،اين روزها عادت داريم در هر حوزه اي اسم گوگل را ببينيم و موفقيت هاي روز افزون گوگل برايمان عادي شده است.
google lively شکست خـورد ايـــده عالي، اجـــــرا فاجعه
گوگل زنده يا google lively نمونه جالبي از اصطلاح «ايده عالي، اجرا فاجعه» است و چه دليلي بهتر از اين که نه ما و نه شما هرگز اسمي هم از اين پروژه گوگل نشنيديم اگر چه براي شش ماه تمام در سال ۲۰۰۸ اجرا مي شد. اين پروژه وقتي اجرا شد که پروژه زندگي دوم يا second life و يا محيط هاي مجازي مشابه اداشتند کم رنگ و کم رنگ تر مي شدند. در شبکه اجتماعي گوگل زنده کاربران براي خود يک آواتار مي ساختند تا بتوانند در محيط سه بعدي با ديگران ارتباط برقرار کنند. در اين محيط مجازي که معماري مختص خودش را داشت افراد مي توانستند با هم دوست شوند و حرف بزنند و به جاهايي که دوست دارند سر بزنند. افرادي که اين محيط را تجربه کرده بودند از مشکلات متعدد و اعصاب خرد کن سرور شاکي بودند ولي ايده اصلي به نظرشان جذاب بود. اتاق هاي چت تقريبا هم عمر خود اينترنت هستند و در آنها مي توان با آشنايان و غريبه ها حرف زد. با پيشرفت وب کم ها چت تصويري نيز تبديل به پيش فرض ما براي برقراري ارتباط با دوستان و آشنايانمان شده است. ولي چرا پروژه گوگل زنده و يا نمونه هاي مشابه آن نگرفت؟ اين روزها ما براي آشنايي با افراد غريبه از شبکه هاي اجتماعي استفاده مي کنيم و غريبه ها را از روي علايق مشترکي که داريم به دايره آشناهايمان راه مي دهيم. اغلب شبکه هاي اجتماعي پرکاربرد مانند فيس بوک، توييتر و يا شبکه هاي ايراني مانند ني ني سايت داشتن تجربه مشترک را پايه و اساس جمع کردن افراد دور هم قرار مي دهد.در شروع دنياي اينترنت جاهايي مانند زندگي دوم يا گوگل زنده قرار بود جايي باشند که ما گاهي به آنها سر مي زنيم. مثل سر زدن به شهربازي يا کافي شاپ در زندگي واقعي. ولي اينترنت خيلي فراتر از آن چيزي شد که در ابتدا تصور مي کرديم و امروزه ارتباط با غريبه ها کاري نيست که هر از گاهي انجام بدهيم بلکه جزو اصلي زندگي روزانه ما شده است.
google answers شـــکست خورد جستجو کافي است. پاسخ لازم نيست
«گوگل پاسخ» پروژه ديگري است که اين روزها رها شده است. اصولا در دنيايي که جواب هر سوالي را با يک جستجوي ساده در گوگل مي توان پيدا کرد مفهوم «پاسخ» با آن چيزي که قبلا بود عوض شده است. اگر چه «ياهو پاسخ» هنوز وجود دارد و به کارش ادامه مي دهد ولي اين به خاطر اين نيست که او دارد واقعا پاسخي را به سوالها ارايه مي کند بلکه به اين دليل است که پاسخهايش عجيب و غريب و سرگرم کننده هستند.
وقتي شما به اطلاعات حقيقي احتياج داريد يا در گوگل جستجو مي کنيد و يا به وب سايتهاي تخصصي حوزه خود مي رويد و دنبال پاسخ خود مي گرديد بعضي وقتها هم از شبکه هاي اجتماعي خود استفاده مي کنيد و از دوستاني که مي شناسيد و به آنها اعتماد داريد سوال خود را مي پرسيد. دوباره مي بينيم که ايده اصلي تغيير ماهيت داد. اين که جايي باشد که کاملا جهاني است و پاسخ هر سوالي که هر کسي مي پرسد را دارد تبديل شد به يک نمونه شدني تر و انساني تر اما چطور مي شود که شرکتهاي زيادي روي ايده پاسخ دادن به همه سوالات ممکن سرمايه گذاري مي کنند؟ شرکتهايي مانند چاچا و يا askJeeves که ايده شان اين است که يک سوال درباره هر چيزي که مي خواهي بپرس و پاسخت را دريافت کن.
