سایر زبان ها

صفحه نخست

سیاسی

بین‌الملل

ورزشی

اجتماعی

اقتصادی

فرهنگی هنری

علمی پزشکی

فیلم و صوت

عکس

استان ها

شهروند خبرنگار

وب‌گردی

سایر بخش‌ها

سیدجوادهاشمی از هدف هنری‌اش می‌گوید

وقتی خاطرات‌مان را که فیلم‌ها و سریال‌های مختلف برای ما به یادگار گذاشته‌اند، مرور می‌کنیم با چهره‌هایی روبه‌رو می‌شویم که هیچ‌گاه فراموش نمی‌شود ما این بار سراغ مردی رفته‌ا‌یم ‌که در قاب خاطره و هنر گم نخواهد شد.

به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران، سیدجواد هاشمی که دیگر عنوان شهید سینما را با خود دارد با بازی در فیلم‌هایی از جنس دفاع‌ مقدس در ذهن ما نقش بست. او این مسیر را در کنار نویسندگی در عرصه تئاتر و سریال‌سازی برای تلویزیون ادامه داد تا این‌که توانست به رسالت دیگر خود یعنی ساخت فیلم برای کودکان و نوجوانان، همان کودکان و نوجوانانی که سال‌ها در جایگاه معلم در کنارشان بوده است، نائل شود. گپ و گفت جام جم با این هنرمند در زیر آمده است.

آقای هاشمی دوست دارم به‌عنوان سوال نخست فلسفه حضور شما را در عرصه هنر بدانم

من از نوجوانی علاقه‌ زیادی به هنر داشتم. شاید به این دلیل که پدرم اهل موسیقی و مادرم اهل شعر بود. خواهرم خدا بیامرز خیلی خوب شعر و نثر می‌نوشت. در واقع ما در خانواده‌ای بزرگ شدیم که همه اهل ذوق هنری بودند و شاید بخشی از این علاقه، به ژنتیک مرتبط شود. من از کودکی دوست داشتم بازی کنم، آهنگ بسازم، شعر و نثر بنویسم.

شاید بسیاری از مردم من را به‌عنوان یک بازیگر بشناسند، اما ذوق هنری من بیشتر به سمت نوشتن اعم از شعر، فیلمنامه و نمایشنامه است و حتی در حوزه دانشگاهی، تنها رشته‌ای که در آزمون‌اش شرکت نکردم بازیگری و کارگردانی رشته تحصیلیم در دانشگاه بود.

بچه که بودم همیشه روی طاقچه خانه‌مان دو تا نمکدان بود که روی آنها تصویر یک پیرمرد و دختربچه حک شده بود. من با این دو نمکدان نمایش اجرا می‌کردم و خواهرم تماشاچی بود و گاهی جای نمکدان دختر بازی می‌کرد. به هر ترتیب زندگی من از کودکی با بازی، صداسازی و هنرهایی در این راستا شکل گرفت.

یادم هست وقتی ده دوازده ساله بودم در خانه پدربزرگم که شمال بود تئاتر اجرا می‌کردم. خانه پدربزرگم با پرده‌ای به دو قسمت تقسیم می‌شد که من یک طرف پرده را صحنه تئاتر و یک طرف دیگر را پشت صحنه کرده بودم و به بچه‌های محله برای دیدن تئاترهایم بلیت‌های دوریالی می‌فروختم که خودم پول بلیت‌ها را به آنها داده بودم. بچه‌های محله می‌نشستند و نمایش تک نفره‌ مرا نگاه می‌کردند. نمایشی که خودم داستانش را در ذهن پرورانده و اجرا می‌کردم و همیشه دنبال سوژه برای نمایش‌هایم بودم. یادم است حدود چهارده پانزده سالگی که تازه هم انقلاب شده بود در مسجد محل‌مان تئاتر اجرا و گروهی که بیشترین اعضای آن از خودم بزرگ‌تر بودند را مدیریت می‌کردم. به‌خاطر این‌که خوب حرف می‌زدم و بنابراین می‌توانستم گروه‌های سرود و تئاتر و... را اداره کنم.

با توجه به این که پدرم آهنگساز بود در مسجد محله موسیقی هم آموزش می‌دادم و کار حرفه‌ای و جدین از زمانی آغاز شد که در مسجد فردی با موهای بلند تمرین تئاتر ما را اتفاقی دید. این شخص نامش «کمال‌الدین قراب» بود. او مرا صدا کرد و گفت؛ تو بچه با استعدادی هستی و از من شماره خواست تا برای بازی در تئاتر دعوتم کند. همین هم شد و چند وقت بعد با شانس و اقبالی که در مسجد محلمان را زد، عملا وارد عرصه حرفه‌ای بازیگری شدم و شاید همین باعث شد که موسیقی را تا حدودی کنار بگذارم و در مسیر بازیگری جلو بروم.

