دینانی افزود: آیا وحدت از کثرت در میآید یا کثرت از وحدت، یا هیچکدام از هیچکدام؟ عین آن مساله در اینجا بوده که آیا شناخت جدای از هستی است که میخواهد هستی را بشناسد، یا هستی است که میخواهد هستی را بشناسد. اگر به این شکل مطرح کنیم، مساله سخت میشود.
وی ادامه داد، شیخ الرییس ابوعلی سینا به این مسائل توجه ویژهای داشته و میکوشید که نشان دهد شناخت و هستی یک چیز است.
دینانی گفت: وقتی که شناخت و هستی را یک چیز بدانیم، آن مساله عقل و عشق حل میشود. این جنگ که بین شناخت و هستی وجود دارد، بین عقل و عشق هم بوده است. این دو به یک وحدتی میرسند، عقل و عشق هم یکی است.
وی ادامه داد: در نظر ابن سینا سالک واقعی عقل است، هیچ موجود دیگر سالک نیست، ابن سینا عقل را سالک میداند، در واقع عرفان ابن سینا عرفان عقلانی است.
ابراهیمی دینانی گفت: بدون تردید ابن سینا یک عارف است، آثار عرفانی ابن سینا مانند کتاب نمط نهم "اشارت و تنبیهات" (مقامات و عارفین) در دسترس است. همه عرفا بعد از هزار سال آن را مطالعه کردند و هیچ عارف بزرگِ کوچکترین ایرادی به "مقاماتی عارفین" ابن سینا نگرفته است. او به بهترین وجه توضیح داده، چون ابن سینا خودش اهل مقاماتی بوده است.
این استاد دانشگاه افزود: ابن سینا خودش هم عارف و فیلسوف است، کسانی که عرفان را نمیشناسند ابن سینا را به عنوان فیلسوف مشائی شناخته چون مطالعه آنها کم بوده است. او به همان اندازه که فیلسوف بزرگی است، عارف بزرگی نیز است. در نظر او عقل سالک بوده، چه چیزی غیر عقل میتواند سالک باشد. در یک معنی همه هستی سالک است.
دینانی ادامه داد: همه عالم در حرکت است. کل کهکشان در یک مدار میچرخد، موجودات علاوه بر اینکه خود با زمین میگردند، خودشان حرکتی جوهری و عرضی دارند و این حرکت سلوک است.
وی ادامه داد: اگر به موجودات عالم از جمله درخت، انسان، دریا، صحرا، کهکشان نگاه کنیم متوجه میشویم که هیچ کس از آغاز و نه پایان خبرداد پس در نتیجه همه در وسط قرار دارند.
دینانی گفت: البته هم آغازی و هم پایانی وجود دارد اما ما به آن دسترسی نداریم و هر موجود در وسط قرار دارد وسط یعنی هر آغازی را شروع کرده و به پایانی میرود اما وسط راه قرار گرفته است.
وی با اشاره به تنها موجودی که هر لحظه میتواند آغاز داشته باشد گفت: انسان تنها موجودی است که میتواند آغاز داشته باشد، دریا آغاز ندارد و ما نمیدانیم از چه زمانی شروع شده و به طور دقیق کسی نمیتواند بگوید آغاز عالم چه زمانی بوده است.
دینانی گفت: با اشاره به قرار گرفتن انسان در مسیر وسط و سالک بودن وی بیان کرد: انسان به حکم اینکه آزاد است آغاز دارد چرا که هر لحظه تصمیم میگیرد و با این تصمیماتش ممکن است تغییراتی را در زندگی گذشتهاش ایجاد کند.
وی در ادامه با بیان چند مثال عنوان کرد: انسانی که یک عمر حاضر بوده با یک لحظه تصمیم میتواند 80 سال را جبران کند و مومن شود این آغاز است. و به عکس یک مومن در یک لحظه کافر شود و یا شاید کسی یک عمر در یک عقیده و اندیشهی بوده اما در یک لحظه تمام سازمان فکریش تغییر میکند و این هم یک نوع آغاز است.
دینانی بیان کرد: ما هر لحظه میتوانیم تصمیم بگیریم و در تصمیم گیری خود آزاد هستیم پس در نتیجه انسان تنها موجودی است که آغاز دارد ولی دریا، کوه، ماه نمیتوانند آغاز داشته باشند.
وی اظهار داشت: البته برخی انسانها آغاز ندارند زیرا هیچ وقت تحول فکری ندارند و ما با آنها کاری نداریم ولی انسان میتواند فکر نو داشته باشد و آزاد است پس آزادی بسیار مهم و با اهمیت است وبا آزادی میتوانید با تصمیمگیری جدید از نو شروع کرد.
دینانی ادامه داد: هر انسان چون آزاد است آغاز دارد موجودات طبیعی چون آزاد نیستند آغاز ندارند و وسط راه هستند. انسان هم جزء عالم وسط است. اما ما میتوانیم آغاز داشته باشیم.
وی عنوان کرد: سخن ابن سینا را با این مطلب میتوان توضیح داد که چگونه عقل سالک است. سالک یعنی هر حرکتی تا عقل و هر تحولی که عقل میکند تازه است و عقل تازه سخن میگوید، عقل سخن کهنه نمیگوید.