اما حقيقت اين است که آنها اصلا دنبال درست کردن چيزي مثل «گوگل پاسخ» نيستند بلکه کاري که مي کنند اين است که سوال شما را در گوگل جستجو مي کنند و نتيجه را به شما نشان مي دهند. استفاده از آنها مثل اين مي ماند که از شخص ديگري بخواهيد چيزي را در گوگل برايتان جستجو کند. براي اين که ايده «گوگل پاسخ» حتي بيشتر منجر به شکست بشود گوگل براي دريافت برخي از پاسخ ها با يک جور مدل مزايده اي به مترجمان آزاد پول مي داد. الان ناموفق بودن اين ايده بديهي است ولي مابين سالهاي ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۶ که اين پروژه اجرا مي شد هنوز قابليتهاي عظيم اينترنت و حجم عظيم اطلاعاتي که بر روي آن يافت مي شود بر همگان مشخص نبود و گوگل خودش مي خواست اين خدمات را ارايه کند.
تبليغات چاپي و راديويي گوگل شکست خورد از اينتــــــرنت پول دربياور نه از بيرون آن!
جمله معروفي است که اين روزها شعار اغلب وب سايتها شده: از اينترنت پول در بياور. ولي چند سال قبل گوگل درست برعکس اين شعار حرکت کرد و تصميم گرفت از بيرون از اينترنت پول دربياورد. شايد تحت تاثير فشار روزافزون براي کسب درآمد بيشتر گوگل تصميم گرفت وارد صنعت تبليغات چاپي و راديويي شود. البته با اتکا به داده هاي بسيار زيادي که درباره کاربران و محصولات مورد علاقه شان داشت. البته اطلاعات شخصي مصرف کنندگان حکم قلک پر از طلايي است که گوگل دارد و در آينده پيش رو هم حتما از آن استفاده هاي زيادي خواهد کرد ولي با توجه به اين که اطلاعات هر روز بيشتر و بيشتر در دسترس همگان قرار مي گيرد استفاده از تبليغات براي پول درآوردن کماکان مهم ترين روش درآمدزايي است. استفاده از اطلاعات گوگل براي هدف قرار دادن مصرف کنندگان در بيرون از دنياي اينترنت ممکن است در تئوري بسيار جالب به نظر برسد ولي مشکل اين جا است که روشهاي قديمي براي برقراري ارتباط با مصرف کنندگان دارند از بين مي روند و عاقلانه نيست که گوگل در آن بازار سرمايه گذاري کند.
از طرف ديگر روشهايي که گوگل براي تعيين بهترين نقطه براي يک تبليغ اينترنتي دارد به همان خوبي در دنياي خارج جواب نمي دهد و مديران حوزه تبليغات راديويي و چاپي به مرور فهميدند تمايلشان به استفاده از روشهاي خودشان بيشتر از روشهاي به دست آمده از داده هاي گوگل است.
dodgeball شکسـت خورد ايــده پرداز قهـر کرد و رفت
در سال ۲۰۰۵ دو تا از پروژه هاي گوگل همزمان بيرون آمدند: آندرويد و داجبال (Dodgeball). بديهي است که اين جا لازم نيست از موفقيت آندرويد صحبت کنيم اما ماجراي داجبال جالب است. داجبال يک شبکه اجتماعي حساس به مکان بود و در سال ۲۰۰۵ شروع به کار کرد. اين محصول نيز ترکيبي است از نگاه به آينده و زندگي واقعي و تلاش براي ترکيب اين دو . اين اپليکيشن قرار بود از گوشي هاي هوشمند استفاده کند تا افراد را به هم وصل کند و مثلا جاهايي که يک نفر مي رود يا رستوران خوبي را که پيدا مي کند با کساني که مي شناسد و در منطقه هستند به اشتراک بگذارد.
خب چه بر سر اين ايده آمد؟ براي دو سال پروژه به خوبي پيش رفت تا اين که دنيس کراولي که ايده پرداز اوليه اين طرح بود در سال ۲۰۰۷ از گوگل بيرون آمد و شرکت فوراسکور را تاسيس کرد و اين شرکت که دقيقا همين خدمات را ارايه مي دهد الان بسيار محبوب است.
