مجله شبانه باشگاه خبرنگاران؛سعد الله زارعی در نوشته ای که با عنوان«ژنو 2، میدان و تصویر آن» در ستون سرمقاله کیهان به چاپ رسیده است برخی مباحث ژنو2 را بررسی نموده است:مذاکرات ایران و 6 کشور گروه 1+5 در هفته گذشته و بخصوص سه روز اخیر مباحث
فراوانی را در پی داشته است. سفر غیرمنتظره وزرای خارجی گروه 6 به ژنو بر دامنه این
بحثها افزود و در جای خود از «اهمیت ویژه» مذاکرات موسوم به ژنو 2 خبر میداد پیش
از این آمریکاییها تکاپوی وسیعی داشتند تا نشان دهند که سر نخ تحولات را در دست
دارند و آنچه پیش میرود مطابق نقشه آنان است. مصاحبه تلویزیونی باراک اوباما و
تاکید بر اینکه ما قدم کوچکی در مقابل قدمهای بزرگ ایران برخواهیم داشت و تاکید
دوباره بر همه گزینهها، سفر چندباره جان کری به تلآویو و سفر وی به ریاض و
اظهارات مسلسلوار وندی شرمن، جان کری، رایان کراکر، جو بایدن و مقامات کنگره
آمریکا همه از این موضوع حکایت میکردند اما آیا واقعا آمریکاییها بر اوضاع
مذاکراتی بین ایران و گروه شش اشراف دارند؟
وزیر خارجه فرانسه بعد از ورود به
ژنو موضع سرسختانهای علیه برنامه هستهای ایران گرفت اما مواضع سیاسی و رسانهای
انگلیس تا حد زیادی متفاوت بود سه روز پیش از آغاز این دور از مذاکرات، جک استراو
وزیر خارجه اسبق انگلیس و عضو ارشد مجلس عوام در مصاحبه با تلویزیون بیبیسی،
مواضع غرب در ارتباط با برنامه هستهای ایران را نادرست دانست و سیاستهای غرب از
جمله انگلیس در فاصله نهضت تنباکو (1266 ش) تا پروندههای هستهای ایران را
استعماری دانست. اظهارات جک استراو از چند منظر حائز اهمیت است و سؤالاتی را به
همراه دارد. این اظهارات در آستانه برگزاری نشست هستهای ژنو مطرح شده و طبعا
نمیتواند بیارتباط با این موضوع باشد نه استراو آنقدر از سیاست دور است که نداند
تاثیر زمانی سخنان او چیست و نه بیبیسی آنقدر غیرسیاسی است که نداند چه حرفی را
در چه زمانی بزند.
از سوی دیگر این سؤال مطرح است که چرا انگلیس؟ همزمان با
سخنان استراو اظهارات مشابهی هم از سوی هیگ وزیر خارجه انگلیس بیان شده که ظاهراً
با مواضع آمریکاییها و فرانسویها ناهمخوان است. هیگ در مصاحبهای تلویزیونی گفت
باید رابطهای میان همراهی ایران و لغو تحریمها وجود داشته باشد وگرنه مذاکرات با
بنبست مواجه میگردد. اظهارات استراو و هیگ این تلقی را پیش میآورد که در گروه شش
یک شکاف عمده به ضرر آمریکا به وجود آمده است و چهار کشور روسیه، چین، آلمان و
انگلیس مایلند به بحثهای موجود خاتمه دهند و فضای جدیدی را تجربه نمایند با این
وصف دولت انگلیس در اینجا با برداشتن پرچم سعی کرد تا جایگاه انگلیس را در مذاکرات
مستحکم نموده و وزنه کشور خود را سنگینتر و موثرتر گرداند.