دینانی بیان کرد: انسان میتواند بی حد و اندازه تصمیم بگیرد فکر نو تازه داشته باشد و چون انسان آزاد است آغاز دارد و به دلیل داشتن آغاز افق دارد.
وی با اشاره به افق انسان تصریح کرد: خداوند هم در قرآن کریم به افق اشاره کرده است ما هم در بیرون و هم در درون افق داریم.
دینایی بیان کرد: ابتدا من را معنی میکنم به عنوان مثال شما نشستید در یک فضای باز افق را نگاه میکنید آنجا که خورشید طلوع میکند و آنجا که خورشید غروب میکند اگرحرکت کنی تا به افق برسید اما به افق نمیرسی و هر چه جلو بروی افق از ما دورتر میشود و هرگز به افق نخواهیم رسید.
وی گفت: عقل هم افق دارد وقتی به مطلبی در ذهنت میرسید فکر میکنید که پایان مطلب است درحالی که اینگونه نیست هرچه برروی باز هم عقل است این سالک دائمی بوده و این سلوک عقل است همینجاست که عقل با عشق متحد میشود و عشق جدای از عقل نیست.
دینانی افزود: عشق محبت شدید است محبت وقتی شدت پیدا کرد نامش عشق است محبت خواهان رفتن است اما جهت را به او عقل میدهد و زمانی که میروی به سوی افق عقلانی و به افق پایانی نمیرسی چرا که هرچه عقل جلوتر میرود افق هم دورتر میشود.
وی ادامه داد: هرچه با عقل میروی معقول عقبتر می رود وقتی ما به سراغ معقول نهایی میرویم معقول دورتر میشود همچنان ما باید سالک باشیم وقتی شیخ الرئیس میگوید عقل سالک است من باید سلوک را معنی کنم.
دینانی با اشاره به مقصد عقل گفت: مقصد عقل کجاست مقصد عقل رسیدن به غیر متناهی است اما وقتی به غیرمتناهی میرسید نباید توقف کنید تازه تاکنون محدود حرکت میکردید و حالا باید غیرمتناهی بروید.
وی مثالی از قطرهای زد و اظهار داشت: قطرهای که سالها در جویبارها حرکت کرده و تازه رسیده به دریا حالا دیگر متوقف نشده و حالا تازه در دریاها حرکت میکند پس ما سکونی نداریم، ثبات است ولی سکون نیست.
وی درخصوص هستی شناسی گفت:
هستی شناسی بسیار مهم است چون علم امروز هستی شناسی نمیکند و موجودات طبیعی را میشناسد اما هستی شناسی کار فلسفه است.
دینانی ادامه داد: یک مسئله که وجود دارد و ابن سینا آن را شروع کرده و ملاصدرا توضیح داده از اینجا تشکیل در وجود است وقتی تشکیل میگوئیم به معنی شک نیست تشکیل مراتب وجود است. ما وجود را خارجی و ذهنی بالفعل و بالقوه تقسیم میکنیم و این تقسیمات هستی است.
وی تصریح کرد: وقتی دقت میکنیم، بالقوه مقابل بالفعل است اما وقتی سر بالقوه میرویم یعنی بالقوه در هستی بودنش بالفعل است پس هم مقابل فعالیت و هم با یک نگاه دیگر خود فعالیت است.
دینایی درخصوص ذهن نیز گفت: ذهن در مقابل خارج است اما اگر خودش را حساب کنیم وجود دارد پس خودش خارجیت است همینطور در واحد کثیر به این صورت است. و این را تشکیل میگویند یعنی متقابلهایی است.
وی با بیان یک مثال ادبی اظهار داشت: کلمه یا اسم، یا فعل، یا حرف است و اینها مقابل هم هستند و تقسیم کنندهی این سه قسم کلمه است اگر کلمه که متمم است در 3 تا باشد پس هم اسم، هم فعل، و هم حرف است. هستی هم به این صورت است هم ذهنی و هم خارجی است. این حرفی بود که ابن سینا مطرح کرد.
دینایی گفت: چگونه است که انسان از خودش فاصله میگیرد حرفی است که بعضی از حکمای فرهنگ هم گفتند البته این حرف اولین بار ازسوی غزالی مطرح میشود.
وی بیان کرد: انسان تنها موجودی است که میتواند خودش را روایت کند و از خودش فاصله بگیرد چون میتواند از خودش فاصله بگیرد میتواند خودش را هم روایت کند اما دریا کرهی زیان نمیتوانند این کار را کنند.
دینایی بیان کرد: انسان هم راوی و هم مروی است پس دوتا است ولی دریا نمیتواند دوتا باشد پس من میتوانم خودم را روایت کنم.
وی گفت: غزالی یک فیلسوف نیست یک متفکر است غزالی در جوانی یک طوری فکرمیکرد و یکدفعه آمد همهی گذشتهاش را تغییر داد.
دینایی تصریح کرد: غزالی به هر چه داشت شک کرد حال غزالی میتواند شخصیت اولش را روایت کند و از خودش روایت میکند پس خودش راوی و هم مروی است به عبارت دیگر خودش هم بیننده است هم دیده شده است.
وی خاطر نشان کرد: پس ما باید عقل بیگانه نباشیم چرا که عقل سالک واقعی و بدون عقل کوری است و جایی که عقل نباشد چشم نابیناست و آگاهی اثر عقل است.