مشکل اين طرح در زمان خودش اين بود که زيادي آينده نگر بود و سخت افزار لازم براي فراگير شدن آن که همان گوشي هاي هوشمند بودند خيلي طول کشيد تا غالب بازار شود. امروزه گوگل latitude را دارد که همان کار را مي کند. البته اين خدمت آنلاين گوگل اصلا جذابيت فوراسکور را ندارد و شايد يک دليل آن قسمت بامزه بازي فوراسکور است که کاربران مي توانند ميزان علاقه و وفاداري خود را به يک کسب و کار و يا فروشگاه خاص نشان دهند. ولي از اين خصوصيات مهم تر اين است که استفاده از فوراسکور خيلي راحت تر از توييت کردن محلي که هستيم براي دوستانمان و يا انتشار آن در فيس بوک است. اين طرحي است که مي توانست از آن گوگل باشد و او با بي درايتي از دست داد.
جــــايکو شــــکست خــــورد توييتر قبلا اين ايده را پياده کرده بود
گوگل در سال ۲۰۰۷ يک سايت براي بلاگ هاي بسيار کوچک راه انداخت که جايکو نام داشت ولي تا سال ۲۰۰۹ معلوم شد که اين توييتر است که فاتح دنياي پستهاي کوتاه و سريع است. يک شبکه اجتماعي همان قدر قدرتمند است که کاربرانش قدرتمند باشند و توييتر در زماني که جايکو راه افتاد بيش از نصف راه موفقيتش را رفته بود. اگر چه هنگامي که جايکو از کار افتاد عده اي از کاربران سينه چاکش يک سيستم آرشيوي درست کردند تا تمام مکالمات خود را جايي ذخيره کنند و براي هميشه داشته باشند.
شايعات زيادي درباره دلايل دست شستن گوگل از جايکو وجود دارد ولي به هر حال اين پايان شروعي بود براي يک جور ميکروبلاگهاي کوچک که پستهاي اشخاص روي آن شکل هايکو همان شعرهاي معروف ژاپني را دارد.
google notebook شکست خورد احــــــتمالا پيـــــچيده بـــود
گوگل نوت بوک در سال ۲۰۰۹ از مجموعه پروژه هاي گوگل کنار گذاشته شد.اگر چه گوگل داک کمابيش به آن سرويس داکيومنت اشتراکي که گوگل همواره دنبالش بود تبديل شده است شرکت گوگل هيچ گاه نتوانست در رقابتي که در اين حوزه وجود دارد از اپليکيشن هاي ديگر همچون evernote پيشي بگيرد. کپي کردن کليپهايي که آدرس اينترنتي شان را حفظ مي کنند به نظر يک امر بديهي مي رسد به خصوص اگر با مرورگر ترکيب شود. به همين دليل است که گوگل سالهاست دارد اين ايده را دنبال کند. اما باز هم وقتي همه تلاشها انجام مي شود و نوبت به آمار و ارقام مي رسد به نظر مي رسد کاربران سرويس هاي ديگر غير از گوگل را ترجيح مي دهند. معلوم نيست مشکل از پيچيدگي فراوان ابزارهاي گوگل است و يا رابط کاربري سرويس گوگل خوب نيست ولي دنياي ابزار نگارش در اختيار آن دسته از توسعه دهندگان است که ابزارهاي ساده و بسيار دم دستي توليد مي کنند. آن هم در حالي که پردازش ابري امکان ارسال نوشته ها را به خانه، محل کار و هر جاي ديگري به راحتي فراهم مي کند.
google Buzz شـــکســت خورد اعـــصاب کاربران را خرد کرده بود
خيلي از ايرانيان مرگ گوگل باز را به ياد دارند. کاربران ايراني شايد يکي از معدود گروه هايي بودند که عاشقانه گوگل باز را مي پرستيدند و از آن استفاده مي کردند ولي به هر حال گوگل مجبور شد آن را کنار بگذارد. اولين اشتباه گوگل باز اين بود که با کاربران صادق نبود. در فوريه سال ۲۰۱۰ اين خدمت گوگل به طور اتوماتيک به جي ميل اضافه شد و اضافه شدن دکمه باز در کنار اينباکس بدون هيچ گونه اطلاع رساني به مخاطبان صورت گرفت.