ورود وزرای خارجه
کشورهای گروه شش به ژنو و فواصل کم نشستها نشان میدهد که اتفاقات نسبتاً مهمی در
ژنو در حال روی دادن است. آمریکاییها و اروپاییها خود را کاملاً راضی نشان
میدهند در همان حال آمریکاییها برخلاف اروپاییها نگرانیهایی هم دارند. سخنان
رسانهای پی در پی اوباما و مواجهه هر روزه مقامات وزارت خارجه آمریکا با رسانهها
و سفرهای هر روزه مقامات مؤثر دولت اوباما به منطقه از نگرانی آمریکاییها حکایت
میکند. بعضی از تحلیلگران سیاسی، این نگرانی را ناشی از فشار لابی صهیونیستی و یا
فشار رهبران کنگره دانستهاند. ولی اگر مطبوعات و سایتهای مرتبط با صهیونیستها و
یا کنگریستها را مرور کنیم میبینیم که آنان نیز نظرات مشابهی دارند. با این وصف
میتوان گفت این آمریکاست که شرایط را به نفع خود ارزیابی نمیکند و تلاش میکند
نتیجه مذاکرات را به سود خود تمام کند. اما چرا؟
با توجه به آنچه طی چند ماه
اخیر در صحنه بینالمللی و منطقهای روی داده است میتوان نتیجه گرفت که
آمریکاییها به نسبت گذشته بیشتر احساس ضعف مینمایند. شکست تلاشهای سه ماه پیش
اوباما برای همراه کردن اروپا در حمله به سوریه و تلاش منفردانه آمریکا برای بقاء
بخشی از نیروهای نظامی ایساف در افغانستان پس از اجرای توافق 2010 لیسبون و احضار
پیدرپی سفرای آمریکا در کشورهای اروپایی که تاکنون سابقه نداشته است، تلاش کشورهای
اروپایی برای وارد کردن شورای امنیت به صدور یک قطعنامه علیه شنود مکالمات توسط
آمریکا به خوبی نشان میدهند که آمریکا تا حد زیادی احساس تنهایی مینماید. آمریکا
وقتی نتواند یک اتفاق جهانی را علیه سوریه شکل بدهد به طریق اولی قادر به شکل دادن
به یک ائتلاف و اتفاق ضد ایرانی نخواهد بود از این رو میتوان با قاطعیت زیادی گفت
که عمده نگرانی آمریکاییها این است که 4 کشور عضو 5+1 با ایران به توافقی برسند که
ادامه فشار آمریکا علیه ایران را با دشواری مواجه نماید.
اگر این اتفاق بیفتد
آمریکا قادر به هدایت پروندههای دیگر هم نیست چرا که چنین اتفاقی به معنای پایان
توانایی آمریکا در اجماع و اقناعسازی است. با این وصف کاملاً پیداست که آمریکا در
مواجهه با ایران نمیتواند سختگیریهای گذشته را اعمال و پیگیری کند. چرا که اگر
آمریکاییها سرقرارهای گذشته بمانند و بر تداوم و تکرار تحریمها تأکید کنند و در
همان حال اروپا راه دیگری انتخاب کند، نمیتوانند دستاوردی داشته باشند. آنچه
اوباما و دولت آمریکا از آن وحشت دارند، تبدیل ژنو به میدانی برای سنجش میزان قدرت
ایران و میزان قدرت آمریکا است.
مذاکرات ژنو و حلقههای بعدی مذاکره میتواند
برای ایران خطراتی را به همراه داشته باشد. بزرگترین خطر این است که تیم مذاکره
کننده ایران این وضعیت رو به ضعف آمریکاییها را حس نکنند و بر مبنای اظهارات تند
مقامات و رسانههای آمریکایی، گمان کنند خطر آمریکا جدی است و اگر با این کشور
همراهی نشود، اتفاقات وحشتناکی روی میدهد. در واقع یک جمعبندی غلط میتواند
فرصتهای ایران را به آسیبهای ایران تبدیل نماید.
