آن بهره می‌برند متعجب می‌شود اما با لبخند پاسخ می‌دهد که جوانان بمی اینقدر دغدغه و مشکلات دارند که جایی برای موسیقی باقی نمی‌ماند. او می‌گوید در شهر تنها یک مغازه گیتار فروشی در میدان ژاندارمری وجود دارد که افراد خاصی از آن استفاده می‌کنند. به‌اعتقاد سجاد بعضی از جوانان بمی مشکلات روحی و مالی خود را با پناه بردن به اعتیاد حل می‌کنند اما تاکنون هیچ مسئول و نهادی به این موضوع توجه نکرده است. شهر کهن بم پس از 2 هزار و 500 سال لرزیده است.

 به‌قدری آسیب دیده که با گذشت 10 سال هنوز نتوانسته بر دردهایش مرهم بگذارد. مردم شهر هنوز هم اجتماع در گورستان بم را مرهم غم‌های خود می‌دانند. این درحالی است که پدیده مهاجرت، اعتیاد، بیکاری و بیماری‌های روحی در این شهر رشد روزافزونی پیدا کرده است. این گزارش ، نهایت تلخی و تلخکامی است اما هرچه هست تلخ‌تر از واقعیت نیست. روایت تلخی ها ، سیاه است اما لزوماً سیاه نمایی نیست. گزارش فخرآباد ، فقط خواست پاره ای از تلخی واقعیت را روایت کند؛ خواست آیینه گردانی کند؛ خواست بی رفو و روتوش، آنچه هست را عرضه کند. کار هنوز تمام نیست. این آیینه را با همه تلخی های تصویر شده در آن ، روبه‌روی مدیران و مسئولان هم خواهد گذاشت تا آنها هم شرح اقدامات خود را درآن منعکس کنند. شاید چند روزی اگر تاب بیاورید،از پرده دوم فخر‌آباد هم به روایت مدیران و مسئولانش رونمایی خواهد شد.
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.