پیش از این هنر را وسیله‌ای برای تسخیر چشم‌ها و راهیابی به قلب مخاطبان برشمرده‌اید. در این باره صحبت کنید.

خوشحالم که حرف‌هایم در ذهنتان مانده است، اما هر چه هست هنوز معتقدم هنر برای تسخیر چشم‌ها پرداخته شده و در ادامه عقل و احساس را هدف قرار ‌داده و تاثیر خود را می‌گذارد. اگر رتبه‌بندی کنیم به نظرم ابتدا احساس و سپس عقل آدمی را درگیر می‌کند و یا نخواهد کرد، اما تاثیر‌گذار خواهد بود. ما در تئاتر می‌گوییم مرحله مرحله اثرگذاری هنرمند بر مخاطب، یعنی رسیدن به مرحله نهایی و غایی که مورد نظر هنرمند است. فرقی نمی‌کند هنرمند در چه حوزه‌ای فعالیت می‌کند چراکه در هر صورت به‌دنبال اثرگذاری بر دیگران است.

خوشحال می‌شوم که گاهی مردم به من می‌گویند آقای هاشمی ما وقتی صدای شما را می‌شنویم آرامش می‌گیریم. خب این یعنی من توانسته‌ام در ذهن و قلب مخاطب تاثیر بگذارم. ایجاد آرامش، ترس، هیجان و یا به فکر واداشتن مخاطب از سوی هنرمند نشان می‌دهد که فرآیند تاثیر گذاشته است. پس من توانستم موفق باشم.

به نظرم کسی که اثری مخرب می‌سازد با چنین اثری بر مخاطب اثر می‌گذارد نیز در کار خود موفق بوده است اما با در نظر گرفتن این‌که مخاطب خود را به بی‌راه کشانده است! در هر حال موفقیت برای یک هنرمند یعنی اثرگذاری و نفوذ در قلب دیگران.

من با مردی صحبت می‌کردم که می‌گفت شما ناخودآگاه سبب آشتی من و همسرم شده‌اید و ما سال‌هاست با هم زندگی می‌کنیم. این اتفاق خوبی است که نشان می‌‍دهد من با حرف و یا با اثرم توانسته‌ام بر قلب مخاطب نفوذ کنم.

اگر هنرمندی به‌دنبال این باشد که تماشاگر را به سمتی سوق دهد راه خود را درست انتخاب کرده است. گاهی از خودم می‌پرسم آنهایی که فیلمی ترسناک می‌سازند به‌دنبال چه هستند؟ اصلا چه هدفی دارند؟ می‌خواهد تماشاگر را نگران و یا زخمی کنند؟ نمی‌دانم. اما هر چه که هست من به دنبال آرامش برای مخاطبم هستم و در این جهت تلاش می‌کنم. شاید دیگر کارگردان‌ها و بازیگرها چنین هدفی را دنبال نکنند.

من حتی در کارهای مذهبی نیز چنین هدفی را دنبال می‌کنم. مثلا تئاتری را که نزدیک به 18 سال است ماه مبارک رمضان درباره امیرالمومنین(ع) روی صحنه می‌برم. شاید باورتان نشود اما تنها بخشی از خصوصیت‌های ایشان را تصویر می‌کنم زیرا با وجود این‌که همه بخش‌های شخصیتی امیرالمومنین(ع) گرانقدر است، اما خشونت‌های ایشان را که جزو لاینفک شخصیتشان است و اگر غیر این باشد این آیه قرآن که می‌فرماید: «...اشد ومن الکفار» نقض خواهد شد! اجرا نمی‌کنیم و تنها به مهربانی‌هایش با کودکان و... می‌پردازیم.

من دوست دارم این بخش از شخصیت ایشان را تصویر کنم؛ چراکه هدفم انتقال آرامش به مخاطب است. به همین دلیل سعی می‌کنم این آرامش در حرف و نوشته‌هایم نیز حضور داشته باشد؛ حتی ممکن است این آرامش در زندگی خودم به طور کامل وجود نداشته باشد.

