به گزارش
حوزه احزاب باشگاه خبرنگاران؛ برنامه شناسنامه این هفته با حضور محمدحسین صفار هرندی و با اجرای محمدحسین رنجبران از شبکه 3 سیما پخش شد.
صفارهرندی در ابتدای برنامه در مورد سابقه مبارزات خانوادهاش گفت: اگر بخواهیم زندگی مرحوم رضا صفار هرندی را تحلیل کنیم، از لحاظ فکری ارتباط نزدیکی بین ایشان و مرحوم پدر من ( برادر ایشان) پیدا میکنیم؛ به نظر میرسد فضای عمومی خانواده ما متاثر از نوع نگرش و گرایش سیاسی مرحوم پدر ناخودآگاه به این سمت و سو قرار میگیرد، شاید مبارزات دوره ملی شدن صنعت نفت اصلیترین انگیزهها را برای حضور در صحنههای مبارزاتی به خانواده ما بخشیده باشد. پس از آن هم وقتی نهضت حضرت امام آغاز شد، این ارتباط نزدیکتر و وسیعتر شد تا اینکه در ماجرای ترور نخست وزیر رژیم شاه به نقطه اوج خود رسید.
وی ادامه داد:«مرحوم پدر من وضعیت ویژه ای داشتند. ایشان در حالی که مثل بقیه مردم به کسب و کار مشغول بودند، همزمان در جایگاه اقامه نماز جماعت و مورد اعتماد مردم بودند و در یکی از جنوبی ترین محلات تهران و در میان مردم محروم دروازه غار به عنوان یک روحانی معتمد شناخته می شد. پدر در نوجوانی جذب استادی به نام آیت الله شیخ محمد تقی بروجرد می شوند که ایشان پدر را تحت جاذبه های معنوی خود قرار می دهند و در نهایت پدر علوم و معارف دینی را تا سطح غریب الجتهاد نزد ایشان می گذرانند.»
وزیر ارشاد دولت احمدی نژاد افزود:«پدر اداره کننده مسجدی بود که در حلقه شاگردانش برخی از جوان ها مثل شهید اندرزگو، شهید بخارایی، شهید نیک نژاد و ... هم دیده می شد.»
صفار هرندی همچنین گفت:«دوره طولانی زندگی ما با پدر طبعاً ما را تحت تاثیر ایشان قرار داده است. بهره ما از دوران معاشرت با عمو، دوازده سال بود اما واقعیت این است که خیلی بیشتر از سن دوازده سالگی تحت تاثیر جاذبه های شخصی و روحی- معنوی عمویم قرار داشتم. ایشان برایم جنبه یک شخصیت اسطوره ای داشت که بعد از پدرم، مسائل زیادی را از ایشان آموختم.»
وی ادامه داد:«زمانی که ترور حسن علی منصور اتفاق افتاد من یازده سال سن داشتم و فکر می کنم کلاس پنجم بودم. پسر فراش مدرسه که هم کلاس ما بود از مادرش شنیده بود که در شهر خبر ترور منصور پیچیده است. او این خبر را به من داد و من هم حتی این فکرش را هم نمی کردم که این مساله ارتباطی به خانواده ما داشته باشد. وقتی به خانه آمدم هم می گفتند محمد بخارایی این کار را انجام داده! این بی اطلاعی تا شب ادامه داشت تا اینکه ماموران شهربانی به منزل ما ریختند و جست و جو کردند و آنجا بود که فهمیدیم این ماجرا با ما هم نسبتی دارد.»
صفار هرندی در بخش دیگری از «شناسنامه» اظهار داشت:«فضای سیاسی خانه با شهادت عمو ملتهب تر و جوشان تر شد. در کنار این موضوع مسائل دیگری هم وجود داشت که تاثیرگذار بود. مثلاً معلم کلاس پنجم من فردای روز شهادت عمو که به مدرسه رفتم، من را کنار کشید و تسلیت گفت و اظهار داشت باید به این اتفاق افتخار کنید و بدانید این راه با قدرت بیشتری ادامه پیدا می کند. این برای من جالب بود که معلم ام هم این طور فکر و صحبت می کند. چند روزی از شهادت عمو نگذشته بود که دیدم درب مدرسه شلوغ است. داخل مدرسه که شدم، گفتند پلیس آمده و دو تن از معلمان مدرسه را برده اند. مدتی بعد مشخص شد این دو نفر در یک گروه 55 نفره که بعداً به حزب ملل اسلامی معروف شد فعالیت داشتند که در تدارک اقدامات بزرگ ضد حکومتی بودند.»
