به گزارش
مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، زندگیاش همیشه بدون دلیل بود. چند وقت بعد هم وقتی از زندان آزاد شود، زندگیاش نه دلیل دارد، نه برنامه. وقتی از کرمانشاه فرار میکرد هیچ وقت فکر نمیکرد روزی در پشت میلههای زندان داستان زندگیاش را برای دیگران تعریف کند. او هیچ بلندی در این زندگی ندارد که بالایش بایستد و به راه آمده و راه پیش رویش بنگرد.
اسم این زن 27 ساله هیوا است. با اطمینان می توان گفت که اسم واقعی اش نیست. او با اسامی رویا، ندا، سمیه، سحر، میترا، کرانه و هیوا به زندان آمده، این بار دوم است که اسم هیوا را برای خودش انتخاب کرده است.
از خانه فرار کردهای؟بله. 10 سال پیش وقتی 17 ساله بودم، از خانه فرار کردم و دیگر هیچ خبری از خانوادهام ندارم.
چرا فرار کردی؟پدر و مادرم نسبت به من بی توجه بودند و محبتی نمیکردند، مثلا اگر از مدرسه حتی یک ساعت هم دیر می آمدم، مادرم نمیپرسید کجا بودی؟ اگر میگفتم خانه دوستم بودم، پرس و جو نمیکرد ببیند راست می گویم یا نه؟ اصلا نمیگفت چرا به خانه دوستت رفته بودی؟
چند تا خواهر و برادر داری؟2 تا برادر تنی و یک برادر ناتنی، 2 تا خواهر تنی و یک خواهر ناتنی دارم. مادرم زن سوم پدرم بود. پدرم زن اول و دومش را طلاق داده بود. مادرم هم قبل از پدرم با مردی ازدواج کرده و بچهدار نشده بود. به خاطر همین طلاق گرفته و با پدرم ازدواج کرده بود.
رفتارت با خواهر و برادرت چطور بود؟من اصلا با خواهر و برادرها و مادرم رفیق نبودم. اگر از پسری خوشم میآمد، نمیتوانستم بگویم. اگر به مادرم میگفتم عاشق شدم به داییهایم میگفت و آنها مرا کتک میزدند. پدرم هم اگر میفهمید حتما کتکم میزد.
وقتی فرار کردی، کجا رفتی؟از شهرستان با اتوبوس به تهران آمدم اما در تهران جایی را نداشتم. سوار ماشینی شدم. گفتم مرا دربست به یک پارک ببر تا بخوابم. جایی برای خواب ندارم. او مرا به یک پارک برد. وقتی ماشین رفت، دیدم کیفم را زده. در داخل کیفم 60 هزار تومان پول بود که از خانه برداشته بودم. در پارک نگهبان گفت میخواهی زنگ بزنم کلانتری، بیایند دنبالت؟ تو نباید در خیابانها و پارکها آواره باشی. پرسیدم کلانتری مرا به کجا میبرد؟ گفت زندان! گفتم نمیخواهم زنگ بزنی! از پارک بیرون آمدم.
بعد کجا رفتی؟یک پسر مرا سوار ماشینش کرد و به خانهای در شهرک غرب برد. پولی را هم که از آن پسر گرفته بودم، خودش برداشت. از آن به بعد برای زندگی، همین کار را میکردم. البته در امارات.
چطور به امارات رفتی؟فردای روزی که به تهران آمده بودم، همان پسر برایم گذرنامه جعلی درست کرد و همراه زنی به نام ساناز مرا به امارات فرستاد. 4 سال در امارات بودم. ساناز به من میگفت پولهایم را خودش میگیرد و برایم نگه میدارد تا وقتی به تهران برگشتیم خانه و ماشین بخرد. به نام خودم...
پس هیچ پولی هم نمیگرفتی؟گاهی برایم کفش و لباس میخرید. غذا هم به من میدادند.
چگونه به ایران برگشتی؟بعد از 4 سال، خودم گفتم میخواهم به ایران برگردم. قرار بود در تهران برایم خانه و ماشین بخرد. وقتی به فرودگاه مهرآباد رسیدیم، گفت تو اینجا چمدانت را بگیر من به دستشویی میروم. آن قدر آنجا ایستادم که خسته شدم. اگر پشت گوشم را دیدم، آن زن را هم دیدم! غیر از من 6 تا دختر هم در خانه آن زن در امارات کار میکردند که ماندند و من آمدم. وقتی به ایران آمدم، برای جرمهای مختلف به زندان آمدم. اولین بار سال 84 با اسم رویا به زندان آمدم.
معتاد هم بودی؟بله، تریاک، هروئین، شیشه... مشروب...تمام آن مردهای کثیف به من مواد و مشروب میدادند.
این بار برای مواد آمدهای؟بله، یک گرم کراک و شیشه همراه داشتم.
هم جرمم فرار کرد ولی نمیخواهم اسمش را بگویم. نمیخواهم پایش را به این پرونده کوچک باز کنم. او زنش را طلاق داده بود. سه تا بچه داشت که جای دیگری زندگی میکردند.
من با او در خانه مجردیاش زندگی میکردم. او مرا دوست داشت. وقتی دوستانش میآمدند تا مواد بکشند، به من میگفت در اتاق بمانم و بیرون نیایم. یک سال و 9 ماه در آن خانه ماندم و فقط یک بار دنبال کارهای قبلی رفتم.
آرزویی داری؟فقط میخواهم از اینجا بیرون بروم.
برای چه؟ هدفی داری؟هدفی ندارم. بالاخره برای من که هیچ دلیلی برای زندگی ندارم، فرقی نمیکند چگونه زندگی کنم. اما دوست دارم آزاد باشم.