سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

سید مهدی میرداماد: می‌خواستم بازیگر شوم، با دعای مادرم مداح شدم

حاج سید مهدی میرداماد به‌واسطه سکونتش در شهر قم و ارتباط با علما توانسته اندوخته‌های دینی خودش را مضاعف کند و به همین دلیل وقتی میکروفون به‌دست می‌گیرد، هر حرفی را نمی‌زند و هر شعر و روایت غیر‌معتبری را نمی‌خواند.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، تا اینجا از سید مهدی میرداماد مداح برایتان گفتیم اما او روی دیگری هم دارد که در خانواده تعریف می‌شود؛ سید مهدی پدر، سید مهدی همسر و سید مهدی فرزند. خیلی‌ها می‌گویند زندگی با مداحان به‌خاطر مشغله‌های فراوان سخت است ولی میرداماد همیشه سعی کرده جایگاه والای خانواده را در زندگی خود حفظ کند. این گفتگو او را با عقیق بخوانید؛

*در یکی از گفت‌و‌گو‌هایتان گفته بودید از دعای مادرتان به اینجا رسیده‌اید. از همین‌جا شروع کنیم؟

دعای پدر و مادر در پیشرفت معنوی و مادی افراد تاثیر بسیار زیادی دارد و بزرگان دین سفارشات زیادی در این زمینه دارند که نباید از این دعا‌ها و تاثیر آنها غافل باشیم. بنابراین ما هم از این قاعده مستثنی نیستیم.

*مادرتان دعای خاصی کرده بودند؟

هیچوقت یادم نمی‌رود؛ انگار همین الان این دعا را از زبان او شنیده باشم. خدا رحمتش کند می‌گفت: «دعا می‌کنم در خانه امام حسین‌(ع) عزیز شوی». یکی از قشنگ‌ترین دعاهایی که همیشه و در همه حال یادم هست همین دعاست.

*وقتی مادرتان را از دست دادید چند‌ساله بودید؟

حدودا۱۸ساله بودم. در حال گذر از نوجوانی و پا گذاشتن به دنیای جوانی بودم که از نعمت داشتن مادر محروم شدم. سال۷۴وقتی او را از دست دادم برای من بسیار سخت و غیر‌قابل باور بود. به‌هر حال مادرم را در سنی از دست دادم که بسیار به محبت او احتیاج داشتم.مادرم ارادت ویژه‌ای به ائمه(علیهم‌السلام) داشت. برای همین از ابتدا علاقه داشت در مسیر اهل بیت باشم و این برای من خیلی جالب بود. همزمان که کلاس دوم یا سوم راهنمایی بودم علاقه زیادی به مسائل مذهبی و خواندن سرود‌های انقلابی یا تواشیح داشتم ولی خیلی به بازیگری و سینما علاقه‌مند بودم. طبیعتا کسی که وارد دنیای نوجوانی می‌شود به تجربه فضاهای جدید علاقه‌مند می‌گردد. یادم هست در آن دوران به جمع کردن عکس بازیگر‌ان علاقه‌مند بودم و این کار خیلی برایم ارزشمند بود. این را برای نوجوانان و جوانان می‌گویم؛ مادرم این جمله را بار‌ها به من گفته: «اگر دل من را به‌دست بیاوری و مرا راضی کنی خدا از تو راضی می‌شود. در زندگی کاری کن که دل من را راضی کنی». واقعیت قصه این بود که رضایت مادرم در رفتن من به‌سمت سینما و بازیگری نبود.

*ایشان به‌طور جدی مخالفتی هم با شما می‌کردند؟

یادم هست یک روز که به ‌خانه آمده بودم با صحنه باور‌نکردنی‌ای روبه‌رو شدم. مادرم داشت عکس‌های بازیگرانی را که با کلی ذوق و شوق جمع‌آوری کرده بودم وسط حیاط می‌سوزاند. به‌شدت ناراحت شدم و گریه کردم ولی آن آغوش مادرانه واقعا جایگزین همه اتفاقاتی شد که می‌توانست روی دهد. مرا در آغوش گرم خودش گرفت و بوسید و نوازش کرد و با‌‌‌ همان عاطفه مادری گفت: «تو با این عکس‌ها عاقبت بخیر نمی‌شوی!» من برایش توضیح دادم دوست دارم در این راه کار کنم اما او با‌‌‌ همان لحن مهربان و دلسوزانه‌اش گفت: «برایت دعا می‌کنم خدا جوری به تو آبرو و عزت دهد که عاقبت بخیر شوی. هم دنیایت آباد شود و هم آخرتت».