وی افزود:«وقتی به دبیرستان علوی رفتیم هم دوستان و معلمانی را پیدا کردیم که فضای سیاسی ذهنی ما را تشدید می کردند. مرحوم شهید رجایی یکی از معلمان ما بودند که در خدمت ایشان درس هندسه را آموختیم. یک سال هم آقای عبدالکریم سروش معلم ما بود که درس آموزشگاه شیمی و قرآن را به ما می آموختند. کمال خرازی هم معلم دیگر ما بودند که با ایشان درس آزمایشگاه فیزیک را می گذراندیم.»
صفار هرندی در پاسخ به اینکه آیا به حزب اعتقاد دارید، گفت:«شاید این موضوع در ناخودآگاه بنده وجود دارد که چنین میراثی را از سیره پدر برده باشم. من سال 59 وارد سپاه شدم و من بیشتر از هرچیز تحت تاثیر این بیان حضرت امام هستم که ایشان فرمودند هرکس می خواهد در سپاه بماند، نباید تحت تاثیر حزب باشد و هر کس در حزب است نباید وارد سپاه شود. در آن روزگار سپاه برای ما مهم تر از هرچیز دیگری بود.»
وی با بیان اینکه عضو هیچ حزبی نبوده ام، اظهار داشت:«زمانی که حزب جمهوری اسلامی راه افتاد، فکر می کردیم همه باید بروند و عضو این حزب شوند. به همین دلیل هم بود که میلیون ها نفر اعلام کردند می خواهند در این حزب عضویت داشته باشند. من وقتی برای عضویت در حزب جمهوری اسلامی اعلام آمادگی کردم، من را برای مصاحبه فراخواندند. مصاحبه کننده هم آقای میرحسین موسوی بود که بعد از مصاحبه، از دید ایشان پذیرفته نشدم و بعد هم دیگر با من تماس نگرفتند و من هم موضوع را دنبال نکردم.»
صفارهرندی افزود: «این موضوع هم زمینه ای شد که دیگر رغبتی برای حضور در حزب های سیاسی نداشته باشم. اگرچه شخصاً علاقه ای برای حضور در حزب و سازمان های حزبی نداشته و ندارم اما به شدت طرفدار کار تشکیلاتی هستم و معتقدم جای خالی حزب در کشور ما به شدت حس می شود. بسیاری از مشکلاتی که امروز در کشور داریم به نداشتن یک مدل حزبی مربوط می شود. البته الگوهای ارائه شده وارداتی که تا امروز وجود داشته را ناکارآمد و غیرقابل اعتماد می دانم و به همین دلیل هم بوده که کارشان رونق نگرفته است.»
وی ادامه داد:«فکر می کنم تا زمانی که مدل حزبی تراز ِ انقلاب خود را پیدا نکنیم، تحزب در کشور ما ناکام می ماند. فکر می کنم ما از این نقطه آسیب می بینیم و باید به فکر چاره ای برای آن باشیم. این عقلانی است که ما باید تشکیلات داشته باشیم. اگر ما در انتخابات آدم محور و شخص محور کار می کنیم به این دلیل است که کار تشکیلاتی انجام نداده ایم. همین می شود که یک نفر می آید و با گرفتن یک علم به دست عده زیادی را به سمت خود می کشاند! اما این شخص کیست؟ چه کاری می خواهد انجام دهد؟ چه تیمی دارد؟ از کجا می دانید دو سال دیگر چه چیزی می گوید؟ به همین دلیل هست که حتی وقتی بهترین آدم ها هم می آیند، بعد از مدتی یا خود ِ آن آدم ها کار را خراب می کنند یا ما ضایعشان می کنیم. این درست نیست که این بار سنگین را به دوش یک نفر بیاندازیم و از او توقع داشته باشیم که یک مملکت را راهبری هدایت کند.»
