سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

نمایشی که اجرا می‌شود اما به روی صحنه نمی‌رود

پوپک رحیمی نویسنده نمایش "گارسن" در یادداشتی نگاه و نظر خود را نسبت به نمایشنامه اش این‌طور شرح داده است.

به گزارش حوزه تئاتر باشگاه خبرنگاران؛ پوپک رحیمی نویسنده نمایش "گارسن" در یادداشتی نگاه و نظر خود را نسبت به نمایشنامه اش این‌طور شرح داده است.

در این یادداشت آمده است: «"گارسن"، اولین نمایشنامه ای از من است که "اجرا میشود" اما "به روی صحنه نمی رود" چرا که در نمایش گارسن، "سِن" و "صحنه" ای وجود ندارد! مطمئناً نویسندگان اندکی این فرصت را داشته اند که تولد نمایشنامه شان را جایی غیر از "صحنه" تئاتر "جشن" بگیرند. اما شاید بسیاری فکر کنند متن نمایشی جز روی صحنه و در مقابل چشمان تماشاگران متولد نخواهد شد و هر تولدی غیر از تولد بر روی صحنه، "سرِ زا رفتن"ِ نمایشنامه است. اما من بنا به دلایل محکمی نظری غیر از این دارم. گارسن، هر روز ساعت 17:30 در کافه تریای اصلی تئاتر شهر و به دست تماشاگرانی که خود را به جریان این وضع حمل می سپارند، در هیئتی نو و بدنی متفاوت با روز قبل و روزهای قبل تر متولد میشود. "گارسن" نمایشی "محیطی" است که بر اساس "ضوابط تئاتر محیطی" نگاشته شده و اجرا می‌گردد. تئاتر محیطی، تئاتری است که جز در محیطی که ادعای برآمدن از آن را دارد قابل اجرا نیست. شما نمی توانید در کافه تریا بنشینید و تئاتری تماشا کنید که "فرض مکانی" اش لابی هتل است!! اگر ادعای این نمایش، محیطی بودن است، باید آن را در لابی هتل می‌دیدید، نه در کافه تریا. این اولین خصوصیت تئاتر محیطی است. خصوصیت دوم این نوعِ تئاتری، قطع نکردن جریان زندگی در محیطی است که ادعای برآمدن از آن را دارد. اگر شما در کافه تریا مشغول تماشای نمایشی هستید اما اجازه ندارید بلند شوید و فنجانی قهوه برای خود سفارش دهید، میتوانید به محیطی بودن آن نمایش شک کنید. خصوصیت سوم این نوع تئاتری، درگیر کردن تمام حواس تماشاگر است، از بینایی و شنوایی گرفته تا بویایی و چشایی. خصیصه چهارم که در تمام نمایشهای پست مدرن و صد البته در نمایشهای محیطی که شاخه ای از آن است اهمیت دارد، مغلوبِ متن "نبودن"ِ اجراست. در دوره پست مدرنیسم، متن سلطه خود را بر اجرا از دست داده و همه چیز در لحظه شکل میگیرد. شاید با خود فکر کنید که با این تفاسیر، کار و بارِ نویسندگان در دوره پست مدرنیسم کساد است اما هیچگاه فراموش نکنید که متن نمایشی کلاسیک و مدرن، متنی "قصه" گوست و زمانیکه در تئاتر پست مدرن، متنِ قصه گویی وجود ندارد، کار نویسنده تا چه اندازه سخت و مهم خواهد شد: نویسنده مجبور است به جای "قصه گویی" برای مخاطب، او را با "قصه نگفتن" سرگرم سازد و صد البته "قصه نگفتن" از "قصه گفتن" سخت تر است. خصیصه پنجم که از نظر من مهمترین خصیصه تئاتر محیطی و به طور کلی تئاتر پست مدرن است، دخالت دادن تماشاگر در روند خلق اثر نمایشی و بیرون کشیدن او از حال انفعال است. این نکته مهمترین مساله ای است که شاید از ابتدای تاریخ هنرهای نمایشی، محل دعوای اساطیری چون افلاطون و ارسطو بوده است. حال چرا پای این دو را به این ماجرا کشیده‌ام بحثی است که باز کردنش پای