اما چه چيزي درون اين فولدر جديد بود؟ اين همان گوگل ريدر بود که يک تجربه بسيار موفق در زمان خودش بود. گوگل ريدر با استفاده از rss قابليتي ايجاد کرده بود که خوانندگان بتوانند سايتهاي محبوب خود را دنبال کنند. کار گوگل باعث شد که يک فولدر جديد به جي ميل افراد اضافه شود که هميشه در آن تعداد بسيار زيادي مطلب خوانده نشده وجود دارد و گوگل هيچ وقت نفهميد که اين فولدر اضافي چه بار سنگيني به مخاطبانش وارد مي کند. در سال ۲۰۱۱ گوگل پروژه باز را از ليست پروژه هايش کنار گذاشت.
sidewiki شــــکست خورد ويکي پديا رقـابت ناپذير است
گذشته خيلي وقتها چندان شفاف نيست ولي اغلب ما آن دوران را به ياد داريم که هنوز ويکي پديا به وجود نيامده بود. چيزي که ويکي پديا را منحصر به فرد مي کند جامعه بزرگ و بسيار وفادار آن است که وقت خود را براي توسعه هر چه بهتر آن مي گذارند و برعکس آنچه بسياري از افراد مي گويند اين که هر کسي مي تواند مطالب آن را ويرايش کنند اصلا از اعتبار مطالب کم نمي کند.
اما همه اينها چه ربطي به گوگل دارد؟ سه پروژه searchwikiو knol و Sidewiki دليل اين مقدمه هستند.همه اضافات ويکي پديا و گزينه هايي که مي توانند جايگزين آن شوند از تابستان ۲۰۰۸ توسط گوگل توسعه داده شده است. knol پروژه توليد يک مجموعه از دست نوشته هاي کاربران است. searchwiki به کاربران اجازه مي دهد نتايج جستجو را رتبه بندي و امتياز دهي کنند و آخرين پروژه يعني sidewiki که روي مرورگر اضافه مي شود و اجازه مي دهد که وب سايتها را برچسب گذاري بکنيم. پروژه sidewikiعملا رها شده است و دو پروژه ديگر هم نتوانسته اند به موفقيت پيش بيني شده دست پيدا کنند.
همه کوشش ها براي توليد چيزي مانند ويکي پديا حتي آنهايي که توسط کاربران عاشق پيشه گوگل پشتيباني مي شدند نتوانستند به اندازه هاي بزرگي برسند و حتي پروژه knol در بهار سال ۲۰۱۲ به پشت ديوارها فرستاده شد. شايد اگر يک رابط کاربر متفاوت براي knol طراحي مي شد مي توانست هنوز مقاومت کند ولي مساله اين است که ويکي پديا خيلي قوي است و خدماتي که به کاربران در هر سطحي ارايه مي دهد بسيار مفيد هستند. از کاربران کاملا بي اطلاع نسبت به موضوع تا حرفه اي هاي هر حوزه آن را مي خوانند و مي توانند با آن ارتباط برقرار کنند و اين واقعا تعجب آور است. اگر خوب به فلسفه پشت آن بينديشيم مي بينيم اين که همه مي توانند به خانواده ويکي پديا بپيوندند چه براي استفاده از مطالب و چه براي توليد آنها و اين موضوعي استثنايي در تاريخ دنيا است.
در پروژه searchwiki مشکل اين بود که کاربران علاقه نداشتند تغييري در رتبه بندي گوگل ايجاد کنند به خاطر همين هم در سال ۲۰۱۰ اين پروژه با يک سيستم ستاره دهي جايگزين شد. در پروژه sidewiki کاربران هيچ وقت از کامنت هايي که در سايدبار وجود داشت استفاده نمي کردند و به همين خاطر هم گوگل اين پروژه را در سپتامبر ۲۰۱۱ رها کرد.
google video شکــــست خـورد مشکل با خريـــــد يوتيوب حل شد
گوگل ويدئو تلاش کرد تا يوتيوب را در هم بشکند و شکست خورد و تنها دليلش اين بود که اين ابزار قبلا وجود داشت و نامش هم يوتيوب بود. بعد از آن البته گوگل يوتيوب را با قيمت ۱.۶۵ ميليون دلار خريد و قال قضيه را کند و آخر سر همه خوشحال و راضي بودند. داستان گوگل ويديو تنها داستان يک حمله بي کله به يک کرگدن اينترنتي نبود. حقيقت امر خيلي عجيب تر از اين هاست. در ژانويه ۲۰۰۵ ريشه هاي چيزي که قرار بود گوگل ويديو شود در تبديل پخش تلويزيوني به متنهاي قابل جستجو شکل گرفت. در تابستان اين سال آنها شروع به پشتيباني از آپلودهاي ويديويي و به اشتراک گذاشتن آنها کردند و در انتهاي اولين سال شکل گيري آن، ايده اوليه تبديل گفتار تلويزيوني به متنهاي قابل جستجو کاملا از دست رفته بود. اگر چه در سال ۲۰۱۲ نمونه هايي از متن فيلمهاي ويديويي در يوتيوب ديده مي شود و نشان مي دهد که گوگل هنوز ايده اوليه را در سر دارد.
