به گزارش حوزه سینمای جهان
باشگاه خبرنگاران به نقل از مووی مگ؛ تلفنهای همراه هوشمند، تلویزیون هوشمند، تبلت هوشمند و ... از جمله تکنولوژی های روز دنیاست که امروزه بسیاری از افراد با تبلیغات وسیع آن در رسانه ها مواجه هستند. تکنولوژی های هوشمند چند سالی است که بین مردم محبوبیت زیادی پیدا کرده و استقبال از آن به حدی بوده که اکثر کمپانی ها ترجیح بدهند محصولات جدید خود را به صورت " هوشمند " روانه بازار کنند. با اینحال آیا شتاب در استفاده از تکنولوژی در هرچه " هوشمند تر " کردن سیستم عامل ها میتواند باعث ارتقای زندگی انسان ها شود؟
آیزاک آسیموف ، نویسنده مشهور آثار علمی – تخیلی علی رغم اینکه معتقد بود وجود تکنولوژی و ربات ها میتوانند باعث بهبود زندگی و معیشت بشر شوند، اما از طرف دیگر همواره بر این اعتقاد بود که هوشمند شدن بیش از حد تکنولوژی می تواند آثار زیان باری به همراه داشته باشد. خودِ آسیموف نیز درباره قانون معروف " رباتیک " خود اولین قانون را چنین وضع میکند : " یک ربات نباید با ارتکاب عملی یا خودداری از انجام عملی باعث آسیبدیدن یک انسان شود. " این قانون معروف که سالهاست در صنعت ربات سازی نیز مورد استفاده قرار میگیرد، به وضوح نشان می دهد که " هوشمند سازی " باید در خدمت انسان باشد و نه عاملی برای مقابله با وی.” اون دختر " به کارگردانی اسپایک جونز نیز درباره یک سیستم عامل فوق هوشمند است که زندگی یک انسان را تحت تاثیر قرار داده است.
داستان فیلم در زمان آینده در شهر لس آنجلس اتفاق می افتد. تئودور " خواکین فونیکس " مرد میانسالی است که شغلش نوشتن نامه های عاشقانه از طرف افراد متقاضی به نامزدشان است. تئودور نامه های عاشقانه را به خوبی نگارش میکند؛گویی که عاشق ترین فرد روی زمین است. اما وی در زندگی شخصی خودش چندان موفق نیست. رابطه اش با کاترین ( رونی مارا ) به شکست انجامیده و تئودور از نظر وضعیت روحی در شرایط خوبی به سر نمی برد.
در گیر و دار اتفاقات ناخوشایند زندگی تئودور ، وی با یک برنامه کامپیوتری بسیار هوشمند به نام سامانتا ( با صدای اسکارلت یوهانسون ) مواجه می شود. برنامه ای که بسیار باهوش و جذاب است تئودور نیز رفته رفته به او عادت میکند. اما جذابیت سامانتا برای تئودور به حدی است که وی تصمیم میگیرد به جای تجربه کردن یک عشق حقیقی ، به سامانتا عشق بورزد و...
" اون دختر " برخلاف تصویر رایجی که از زمان آینده در هالیوود ترسیم می شود، چندان رغبتی به فاجعه بار نشان داده این دوره ندارد. در آینده ای که اسپایک جونز در " اون دختر " ترسیم کرده، بسیاری از بیماری ها درمان پذیر شده اند، مشکلات سیاسی حل شده و معیشت مردم نیز در وضعیت خوبی به سر می برد. جونز با به تصویر کشیدن این دنیای ایده آل و فوق العاده قصد داشته از مزیت های تکنولوژی در آینده پرده بردارد و بگوید که تکنولوژی آنچنان هم که عام و خاص نگرانش هستند، پدیده مشکل زایی نیست.
اما در این دنیای شاد و جذاب، مشکل تنهایی انسان ها کماکان حل نشده باقی مانده و تئودور یکی از همین افراد هست که فیلم تمرکز خود را بر او و نحوه زندگی اش قرار داده است. تئودور فرد درونگرایی است که با وجود توانا بودن در نگارش نامه های عاشقانه از جانب دیگران برای نامزدشان، خود در زندگی با مشکلات متعددی در رابطه اش با کاترین مواجه است و نتیجه اش جدایی این دو بوده. جونز پس از برهم خوردن رابطه ،تئودور را در وضعیت روحی بدی متصور می شود اما خیلی سریع به واسطه تکنولوژی هوشمندی به نام " سامانتا " به کمک تئودور میآید.