خیلی های دیگر را هم به مبحث "تماشا در تئاتر" و پارادوکس معروف "تماشاگر" باز میکند. واضح و مبرهن است که هیچ "تئاتر"ی بدون "تماشاگر" وجودی ندارد، اما فعل "نگاه کردن" به تنهایی فعل "بدی" است. "ژاک رانسیر" در مقاله "تماشاگر رهایی یافته" خود، دو دلیل مهم را برای اثبات "بد" بودنِ فعل "نگاه کردن" ذکر میکند: "نگاه کردن" در نقطه مقابل "دانستن" و "عمل کردن" قرار می گیرد. تماشاگر تئاتری، چیزی را تماشا میکند که اطلاعی از روند تولیدش ندارد و در هنگام تماشای تئاتر، در جای خود نشسته و عملی انجام نمی‌دهد. در واقع "تماشاگر بودن" به معنای "منفعل بودن" است. همین ویژگی تئاتر، افلاطون را می آزرد. او معتقد بود "تئاتر جایی است که مردم نادان به آن دعوت میشوند تا به تماشای مردم رنج کش بنشینند. اجتماع خوب، اجتماعی است که اجازه واسطه گری به تئاتر نمیدهد و خوبی ها و محاسن جمعی آن جامعه مستقیماً در نگرشهای زنده شرکت کنندگانِ آن جای داده شده است." وقتی اصلِ تئاتر "تماشاگری" است و "تماشاگری" چیز "بد"ی است، میتوان به افلاطون حق داد که فکر کند "تئاتر چیزِ بدی است"!! با این تفاسیر نقطه نظر افلاطون به نظرگاه تئوریسین های پست مدرن بسیار نزدیک است. تئاتر یک "امر جمعی" است و به انفعال کشاندن تماشاگر در آن، یعنی از کار انداختن ضلع سوم مثلث متن، بازیگر و مخاطب و تبدیل "امر جمعی" به وسیله ای برای "انتقال" نه "تعامل". هدف ما اما گریختن از انفعال تماشاگر و شاد کردن روح افلاطون بزرگ است که طی قرونی که از تاریخ تئاتر گذشته است، حتماً خواب راحتی نداشته چون کمتر کسی به شکستن عُرف انفعال تماشاگر اهمیت داده است. ما در گارسن سعی کرده ایم تا حد امکان تمامی خصایص نمایشهای محیطی را از وابسته بودن به محیط تا دخالت دادن تماشاگر در خلق اثر نمایشی رعایت کرده و تا قبل از برچیده شدن بساط تئاتر محیطی از تئاتر شهر، این نوعِ تئاتری را تجربه کنیم. جالب است که در امر تعامل با تماشاگر، "تماشاگرِ تئاتر بین" و "تئاتریِ تماشاگر" واکنشهای متضادی از خود نشان دادند. تماشاگرِ تئاتربین، بعد از ورود به سالن و مواجهه با گارسن، بعد از کمی مقاومت خود را به جریان نمایش سپرده و در روند خلق همراه میشود، اما تئاتریِ تماشاگر، انگار که از ابتدا به قصد دیدنِ چیزِ دیگری آمده است نمیتواند خود را به جریان خلق بسپارد. او حتی باور ندارد میتواند "عُرفِ تماشا" را شکسته، بلند شود و برای خود چای بگیرد یا مجبور نیست صندلی اش را به سمت گارسن ما بچرخاند!! او فکر میکند در نمایش ما هم مانند سایر نمایشها سن و صحنه ای وجود دارد، در نهایت هم با ناراحتی کافه را ترک میکند، چرا که نتوانسته با جریان نمایش هم داستان شده و در خلق آن شریک شود. حال آنکه شاید با همکاری عزیزان تئاتری، فرزند کاملتری در نمایش گارسن متولد شده و "تماشاگر تئاتر بین" و "تئاتریِ تماشاگر" تجربه جدیدی از "تماشا" به دست خواهند آورد. فراموش نکنید.»

"گارسن"، هر روز ساعت 17:30 در کافه تریای اصلی تئاتر شهر و به دست تماشاگرانی که خود را به جریان این وضع حمل می‌سپارند، در هیئتی نو و بدنی متفاوت با روز قبل و روزهای قبل‌تر متولد می‌شود.
تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.