وزیر ارشاد دولت نهم در بخش دیگری از مصاحبه تلویزیونی خود در مورد ارتباط با انجمن حجتیه گفت:«ما بدون اینکه وارد شبکه رسمی ضد بهایی (حجتیه) شویم، یک حلقه خصوصی داشتیم که یکی از معلمان مدرسه به ما گفت من عصاره حرف هایی که آنجا مطرح است را به شما می گویم و شما نیازی نیست شما وارد آن شبکه شوید. قالب جلسات این حلقه در منزل ما انجام می شد و ما بدون شرکت در آن شبکه، از طریق معلممان که در جلسات آن ها شرکت می کرد، نظریاتشان را دریافت می کردیم.»
وی ادامه داد:«نکته جالب این بود که عکس امام در یکی از قفسه ها بود و ما این عکس را در معرض دید دوستان قرار می دادیم. این درحالی بود که انجمن حجتیه نسبتی با امام نداشت اما معلم ما به احترام می گذاشت. در هر صورت ما در این جلسات اطلاعات خوبی را دریافت کردیم و اتفاقاً از همان جا به این نقطه نظر رسیدیم که وقتی مدیران کشور، مملکت را به سمت حاکمیت ضد دینی می برند، این حرکت (حجتیه) خیلی مضحک است و فایده چندانی ندارد و باید به دنبال راه دیگری بود.»
صفار هرندی با بیان اینکه بعد از پیروزی انقلاب بهاییت محو شد گفت:«همه کسانی که در انجمن های ضد بهایی کار می کردند به سمت راه اندازی تشکیلات فکری ضد کمونیستی آمدند و بهاییت موضوعیت خود را از دست داد.»
وی همچنین گفت:«انجمن حجتیه به چند دسته تقسیم می شود.بعضی از اعضای این انجمن با شروع انقلاب رابطه خود را با انجمن قطع کردند و به انقلاب پیوستند که چهره ای مثل آقا پرورش یکی از این افراد بود که از سال 54 که یکی از رجال انجمن حجتیه بود، ارتباط خود را با آن ها قطع کرد و به انقلاب پیوست. فکر می کنم حساب این افراد که زیاد هم هستند را باید جدا کرد. دسته دیگر کسانی بودند که هم دوست داشتند انجمن حجتیه باشد و هم می خواستند با انقلاب باشند، در واقع جمع این دو را می پسندیدند. کسانی که «عباد صالح» را راه اندازی کردند جزو این دسته بودند که فکر می کنم نگاه مصلحانه ای داشتند. دسته سوم هم کسانی بودند که انقلاب را انحراف می دانستند و زیر بار آن نمی رفتند. این دسته فکر می کردند این بخل ورزی به امام عصر (عج) است که ما بیاییم و حکومت تشکیل دهیم و معتقد بودند حکومت حق امام زمان (عج) است و هر وقت لازم باشد با اراده خداوند ایشان می آید و ما نباید دخالتی داشته باشیم. این همان نگرشی بود که باعث خروش و اتمام حجت امام با آن ها شد. بعد از این ماجرا بود که انجمن حجتیه کارهای خود را متوقف و تعطیل کرد.»
صفار افزود:«اوایل انقلاب معروف بود که بعضی از اعضای حجتیه وارد مرکز اسناد شدند و بسیاری از اسناد ساواک را برداشتند و از آن ِ خود کردند. یا در بعضی کانون ها و محیط های اداری هم حضور پیدا کردند که به تدریج و با مشخص شدن زاویه داشتن آن ها با انقلاب، به صورت اتوماتیک حذف می شدند. برچسب انجمنی روی پیشانی برخی ماند، در حالی که این موضوع به سابقه قبل از انقلاب ها مربوط بود و بعد از پیروزی انقلاب در کانون های انقلاب حضور داشتند و همراهی می کردند و فکر می کنم داوری کردن با نگاه به پیشینه قبل از انقلاب آن ها، جفا در حقشان بود.»
وی همچنین گفت:«زدن برچسب انجمنی بودن به افراد گاهی هم از روی بی اطلاعی و عدم آگاهی است. مثلاً یک بار یکی از افراد نام یکی از مراجع را برد و گفت ایشان هم انجمنی بوده!؟ این در حالی است که واقعاً اینطور نبود و نباید در نوع قضاوت های خود اینطور اشتباه کنیم.»