سیستم عامل هوشمند سامانتا دقیقاً همانی است که تئودور در زندگی اش کم داشته. سیستم عاملی بسیار باهوش و خوش صحبت که در مورد همه مسائل اطلاعات دارد و تنها مشکل اش عدم درک عشق و عواطف انسانی است و اغلب سوالاتی هم که از تئودور می پرسد در همین موارد خلاصه می شود. دیالوگ هایی که مابین تئودور و سامانتا در جریان فیلم شنیده می شود، به جزئیات ریز زندگی یک انسان اشاره دارد. اشاره هایی به تنهایی و عدم درک متقابل دو انسان از یکدیگر که تئودور قصد توضیح دادن آن به سامانتا را دارد و سامانتا نیز هربار با شنیدن آن ، پیشرفته تر شده و خود را برای سرویس دادن هرچه بهتر به تئودور آماده میکند.
دیالوگ هایی که میان تئودور و سامانتا در فیلم " اون دختر " رد و بدل می شود، فوق العاده جذاب و شنیدنی است. جونز با تسلط و هوشمندی تمام، موفق شده تنهایی یک انسان را نه با تاکید بر تصاویری که اغلب در آنها موسیقی شنیده می شود، بلکه با دیالوگ های شنیدنی میان یک انسان و سیستم عامل بر زبان بیاورد. شوخی های تئودور با سامانتا بیشتر از آنکه یک شوخی رایج میان انسان و تست کردن تکنولوژی هوشمند مقابلش باشد، ریشه در تنهایی تئودور و نیاز به صحبت کردن و ارتباط برقرار کردن با یک جنس مخالف دارد. وقتی که سامانتا درباره عشق از تئودور سوال میکند، تئودور در ابتدا به واسطه اینکه طرف مقابل صحبتش یک سیستم عامل هست ، از ارائه توضیح دقیق خودداری میکند اما به مرور که سامانتا مفهوم عشق را درک میکند و بیشتر وارد ذهن تئودور میشود، تئودور هم تصمیم می گیرد تا سامانتا را وارد خلوت و تنهایی خود کند و رابطه اش با سامانتا را گسترش دهد.
فیلمنامه " اون دختر " که اسپایک جونز آن را به رشته نگارش در آورده، استحقاق یک اسکار ناقابل را دارد. مسلماً جونز بهتر از هرکس دیگری می دانست که با گرفتار شدن در دام کلیشه های این داستان می تواند خیلی راحت نابودی این فیلمنامه را با دست خط خودش امضاء کند اما زیرکانه از این دام گریخته است. به عنوان مثال می توان از فیلم " رویای الکتریکی " به کارگردانی استیو بارون که درباره رابطه عاشقانه میان کامپیوتر و انسان بود نام برد که با گرفتار شدن در دام کلیشه و تعریفات رایج از این نوع ارتباطات، نتوانست موفقیتی کسب کند و مطمئنم که امروزه حتی کمتر کسی پیدا می شود که نام این فیلم را شنیده باشد! اما جونز با تسلطی که همیشه از او در سالهای اخیر شاهد بوده ایم، موفق شده " اون دختر " را به یک کلاس کامل دیالوگ نویسی مبدل کند. دیالوگ هایی که عمیق بودن احساسات شکست خورده یک انسان را به بهترین نحو ممکن به مخاطب ارائه می کند و به مرور بخش های تاریک ذهن وی را عیان میکند.
در فیلم لحظاتی وجود دارد که تئودور به همراه سامانتا به جامعه قدم می گذارد تا سامانتا بتواند از طریق دوربین فضای موجود میان انسانها را ببیند. تئودور نیز که با در دست داشتن سامانتا احساس فوق العاده ای -همانند آنچه که معمولاً یک مرد و زن عاشق در کنار هم تجربه میکنند – دارد، کاملاً خوشحال و راضی به نظر می رسد. در واقع حضور سامانتا چنان برای تئودور ارزشمند است که وی علناً وی را به عنوان عشق زندگی اش برگزیده و به نظر می رسد ک هیچکس قادر نیست همانند سامانتا به زندگی تاریک تئودور روح و جان ببخشد.