مثلا یکی از کارهایی که جزو نمایش‌های زندگی من است و حتی اگر بگویند دروغ می‌گویی باز هم همیشه با خودم خواهم داشت «لبخند زدن» است. یعنی سعی دارم همیشه لبخند بزنم و غم خود را در سینه نگاه دارم.این کار روش زندگی من جلو و پشت دوربین است، اما تلاش می‌کنم که فقط و فقط از من به دیگران ارامش ساطع شود.

تصوری که از سینما، تئاتر و هنر داشتید با آنچه که امروز در این عرصه می‌بینید، تفاوتی هم کرده است؟

من در زندگی سیر تکامل فکری را تجربه کرده‌ام با این وجود همچنان همان برداشت را از هنر دارم و معتقدم هنر یعنی تاثیرگذاری بر دیگران. هدف از خلقت هنر از ابتدای تاریخ همین بوده است و خداوند برای این‌که بتواند بر بندگانش تاثیر گذارد از هنر بهره برده است. قصص زیبای قرانی‌اش چنین چیزی را می‌گوید! خداوند هنرمند است چراکه اثری (قرآن) را خلق کرده که هیچ کس نمی‌تواند مانند آن را بیاورد.

در صحبت‌هایتان بر این موضوع که دنبال حال خوش و آرامش برای مخاطبان خود هستید تاکید داشتید. می‌خواهم بدانم چه چیزی حال خودتان را خوش می‌کند و به شما آرامش می‌دهد؟

من با نوشتن سرحالم و با تولید و ساخت یک فیلم بشدت حالم خوش می‌شود و اصلا با کارم بیشتر لذت می‌برم؛ چرا که کاری متنوع دارم و تنها بازیگر نیستم و مجری‌گری، کارگردانی فیلم و تئاتر و... بیشتر از بازیگری زندگی من را به خود اختصاص داده‌اند.

موسیقی در این حال خوش شما چه جایگاهی دارد؟

بیشتر وقتی آهنگ می‌سازم حال خوبی دارم. هر چند من همه نوع موسیقی یعنی پاپ، سنتی و کلاسیک را در کنار هم گوش می‌دهم. کلاسیک را هنگام نوشتن و رانندگی و هنگامی که موسیقی حماسی گوش می‌دهم ناخودآگاه در کاری که می‌خواهم انجام دهم مصمم می‌شوم و موسیقی تند سرعتم را در رانندگی بالا می‌برد و موسیقی محزون به من آرامش می‌دهد.

اهل مطالعه هم هستید؟

بله اما این روزها کمتر.

بیشتر در چه حوزه‌ای؟

بیشتر آثار هنری یا کتاب‌های نوشته شده در زمینه دفاع مقدس و کودکان را مطالعه می‌کنم. مثلا آثار مربوط به دوران دفاع مقدس من را بسیار جذب می‌کند. مطالعات اخباری و سیاسی هم دارم.

چه چیز سبب ماندگاری شما در حوزه دفاع مقدس شد؟

علاقه‌ام به آدم‌های این عرصه بویژه آدم‌هایی که همه وجود خود را تقدیم و تسلیم کردند. افرادی از جنس خودم بودند و نقطه ضعف‌هایی هم داشتند اما به مرحله‌ای رسیدند که بتوانند عنوان پر افتخار شهید را به دست بی‌آورند.

علاقه به این حوزه کی و کجا در شما شکل گرفت و منشاء آن را در چه می‌بینید؟

مادرم زمان جنگ مرا برای رفتن به جبهه هل می‌داد و اصطلاحا می‌گفت همه شهید دادن غیر از من! پس تو اینجا چکاره‌ای! این را در حالی می‌گفت که من تنها پسرش بودم و می‌دانم چقدر دوستم داشت و مواقعی که راهی جبهه می‌شدم گریه می‌کرد و می‌گفت چرا داری می‌ری؟ و طبعا دفاع مقدسی شدن هنرم، برگرفته از این روش و مسیر زندگی‌ام است.

بازیگران بسیاری در حوزه دفاع مقدس فعالیت کرده‌اند اما هیچ یک محبوبیت شما را به‌دست نیاوردند دلیل این محبوبیت را در چه می‌دانید؟

من هدفی در زندگی داشتم و براساس آن هم جلو رفتم. مثلا هدفم بازیگر شدن نبود بلکه این عرصه وسیله‌ای بود برای رسیدن به هدف دیگرم و یا این‌که مجری شدم تا یادواره شهدا را اجرا کنم.

تبادل نظر
آدرس ایمیل خود را با فرمت مناسب وارد نمایید.