سردبیر سابق کیهان در بخش دیگری از «شناسنامه» در مورد تاسیس دفتر سیاسی سپاه گفت:«دفتر سیاسی سپاه جزو اولین بخش هایی بود که در سپاه تاسیس شد و آقای حسین شریعتمداری را می توان جزو موسسین این دفتر نام برد. در فضای به شدت سیاسی اول انقلاب لازم بود که عناصر حاضر در سپاه، تحلیل درستی از شرایط سیاسی جامعه داشته باشند. محصولات دفتر سیاسی که تحلیل ها و اخبار به روز بود، به صورت بولتن در سطح سپاه و برخی از ارگان های بیرونی نیز توزیع می شد.»
وی ادامه داد:«بعدها و با جدی تر شدن جنگ، دفتر سیاسی ماموریت جمع آوری اطلاعات جنگ را هم به عهده گرفت و آنچه در قرارگاه ها می گذشت را برای تاریخ ثبت و ضبط می کرد.»
وزیر ارشاد دولت نهم در ادامه مصاحبه تلویزیونی خود راجع به حضورش در روزنامه کیهان هم گفت:«سابقه حرفه ای من در زمینه مطبوعات، مربوط می شد به همان دفتر سیاسی که در طول ماه چند بولتن را آماده و منتشر می کردیم. اما سال 73 که وارد کیهان شدم کار ژورنالیستی به شدت حرفه ای را تجربه کردیم.»
وی ادامه داد:«کیهان به اعتبار سوابق و لواحق اش روزنامه بزرگی است. به هرحال کیهان روزنامه 70 ساله این کشور است و همیشه روزنامه اثرگذاری بوده است. شاید قبل از انقلاب موثرترین روزنامه بوده و بعد از انقلاب هم به نسبت همیشه تاثیرگذاری های برجسته ای را داشته است. حیف است که الان بخواهم نسبت به روزنامه قضاوت شتاب زده ای داشته باشم اما این روزنامه هنوز هم تاثیر گذار است و شاید از حیث تاثیرگذاری، روزنامه ای شبیه به کیهان نداشته باشیم.»
صفار هرندی گفت:«همیشه ناراحت بودم که بعد از زحماتی که متحمل می شدیم، باید کار را طوری ارائه می دادیم که مردم پسند نیست. نوع صفحه بندی و نوع چاپ و... بخشی از انتقاد من به روزنامه بود. مساله دیگر این است که هیچ شرکت و سازمانی هیچ وقت نباید خودش را از یافته های به روز اطراف بی نیاز بداند. کیهان باید بیش از این ها پویایی خود را هم در جذب کادر و هم در آرایش عمومی کارش در نظر داشته باشد.»
صفار در بخش دیگری از «شناسنامه» در مورد انتخاب به عنوان وزیر ارشاد دولت نهم هم اظهار داشت:«همیشه این شبهه مطرح بوده که آیا کسانی که در یک حوزه ای تخصص دارند، می توانند به همان خوبی مسولیت اجرایی آن حوزه را به دست بگیرد؟ ما سابقه و تجربه کار رسانه ای را داشتیم و به لطف خدا موفق بودیم و کامیابی هایی داشتیم. از حیث برآورد اولیه شاید این انتخاب بی راه نبود. هیچ کس را نمی شد پیدا کرد که در همه امور فرهنگی دست داشته باشد. البته یک روزنامه نگار در تمام این حوزه ها دستی بر آتش دارد. وقتی شما روزنامه منتشر می کنید در عرصه های مختلف حرف دارید و این حوزه ها را می شناسید.»
وی ادامه داد:«من و آقای احمدی نژاد در دانشگاه علم و صنعت با هم بودیم و یکدیگر را می شناختیم و هر از چندگاهی یکدیگر را می دیدیم. زمانی که در روزنامه کیهان بودم هم گاهی خبرنگاران را برای مصاحبه با ایشان فرستادم که اتفاقاً مصاحبه های خوبی هم از آب درآمد و دوست دارم بروم و یک بار دیگر آن ها را بخوانم. در هر صورت ما یکدیگر را می شناختیم اما اینطور نبود که ایشان روی شناخت فردی خودش بخواهد من را انتخاب کند.»
