اشعار آیینی؛
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛ یوسف رحیمی از جمله شاعرانی است که وقتی به ادب آیینی می رسی از نام او نمی توانی بگذری. شاعری که با قریحه و ذوقش تصاویری زیبا از خاندان اهل بیت(ع) به دست داده است. او طلبۀ جوانی است که در پیِ کسبِ معارف دینی از استان فارس به قم مهاجرت کرده است. در ادامه یکی از اشعار او را که ماجرای انتقال سر مطهر أباعبدالله به خانه خولی را به زیبایی در برابر چشم آورده است.
ماجرا هر چه بود پایان یافتهر کسی بود عازم کویشزنی انگار چشم در راه استاز سفر، چه می آورد شویشلحظه ها بي قرار و دلواپسغصه هايش بدون حد مي شدمرد او از سفر نيامده بودشب هم از نيمه داشت رد مي شدآسمان تار و تيره و خونبارآه آن شب نبود معمولینیمه ی شب پرید زن از خوابآمده بود از سفر خوليگفت خولي بگو چه آورديکه چنين غرق تاب و تب شده امچيست سوغات تو که اينگونهدل پريشان و جان به لب شده امگفت هر چند تحفه ی خوليزر و سيم و طلا و درهم نيستولي اين بار گنجي آوردمکه نظيرش به هر دو عالم نيستچيزي از ماجرا نمي دانستچشمش اما اسير شيون بودمتحير شد و سراسیمهدید آخر تنور روشن بودرفت با واهمه به سمت تنوربه سر و سينه زد نشست و گريستناگهان ديد صحنه اي خونبارآه اين سر، سر بريده ی کيست؟به سر او مگر چه آمده استشده این گونه غرق خون، پرپربر لبش آيه هاي قرآن استمي دهد عطر زمزم و کوثرسر او را گرفت بر دامنخاک و خون پاک کرد از رويشگفت بیچاره مادرت، اماناگهان حس نمود پهلويش ــ بانويي قد خميده، آشفتهکه گرفته ست دست بر پهلوضجه که مي زند همه عالمروضه خوان مي شود شبيه او *گفت بانو تو کیستی که غمتقاتل این دلِ پر از محن استگفت من دختر پيمبرم واين سر غرق خون، حسين من استگفت: دیدم میانه ی گودالغرق خون بود پيکرش اي وايپيش چشمان زينبم می رفتبر سر نيزه ها سرش اي وايبا دو چشم ترش روایت کرديک جهان درد و داغ و ماتم راگفت از نیزه ها که بوسیدندبوسه گاه نبي اکرم راگفت از خيمه هاي آل اللهگفت از ماجرای غارت هاگفت با چشم های خونبارشاز شروع همه مصیبت هاآتشي که گرفت راه حرمپيش از اين در مدينه برپا شدپشت در که شکست بازويمپاي دشمن به خيمه ها وا شداگر امروز روي دستانشکُشتن شيرخواره ممکن شداين سه شعبه ز جنس ميخي بودکه سبب ساز قتل محسن شدگفت غصه اگر چه بی پایانولی این قصه انتها داردمی رسد وارثی به خونخواهیخونِ مظلوم خونبها دارد **
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* همسر خولی، از محبین اهل بیت پیامبر (ص) بود و گویا در اینجا چشم بصیرت او بینا می شود و این حقایق را مشاهده می کند.
** این ماجرا با اختلاف روایت هایی، در منابع و مقاتل مختلفی از جمله: مقتل ابی مخنف، ص168؛ مقتل الحسین (ع)، ص392، بحارالانوار، ج45، ص125 و 177؛ الدمعةالساکبة، ج5، ص52 و 384؛ تاریخ طبری، ج5، ص445؛ و روضة الشهدا، ص361، آمده است. (به نقل از: خورشید بر فراز نیزه ها، نوشته سید محی الدین موسوی).
البته بعضی از گفت و گوهایی که در این شعر آمده است از باب زبان حال است.
برای مشاهده مجله شبانه اینجا کلیک کنید