خطر دوم این است که تیم ایران
برای دستیابی به توافق عجله داشته باشد. قدر مسلم مذاکره نباید بیجهت طولانی شود
ولی در عین حال تعجیل طرف ایرانی میتواند دشمن و رقبا را به این نتیجه برساند که
ایران بشدت به توافق احتیاج دارد و لذا حاضر است حداکثر امتیاز را به طرف مقابل خود
بدهد در این صورت موضع کشورهای غربی متعصبتر و خشنتر میشود و نرمی طرف ایرانی با
تعصب طرف مقابل به جایی نمیرسد. واقعیت این است که ایران نباید هیچ عجلهای داشته
باشد ایران باید روی یک مدالیتی تاکید کند و آن را مبنای مذاکره و حل مسائل بداند
ولی اصرار بر اینکه حتماً در این جلسه یا جلسه آینده کار به انتها برسد، تیم ایران
را در موضع ضعف قرار میدهد.
مذاکرات اگر با هوشمندی و اجماعنگری تیم ایرانی
دنبال شود و با ساز و کار مناسب همراه باشد، میتواند فرصتهای بزرگی را برای کشور
ما به وجود آورد. کسی تردید ندارد که آمریکا، اسرائيل و عربستان به شدت از فضای
فعلی نگران هستند این سه معتقدند اگر ایران به طور هوشمندانهای با حفظ خطوط قرمز
هستهای خود به توافق با گروه 1+5 برسد و کاری از آنان ساخته نباشد باید تغییر
اساسی در محیط بازی بینالمللی و منطقهای را بپذیرند چنین توافقی از یک سو
میتواند به معنای پذیرش رسمی ایران بهعنوان یک «قدرت سلمی منطقهای» باشد و از
سوی دیگر این توافق میتواند جامعه بینالمللی منهای آمریکا را به تصویر بکشد. این
موضوع تا حد زیادی به هوشمندی و زبردستی تیم ایران بستگی دارد. اگر ایران با حفظ
حقوق خود به توافق دست یابد که این کار در این فضا میسر میباشد در واقع حربه
دشمنان اصلی خود، آمریکا، رژيمصهیونیستی و وهابیهای عربستان را از کار انداخته
است و از این پس میتواند به فتوحات بزرگی در سطح منطقهای و بینالمللی دست پیدا
کند.
این پیروزی انرژی جدیدی به مسلمانان در منطقه داده و رخدادهای عظیمی را در
جغرافیای شبهجزیره و آسیای غربی و... پدید میآورد و به عبارت دیگر پیروزی ایران
در هماوردی هستهای میتواند پیامدهای بزرگ با ابعاد مختلف را در پی داشته باشد.
امروز در سطوح بینالمللی این موضوع مطرح است که برخلاف دهههای گذشته، حوادث کوچک
به رخدادهای بزرگ منجر میشوند. حوادثی که طی سه سال اخیر در شمال آفریقا و
شبهجزیره روی داد- اگر چه زمینهها و بسترهای عمیقی داشتند اما در عین حال- از یک
حادثه کوچک یعنی کشته شدن یک جوان تونسی- محمد بوعزیزی- نشات گرفت با این وصف اصلاً
نباید تعجب کرد اگر موفقیت هستهای ایران سرآغاز یک سلسله موفقیتهای بزرگ برای
جبهه مقاومت و بخصوص ایران باشد.
وقتی ما شرایط غرب را مرور میکنیم درمییابیم
که این بلوک به میزان بسیار زیادی قدرت اثرگذاری خود را از دست داده است، توسل آنان
به تهدید جنگی و حتی تهدید اتمی در مواجهه با یک کشور که آن را در زمره کشورهای
جهان سوم معرفی میکردند به خوبی نشان میدهد که غربیها نمیتوانند از طریق ساز و
کارهای عادی و طبیعی کار خود را پیش ببرند. جالب این است که «رابرت آینهورن» محقق
موسسه بروکینگز در تاریخ پنجم آبانماه جاری طی گزارشی با صراحت نوشت: «تهدید نظامی
علیه ایران سبب لغو تحریمها علیه آن شده و سرعت حرکت هستهای ایران را افزایش
میدهد.» وی نوشت اگر با مذاکره نتوان ایران را به کنار گذاشتن تولید پلوتونیوم در
اراک و یا دست کشیدن از نصب بیشتر سانتریفیوژهای نسل دوم متقاعد کرد مسلما با تهدید
نظامی نمیشود.
