ابراهیمی دینانی ضمن اشاره به این نکته که صفت باید عین ذات باشد، اظهار داشت: یک شاعر عارف شعری زیبا سروده که میگوید:
آنچه بیش تو غیر َآن ره نیست
غایت فکر تو است الله نیست
یعنی اینکه آخرین راهی که ما با اندیشه داریم که بالاتر از آن نیست و در بیت بعدی از پایان فکر خودمان خبر میدهیم از الله خبر نمیدهیم.
در واقع شعر فردوسی همین موضوع را بیان میکند.
این استاد دانشگاه افزود: حضرت امیرالمومنین(ع) فرمود: "کمال الاخلاص له نفی الصفات و کمال التوحید له نفی الصفات"
نه اینکه خدا صفت ندارد، خدا صفت داشته یعنی صفت زائد را زائد ندانیم. کمال اخلاص این است که صفات را نمیکشیم و صفات را زائد ندانیم چون صفات عین ذات بوده شعر فردوسی به طور یقین همین است.
منصوری لاریجانی ادامه شعر فردوسی را قرائت کرد که:
سخن هرچه زمین گوهران بگذرد
نیابد بدو راه جان و خرد
خرد گر سخن برگزیند همی
همان را گزیند که بیند همی
ابراهیمی دینانی استاد دانشگاه اظهار داشت:یعنی اینکه بیشتر از دید و میزان فکرش نمیتواند بگوید، یعنی سخن به حد فکر بوده ما بیشتر از فکرمان نمیتوانیم سخن بگوییم. سخن مظهر اندیشه بوده، آنجا که اندیشه نیست سخن هم نخواهد بود.
وی ادامه داد: هر کجا که اندیشه هست سخن نیز وجود دارد اندیشه به سخن آمده و ظاهر میشود. در واقع سخن بدون اندیشه سخن نیست.
این استاد دانشگاه تصریح کرد: دنیای امروز حسی مسلک است، در فلسفههای تحلیلی حداقل متوجه شدند که سخن خیلی حائز اهمیت است.
انسان همه چیز را میتواند اختراع کند، مضوعاتی امروز که بشر همچون هواپیما، اینترنت ماهواره و امثال آنها اختراع کرده و این حیرت انگیز است. در آینده بشر از این عجایب عظیمتر میتواند خلق کند.
وی ادامه داد: همه آنها با سخن و اندیشه خلق میشود، اگر اندیشه نبود این مواردی که گفتم خلق نمیشد.
زبان را خدا خلق کرده، در واقع همه چیز را زبان اختراع کرده است، بشر نمیتواند زبان را خلق کند.
زبان مخترع زبان است، منظور از زبان الفاظ نیست، واژه لغت را انسان میگوید، سخن تنها الفاظ نیست یک سازمانی که در فطرت و درون انسانها است.
این استاد دانشگاه گفت: سخن نظامی بوده که در درون انسانهاست.
ساختمان وجودی ما زبان است انسانها ساختمان بدنشان را خود نساختند در واقع زبان فطری و زبان ما است.
خدا سخن را به ما آموخته است. زبان، بدن نیست. خلق بدن یک سیستم داشته و زبان هم یک سیستم دیگر دارد.
معنی کلمات وزن و جسم ندارد. خود ذات زبان، متافیزیکی بوده و سخن گفتن کلی فیزیک نیست.
ابراهیمی دینانی اظهار داشت: زبان انسان زبان معانی و حقایق بوده که ترکیب میشود. هیچ حیوانی نمیتواند زبان را اختراع کند.
منصوری لاریجانی شعری از شاهنامه فردوسی خواند،
خود را جان را همی سنجید او
در اندیشه او سخته کی کنجد او
ابراهیمی دینانی گفت: فردوسی خود خرد را سنجیده، لفظ به لفظ این بیت شعر خرد است، سنجیده یعنی وزن، میزان است.
میزان، میزانها عقل بوده، اگر عقل نباشد وزن معنی نداشت.
سنجیدهترین چیزها، همانیست که خدا اول خلق کرده است. در این عالم که زندگی میکنیم، عالم تغییر است.
وی ادامه داد: عالم، انسان ون همه چیز تغییر میکند اما انسجام همیشه وجود دارد. میزان عقل و انسجام است.
از اشعار فردوسی به فلسفه و حکمت میرویم.
خدا خالق همه چیز است، خلق یعنی نظم، خدا نظم آفریده است.
افلاطون در فلاسفه یونان خوب متوجه شده خدا را به تعبیری بیان کرده و گفته که خدا صانع است یعنی خدا نظم میبخشد.
در کل هستی همه چیز از روی نظم آفریده شده است.
فردوسی وقتی از "سنجید" و "سخته" صحبت میکند یعنی عالم نظم و نظام بوده، در واقع عقل اساس نظم بوده است.
