به گزارش باشگاه خبرنگاران؛ اينجا پاتوق اندك خرقه پوشاني است كه تفريحشان قمار است، پليس هم همين نزديكي است. تا دلت بخواهد معتاد دارد. آنقدر که نتوانی توی خیابان، پارک و کوچه پس کوچه هایش به راحتی راه بروی. اینجا دروازه غار است. دروازه غار کودک کار هم زیاد دارد. از هر سن و هر قوم و ملیتی. از همان سر چهار راهی هایی که می چسبند به شیشه ماشین و ول کن نیستند.گل فروش، فال فروش، اسفندی و... .
اینجا دروازه غار است. همه چیزش با جاهای دیگر فرق می کند. توی زمین فوتبال ورزشگاهش به جای چمن سرنگ تزریق شده سبز می شود. حکومت نظامی اراذل و اوباش و زورگیرها دارد؛ جرات می خواهد بعد از تاریکی هوا از خانه بیرون بیایی. توی دروازه غارخلاف کارها راحت رفت و آمد می کنند. معتادها توی پارک هایش کنار بچه ها مواد می کشند. تازه خیلی وقت ها از کودکان محل هم برای رد و بدل کردن مواد کمک می گیرند. اینجا کودک بدون شناسنامه هم دارد. تازه بعضی ها مادرهایشان هم شناسنامه ندارند.
خلاصه اینجا دروازه غار است و تا دلت بخواهد چیزهای جور واجور و عجیب غریب پیدا می شود. بچه های اینجا از سر سپیده صبح تا سیاهی شب کار می کنند. هر کاری که بابت آن پول خوب بدهند. چون از بچگی یاد گرفته اند که باید کار کنند و بدون پول به خانه نیایند...
این داستان فقط منحصر به دروازه غار تهران نیست . بیکاری و اعتیاد و محصول آن که دزدی و جنایت می باشد نه تنها شهرها بلکه سالم ترین محیطهای سابق روستایی را هم در بر گرفته است . تنها همین گزارش کافی بود تا اگر وجدان بیداری در میان مسئولین و صاحب نفوذان وجود داشت به خود آیند و چاره ای بیندیشند برای گشایش راهی که سکان مدیریت کشور در دست مدیرانی قرار گیرد که قبل از سقوط در تباهی مردم فرصت پیدا کنند در رفع اینگونه مسائل اجتماعی اقدام کنند .
آنچه ديديم را به تحرير در آورديم و شايد اگر ديرتر به داد اين مردم برسند همين كودكان ساكنان نسل بعدي پارك هاي دروازغار باشند.
این داستان تکراری نا عدالتی در کوچه های بی سرو سامان این شهر است و تا دلت بخواهد کوچه پس کوچه هایش از درد ناله سر می دهند تا شاید یکی تنها صدایش را بشنود اما دریغ از گوشی شنوا باشد.
از آنجایی کودکان کار در آمار ها هم جایی ندارند معلوم نیست که چند کودک در بند برده داری نا اهلان سرنگ بدست است. آینه این کودکان تصویری از آینده ندارد و شاید در کور سوی نوری که از لابلای انگشتان مردان سرنگ بدست می تابد نوای صبح تاریک فردا را به آنها خبر می دهد باز خیابان باز تصادف و باز شاخه گلی کنار خیابان.
گزارش از محمد سياح