یکی از ویژگی های مثبت " اون دختر " که مسلماً به واسطه حضور اسپایک جونز در پشت دوربین به وقوع پیوسته این هست که فیلم آشکارا قضاوتی در مورد رخدادهای داستان نمی کند و قضاوت را به تماشاگر می سپارد. اسپایک جونز در " اون دختر " به این مسئله مهم می پردازد که آیا صرفاً یک سیستم عامل هوشمند ( چه با صدای یک خانم یا یک صدای مردانه ) می تواند جایگزین انسان در آینده باشد؟ در واقع جونز به وضوح این سوال را مطرح میکند که آیا زمانی که یک سیستم عامل میتواند تمام خلاء احساسی انسان را پُر کند، انسانها چه نیازی به حضور یک جنس مخالف در کنار هم و کنار آمدن با تفاوت های همیشگی طرف مقابلشان باشند؟ اما جونز آشکارا از پاسخ دادن به سوالاتی که با فیلم " اون دختر " مطرح کرده خودداری میکند و قضاوت را بدون آنکه سمت و سویی به ذهنیت مخاطب دهد، به عهده خود مخاطب قرار میدهد.
خواکین فونیکس در نقش تئودور بدون شک مستحق اسکار است. فونیکس در " اون دختر " نقش آفرینی پرُ دردسری را تجربه کرده. وی می بایستی در بیشتر دقایق فیلم با یک صدا صحبت میکرده و واکنش های مناسبی در مقابل آن از خود نشان می داده است. فونیکس که بدون شک در سال گذشته برای نقش آفرینی در " مرشد " لایق یک اسکار ناقابل بود و خیلی هم از اینکه این جایزه را نگرفته بود عصبانی بود، در " اون دختر " نشان داده که اینبار قصد مجاب کردن آکادمی اسکار به اهدای یک مجسمه اسکار به وی را دارد. اسکارلت یوهانسون نیز در فیلم صداپیشگی سامانتا را برعهده داشته که نتیجه کار فوق العاده از آب درآمده است. صداپیشگی یوهانسون بجای سیستم عامل هوشمند سامانتا به حدی عالی بوده که در روزهای اخیر بحث و گمانه ها زنی درباره ایجاد یک بخش جدید در فصل جوایز به بازیگرانی که بجای تصویر، صدا و بدنشان را در اختیار یک اثر سینمایی قرار می دهند دوباره اوج گرفته است ( قبلاً نیز این بحث به خاطر ظرافت حرکات اندی سرکیس در به تصویر کشیدن نقش گالوم به میان آمده بود ) . اِمی آدامز نیز که در فیلم با نام واقعی خودش حضور پیدا کرده، بازی بسیار خوبی از خود به نمایش گذاشته است. شخصیت اِمی در فیلم وضعیتی مشابه تئودور دارد و با سیستم عامل شخصی خود رابطه گرمی برقرار کرده اما برعکس اِمی ، تئودور با سیستم عامل خود رابطه عاشقانه ای را آغاز کرده است. دیالوگ های میان اِمی و تئودور یکی از تماشایی ترین بخش های فیلم " اون دختر " است. رونی مارا نیز در نقش کاترین، اگرچه مجال چندانی برای خودنمایی نداشته اما بهرحال کار خود را به خوبی انجام داده است.
"اون دختر" از آن دسته آثاری است که مخاطب را به تفکر وا میدارد. اینکه یک سیستم عامل هوشمند بتواند روزی جایگزین معشوقه های یک انسان در زنگی واقعی باشد، در چند سال اخیر بحث داغ دانشمندان بوده که همواره موافقان و مخالفان خود را داشته است. تئودور در " اون دختر " عاشق سیستم عاملی است که فانتزی های ذهنی او را به واقعیت تبدیل کرده. سیستم عامل هوشمند سامانتا علناً اقدامی انجام نمی دهد که تئودور ناراحت شود. همیشه در خلوت وی حضور پر شوری دارد و بطور خلاصه ، هرگز اجازه نمیدهد که تئودور تنها باشد و احساس تنهایی کند. سامانتا دقیقاً همانی است که یک مرد از زن ایده آل در ذهن دارد.
منبع: مووی مگ
انتهای پیام/ اس
دیالوگ های عالی و به جا
اینکه کلمات چطور میتونن احساسات رو انتقال بدن
تئودور فقط عاشق یک صدا نشده بود
خیلی عالی بود این فیلم
بی انصافیه اسکار بهترین هنرپیشه رو براش در نظر نگرفتن