ابراهیمی دینانی در ادامه گفت: همه میزانهای عالم هستی تحت سیتره عقل کل همان برترین گوهر و اندیشه است.این حکمت فردوسی است که هم از آیات قرآن و احادیث شیعه استفاده کرده است.
در ایران باستان ما حکمت داشتیم، ایرانیان قوم وحشی و عقب ماندهای نبودند، ایران تمدن داشت و اسلام این تمدن را روشن کرد.
این استاد دانشگاه افزود: این معارف و ترکیبها که در شعر فردوسی و حافظ هست، همه آن حکمت است. در کشورهای دیگر تمدن نمیبینیم، البته هر کشوری یک تمدنی دارد و هر کدام در تمدنشان یک چیزی دارند. ولی این اوج و عظمتی که در ادبیات ما هست در هیچ ادبیات دیگری نیست.
وی اظهار داشت: کسانی که ادبیات تطبیقی کار کردند، اعتراف میکنند که ادبیات ایران را هیچ کشوری ندارد. گوته در شعرش خود را بوته میداند در برابر فردوسی که سرو بلند تشبیه کرده است. اگر "گوته" زبان فارسی را میدانست و شعر حافظ را به زبان اصلی میخواند، شاید دیوانه میشد وتعادل خود را از دست میداد. و اینها شعر فارسی را با ترجمه خوانند که اینقدر مجذوب هستند اگر آنها صراحت و ظرافت زبان فارسی را درک میکردند، بیشتر جذب شعر فارسی میشدند.
ابراهیمی دینانی ادامه داد: دنیا با همه پیشرفتهایی که کرده، باید زبان فارسی را یاد بگیرد تا ظرافت شعر حافظ و فردوسی را بفهمد، آن وقت کامل شود، این یک واقعیت است.
در ادامه منصوری لاریجانی دیگر ادبیات شعر فردوسی را خواند:
بدین آلت رای و جان و زبان
ستوده آفریننده را کی توان
ابراهیمی دینانی افزود:
فردوسی زبان فصیح را کلفت میداند، این زبان رسا در مقابل عظمت حق تعالی به لکنت میافتد.
به هستین باید خستو شوی
زگفتار بی کار یکسو شوی
وی اظهار داشت: "خستو" یعنی اعتراف کن، فردوسی در ابیات قبل گفت که ما را نداریم با همه عظمت زبانی که داریم. تنها کاری که میتوانیم انجام دهیم، این است که به هستی اعتراف کنیم که حق تعالی است.
ستودن نداند کس او را چو بست
میان بندگی را بیایدت بست
این استاد دانشگاه درخصوص این بیت شعر تصریح کرد:
حالا که نمیتوانیم، بگوییم پروردگارا ما عاجز و ناتوان هستیم. بندگی، بردگي نيست، "بندگي" يعني متوجه ميشويم كه عاجز هستيم.
كلمه "عبوديت" را بعضيها به اشتباه معني كردند، فكر ميكنند كه بندگي، بردگي بوده اما بردگي با بندگي و عبوديت در اينجا با هم فرق ميكند.
وقتي كه من متوجه ميشوم در درك عظمن يا تناهي تو عاجز هستم. و وقتي كه اظهار عجز ميكنيم، تازه بندگي ما آغاز ميشود.
اين استاد دانشگاه بيان كرد: عبوديت بزرگترين قله معرفت بوده، درواقع عبوديت نتيجه معرفت است ظهور آگاهي مطلق
از اين پرده برتر تو را سخن كار نيست
زهستي مرا بد انديشه را راه نيست
توانا بود هر كه دانا بود
زدانش دل پير برنا بود
ابراهيمي ديناني، استاد دانشگاه گفت: فردوسي تمام توانايي را در دانايي خلاصه كرده است. اگر انسان دانايي نداشته باشد، توانايي نيز ندارد. تمام توانايي در دانايي بوده، يعني دانايي همان توانايي است.
حق تعالي قدرت مطلقه بوده، چون آگاهي مطلق است.
وي عنوان كرد: فردوسي ميگويد، تمام قدرت و توانايي فقط در دانايي بوده و كسي كه دانا نيست، هيچ قدرتي نداشته و عاجزترين موجودات يعني كاري از او ساخته نيست و اگر هم كاري را انجام دهد، كار او ابلهانه و مضررانه است.
ابراهيمي ديناني خاطرنشان كرد: درون بيني و ظاهر با عقل است. در عالم ظاهر اگر فرد نباشد، هيچ كاري ساخته نيست. همه شعرا و عرفا بعد از فردوسي به نوعي تحت تأثير فردوسي هستند. چون او احيا كننده زبان فارسي است. فردوسي كسي است كه سر بقاء زبان فارسي در دست تواناي او بوده، زبان شيرين و پر بركت فارسي را زنده نگه داشته است.