هر دليلي که باعث جذابيت و فراگيري سايتهايي مي شود که بر مبناي تجربيات کاربران طراحي مي شوند را در نظر بگيريد. گوگل ويديو کاملا بر خلاف آن حرکت کرد. آنها تصميم گرفتند يک نوع فايل اختصاصي با پلير مخصوص خودش را معرفي کند که به طرز چشم گيري مجموعه کارهايي که کاربر بايد انجام مي داد تا محتواي ويديويي خودش را داشته باشد زياد مي کرد. بعضي وقتها اين روش جواب مي دهد. بالاخره همه پليرها و انواع مختلف فايلهاي ويديويي از يک جايي آمده اند ديگر. ولي اين استراتژي براي وقتي که شما يک دعواي بزرگ را با سايت بسيار راحتي مانند يوتيوب شروع کرده ايد اصلا جواب نمي دهد. سايتي که محبوبيتش آن را تبديل به يک جور استاندارد در دنياي ويديو ها کرده است. ايده داشتن يک پلير و فرمت فايل اختصاصي در زماني که همه ابزار ها و نمايشگرها به دنبال پشتيباني هر چه بيشتر از فرمتهاي موجود مي روند يک جور خود کشي به حساب مي آيد.
بعد از اين که گوگل ويديو نتوانست با يوتيوب رقابت کند تصميم گرفت مدلش را عوض کند و تبديل به يک مرجع اجاره دادن ويديو ها شود و اين بار هم قبل از آن يک رقيب قدرتمند به نام نت فليکس در اين بازار بود که عينا همين سرويس را ارايه مي کرد و به خاط همين گوگل ويديو آن را هم رها کرد و در نهايت گوگل يوتيوب را خريد و به اين داستان خاتمه داد.
google wave شکــــــست خورد شايد آيندگان بپسندند، ما نپسنديديم
بزرگترين شکست گوگل را شايد بتوان گوگل موج (google wave) دانست. مجموعه اي از قابليتهاي بي فايده که با يک روش پيچيده و غير لازم دور هم جمع شده اند. گوگل موج مي خواست براي همه، همه چيز در حوزه اشتراک محتوا باشد. همان طور که گوگل پلاس تلاش مي کند براي کاربران شبکه هاي اجتماعي همه چيز باشد. هنوز معلوم نيست سرنوشت پلاس چه مي شود ولي مجلس ختم گوگل موج مدتهاست که برگزار شده و عزاداري ها هم انجام شده است.
مي خواهيد يک ايميل بفرستيد؟ مي توانيد از جي ميل استفاده کنيد. ولي اگر به هر دليلي خواستيد آن را به ليست غير قابل فهمي از افراد بي ربط و از طريق يک مسير بسيار غير طبيعي ارسال کنيد گوگل موج مي تواند کمکتان کند. آيا مي خواهيد آن ايميل را تبديل به يک آهنگ يا ويديو يا مکالمه اي درباره آهنگها و يا ويديو ها يي بکنيد که درون خودش آن آهنگ و يا ويديو را هم دارد؟ آيا مي خواهيد با شعبده بازي آدم هاي ديگر را وارد مکالمه بکنيد و يا از آن خارج کنيد جوري که خودتان هم نفهميد با کي داريد صحبت مي کنيد و آيا اصلا کسي حرفهايتان را دنبال مي کند يا نه؟ آيا دوست داريد هميشه امکان اين را داشته باشيد که در کنار مکالمه فعلي يک مکالمه ديگر راه بيندازيد و خودتان را در اين پارانوياي دايمي بيندازيد که بقيه دارند همزمان هم با شما حرف مي زنند و هم پشت سرتان حرف مي زنند؟
البته واضح است که گوگل موج اين قدرها هم بد نبود ولي مشکل آن همان مشکل اشتباه در پيش بيني نيازهاي کاربران بود. مساله اين است که حتي حرفه اي ها هم نمي توانند بگويند چرا گوگل موج اين قدر با بي مهري رو به رو شد. يکي از دلايل آن پيچيدگي زبان ارتباطي آن بود و از آن مهم تر ناتواني آن در برقراري ارتباط با ساير خدمات گوگل . برخي معتقدند گوگل موج هم دچار مشکل «جاي درست، زمان نادرست» شده و شايد در آينده موفقيت کسب کند.