صفار هرندی با بیان اینکه احمدی نژاد کارگروهی را برای این موضوع تشکیل داده بود افزود:«نام 40-50 نفر در لیست انتخاب این کارگروه وجود داشت، حتی نام وزیر قبل از ما (آقای مسجد جامعی) هم در این لیست وجود داشت. این کارگروه فعالیت داشت و گزینه ها را مورد بررسی قرار می داد. در نهایت به 2-3 نفر رسیدند که به گفته دوستان، نام من همیشه در جایگاه اول یا دوم بوده است. زمانی که آقای احمدی نژاد این 2-3 اسم را برای هماهنگی با رهبر معظم انقلاب خدمت ایشان بردند، آقا هم فرمودند که فلانی خوب است.»
وزیر ارشاد احمدی نژاد گفت:« گاهی که می گویند انتخاب صفارهرندی تحمیلی بوده، خنده ام می گیرد.»
وی ادامه داد:«واقعیت این است که وقتی وزارت به من پیشنهاد شد از قبول آن امتناع داشتم. به آقای احمدی نژاد گفتم انتخاب من به دو جهت باعث حمله به شما می شود. اول اینکه من سپاهی بوده ام که به شدت به آن افتخار می کنم و حاضر به کوتاه آمدن از اعتقادم نیستم. دوم این که کیهانی ام و به آن دلبسته ام و نمی توانم از کیهان دل بکنم. از طرفی دوست ندارم از سوی کسانی که با کیهان دشمنی ندارند و یا روی سپاه حساسیت دارند به دولت شما لطمه ای وارد شود. وقتی این موضوع را مطرح کردم، ایشان گفت خدا پدرت را بیامرزد، خود ِ من چند برابر تو کیهانی و سپاهی هستم. این بهانه خوبی نیست!»
صفار هرندی در بخش دیگری از «شناسنامه» گفت:«در ابتدای کار قول و قراری در مورد انتصاب ها بین ما نبود. من هم وزیر آقا اجازه ای نبودم و تیم خودم را مطابق چیزی که می خواستم بستم و اعلام کردم، ایشان هم مخالفتی نکردند. البته ایشان همان موقع اسم یکی از آقایان را آورد و گفتند ایشان برای معاونت سیاسی خیلی خوب است. من در پاسخ گفتم ایشان اگر فیلم بسازد، بهتر است. من دوست دارم ایشان فیلم بسازد.»
سردبیر سابق کیهان در ادامه برنامه در مورد عدم حضور در هیات دولت و نامه ای که خطاب به دولت نوشت هم اظهار داشت:«آقای احمدی نژاد دچار انتخاب هایی شده بود که با آداب و عادات گذشته و عهد ابتدایی که داشتیم، هماهنگ نبود. توقع این بود وقتی رهبری معظم انقلاب یک مساله ای را تدبیر و مصلحت اندیشی می کنند، دولتی که خودش را نزدیک ترین دولت به ولایت و رهبری معرفی می کرد، روی حکم، تدبیر و مصلحت اندیشی رهبری تردید نکند. انتظار ما این بود که بگویند ما اشتباه کردیم و نظر صائب را انتخاب می کنیم.»
وی در مورد علت تغییر احمدی نژاد دولت نهم و دهم گفت:« ما نمی توانیم دلایل این تغییرات را بگوییم و آقای احمدی نژاد خودش باید بیاید بگوید. این مسائل به درون آدم ها مربوط است نه بیرون آن ها! من فکر می کنم آقای احمدی نژاد از جایی که سلایق درونی اش تغییر کرد و نظام درونی که به آن معتقد بود را جابه جا کرد، این تغییرات بیرونی در او برجسته شد. باید از او پرسید که در دل شما چه گذشت که بین دیروز و امروز شما اینقدر تفاوت دیده می شود.»
صفار هرندی در بخش دیگری از «شناسنامه» در مورد حضور در عرصه بصیرت افزایی ماجرای انتخابات 88 گفت:«سختی های این مسیر زیاد به چشمم نمی آمد چون نتایجش برایم ارزشمند بود. من می دیدم بعضی از جوان هایی که رگ گردنشان متورم می شوند و شعار می دهند، دچار وهم شده اند اما بچه های خوبی هستند و ما اگر بتوانیم آن ها را از این وهم خارج کنیم، آن ها هم حرف ما را تکرار می کنند.»