*پس یکجورهایی مادرتان شما را به این عرصه وارد کرد‌ه‌اند؟

بله، خیلی برای سوق دادن من به‌سمت اهل بیت‌(علیهم‌السلام) انرژی مثبت می‌داد و برایم دعا می‌کرد. یادم هست اوایل در مسجد محله‌ مداحی می‌کردم. خانه ‌ما نزدیک مسجد بود. برای همین مادرم در حیاط می‌نشست تا صدایم را از مسجد بشنود. وقتی به خانه می‌رسیدم آنقدر مرا تشویق می‌کرد و به من انگیزه می‌داد که کلی ذوق می‌کردم. اصلا مادرم یکجورهایی در خانه سنگ صبور ما بود و همه مشکلاتمان را حل می‌کرد. هر بدی و شیطنتی که می‌کردیم سپر بلا‌ی ما بود و نمی‌گذاشت به ما آسیبی برسد. آخرین روزهایی هم که در قید حیات بود ما را به اهل بیت‌(علیهم‌السلام) سپرد و گفت: «از خدا می‌خواهم در خانه سیدالشهدا بمانی».

*اگر موافقید کمی هم درباره زندگی مشترکتان صحبت کنیم؟ چگونه با همسرتان آشنا شدید و ازدواجتان چگونه سرگرفت؟

چون از نعمت مادر محروم بودم طبیعتا باید مراسم خواستگاری از طریق خانواده صورت می‌گرفت. مثل همه ازدواج‌های ایرانی بزرگ‌تر‌ها وارد شدند و این قضیه را مدیریت کردند. خدا را شکر تا‌کنون که در خدمت شما هستم به لطف اهل بیت‌(علیهم‌السلام) خانواده‌ای خوب و آرام و شاداب نصیبم شده. اگر موفقیتی نصیب انسان شود بدون شک منشاء آن یک خانواده خوب است. به‌قول معروف پشت هر مرد موفق یک خانواده موفق است. خدا را از این بابت شکر می‌کنم.

*مراسم ازدواجتان چگونه برگزار شد؟

خیلی ساده برگزار شد. در سالروز میلاد یکی از ائمه جشن مختصری گرفتیم که با مدح و ثنای اهل بیت(علیهم‌السلام) همراه بود. راستش بیشتر شبیه هیات بود. معتقدم بچه‌های هیاتی باید با اهل بیت(علیهم‌السلام) مانوس و رفیق باشند و سعی کنند از‌‌‌ همان آغاز زندگی لااقل مراسم ازدواجشان را به‌گونه‌ای برگزار نکنند که در شأن بچه‌هیاتی‌ها نباشد. به‌هر حال وقتی یک عمر به روضه و جلسات اهل بیت می‌رویم باید با افرادی که با این محیط تناسبی ندارند تفاوت داشته باشیم. اهل بیت(علیهم‌السلام) حداقل باید از نظر رفتاری الگوی ما باشند. بار‌ها به دوستان ‌گفته‌ام کسی که به روضه سید‌الشهدا(ع) وصل است خوب نیست بعضی از رفتار‌ها و برخورد‌ها را انجام دهد.

*مهریه همسرتان چقدر است؟

چهارده سکه به نیت چهارده معصوم.

*‌درآمدتان هنگام ازدواج چقدر بود؟

آن زمان درآمد متوسطی داشتم. معلم بودم و در کنار آن درس حوزه هم می‌خواندم ولی واقعیت ماجرا این بود که تلاش بسیار زیادی کردم. یعنی از صبح تا شب کلاس می‌رفتم و برای دانش‌آموزان کلاس تقویتی می‌گذاشتم. بالاخره باید برای زندگی تلاش می‌کردم.

*یعنی از نظر مالی چندان زندگی راحتی نداشتید؟

زمانی که ازدواج کردم چیزی نداشتم. حتی زمانی که خواستگاری رفتم وام گرفتم تا بتوانم مقدمات ازدواجم را فراهم کنم.

*با توجه به اینکه بسیاری اوقات در کنار خانواده نیستید چگونه سعی می‌کنید خلاء نبود خودتان را در کنار خانواده جبران کنید؟

کار سختی نیست. اگر آدم بتواند در زندگی خود برنامه‌ریزی و نظم داشته باشد و کار‌ها را اولویت‌بندی کند قطعا به مشکلی بر‌نخواهد خورد.

*یعنی می‌رسید برای خانواده هم وقت بگذارید؟

سعی می‌کنم اگر فرصتی پیش بیاید در کنار خانواده باشم یا اگر در طول سال امکان مسافرتی پیش بیاید بدون هیچ دغدغه‌ای همراه خانواده به‌سفر برویم و با تمام توان در خدمت‌شان باشم. باور کنید زمانی که در کنار خانواده هستم لذت می‌برم و این لحظات را با هیچ چیزی عوض نمی‌کنم. البته آنها هم وضعیت من را درک می‌کنند و این قطعا یک درک متقابل است.
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.
نظرات کاربران
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
سیدعلیرضا رضائی
۱۶:۳۲ ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۷
بسمه تعالی
سلام
آسیدمهدی موفق باشی