وی ادامه داد:«یک وقتی من گفتم چرا به شهرستان ها و روستاها نمی روید! شاید آنجا جور دیگری رای داده شده است. شاید در تهران کاندید شما رای بیشتری داشته باشد اما در روستاها و شهرستان ها مردم جور دیگری انتخاب کرده اند و 90 درصد به احمدی نژادی رای داده اند که شما دوستش ندارید. چه بخواهید چه نخواهید این کار را کرده اند! مگر نمی گویید این حق مردم است که انتخاب کنند، خب آن ها اینطوری انتخاب کرده اند! گفتند دروغ است و شعار دادند. همانجا گفتم من هزینه سفر شما را به آن مناطق تامین می کنند تا از نزدیک ببینید. سه نفر آمدند و آن ها را به جنوب کرمان فرستادیم تا از نزدیک شاهد شرایط باشند. همان شب به دوستان تشکیلاتی خود در دانشگاه زنگ زدند و گفتند فلانی دست کم گرفته بود که گفته بود 90 درصد، اینجا 100 درصد به احمدی نژاد رای داده اند. اینکه موفق شدم سه جوان را که باطنی سالم و پاک داشتند را از توهم خارج کنم، برای خیلی شیرین بود.»
صفار هرندی همچنین گفت:«من هیچ جا برای شعار دادن نمی رفتم و لزومی نمی دیدم که برویم و شعار دهیم. در آن زمان دیگر علاقه خاصی هم به آقای احمدی نژاد نداشتم و نکته ای که برایم اهمیت داشت حقیقت بود و حس می کردم حقیقت در حال نابودی و قربانی شدن است. حقیقت این بود که 24 از 13 بزگتر است.»
صفار هرندی درپایان «شناسنامه» هم گفت:«همیشه این آمادگی را داشته ام که اگر مشورت من به عنوان یک مشورت دهنده بتواند کارساز باشد، کمک کنم. البته بعضی جاها را گفته بودم که نمی خواهم دیگر وارد آن شوم. مثلاً دیگر نمی خواهم به کارهای اجرایی ورود پیدا کنم چون گمان می کنم کارویژه من چیزی به جز کارهای اجرایی است.»
وی ادامه داد:«فضای مجمع تشخیص انصافاً خوب است. آقای هاشمی تجربه طولانی در ریاست و اداره کردن جلسه دارند. مخصوصاً تجربه ایشان در اداره کردن مجلس تجربه خاطره انگیزی برای ماست و نمی توان آن را فراموش کرد. به نظر من مدیریت کردن جلسات الان برای ایشان سخت تر از گذشته است. به هرحال بنیه ایشان تحلیل رفته و باید در سن 80 سالگی چنین جلسه ای را اداره کنند. از طرف دیگر کسانی که در مجمع هستند تمایلات و گرایشات مختلفی دارند و کار اداره جلسه یک مقدار از این جهت سخت می شود.»
صفار هرندی همچنین گفت:«اکثر کسانی که آنجا نشسته اند نگاه اولشان این است که حرفی بزنند که بر مصالح نظام منطق باشد. این جا افتاده که اگر گروه بزرگتری به یک مصلحتی رسیده اند، آقای هاشمی به عنوان رئیس جلسه نمی تواند جمع بندی آن ها را رد کنند و در نهایت نظری که استواری بیشتری دارد مورد قبول واقع می شود.»
وی در پاسخ به این سوال که آقای احمدینژاد به عنوان عضو حقیقی مجمع چه تفاوتی با آقای احمدینژاد رئیس جمهور دارد، گفت: تعداد آمدنهایش بیشتر شده (خنده). طی هشت سالی که ایشان عضو حقوقی مجمع بودند، شاید به همین اندازهای که از زمان عضویت حقیقی در مجمع حضور پیدا میکنند، در جلسات شرکت داشتند؛ در جلسات اولیه ایشان خیلی فعال نبود و بیشتر میشنید اما اخیراً حرف هم میزند.
انتهای پیام/