کمتر از دو ماه پیش (24 شهریور) اندیشکده آمریکایی بلفر ضمن سرزنش
اوباما به خاطر تلاش برای حمله به سوریه نوشت: «آمریکا نباید در صورتی که سوریه و
روسیه طبق خواسته واشنگتن عمل نکردند، خود به تنهایی درصدد اجرای پروتکل منع
استفاده از سلاح شیمیایی برآید.» «فارین پالیسی» هم در همین روز طی گزارشی نوشت:
«اگر آمریکا واقعبینانه افول قدرت خود را نپذیرد دچار انزوا میشود». کاملا واضح
است که غرب تا حد زیادی قدرت اعمال خواستههای خود را از دست داده است در این بین
ایران به عنوان کشوری که ضمن برخورداری از مشروعیت بالای داخلی، در سطح بینالمللی
هم بر یک جبهه بزرگ از دولتها و ملتها اتکا دارد، باید به این نکته توجه داشته
باشد که آمریکا اگرچه کماکان باجخواهی میکند ولی در موقعیتی نیست که این خواسته
خود را بر کرسی بنشاند. تیم ایران میتواند با طمأنینه زیاد و با اشاره به ضعفهای
حریف سیاست منطقی خود را تعقیب کند و فشارهای دشمن که هر روز از شدت و تاثیر آن
کاسته میشود را مدیریت نماید.
سید حمید حسینی در مطلبی که با عنوان«آواز بي محل «خروس ها» در ژنو»در ستون یادداشت روز،روزنامه خراسان به چاپ رساند اینگونه نوشت:۳ روز مذاکره فشرده ايران و ۱+۵ در ژنو در حالي تا ساعات پاياني شب گذشته ادامه يافت که در اين ميان کارشکني فرانسه در طولاني شدن و به نتيجه قطعي نرسيدن اين مذاکرات نقشي اساسي داشت. درباره اين که فرانسه تنها عامل به نتيجه نرسيدن اين مذاکرات که در ابتدا چشم انداز مثبتي براي آن تصور مي شد است يا خير، چندان نمي توان با قوت از آن سخن گفت. چرا که بدون شک اختلاف نظرهاي جدي ديگري به ويژه ميان ايران و آمريکا در اين زمينه وجود دارد. به طور مشخص ۲ تحليل را مي توان درباره رفتار فرانسه در اين دور از مذاکرات متصور بود. نخست ايفاي نقش «پليس بد» از سوي فرانسه در اين نشست بود. بر اين اساس که در رويکرد تاکتيک چماق و هويج اعمال مي شود يکي از اعضاي تيم مقابل، نقش منفي و سختگيرانه را در مقابل طرف ديگر بازي مي کند و ديگر اعضا نقش متعادل کننده و مثبت به خود مي گيرند تا ضمن جلو بردن روند مورد نظر خود از طريق فشار و مذاکره به هدف خود برسند حتي اگر فرآيند مذاکرات نيز به بن بست نزديک شد و طرف مقابل مقاومت کرد، اعضايي که نقش مثبت را بازي مي کنند اين روند را از بن بست خارج مي کنند.
در قالب اين تحليل گويا فرانسه نقش «پليس بد» و «آمريکا ، انگليس و آلمان» نقش «پليس خوب» را بازي مي کنند. موضع گيري خوشبينانه و نسبتاً مثبت انگليس در اين دور از مذاکرات به رغم آن که همواره موضعي منفي عليه ايران داشته اين گمانه را تا حدي تقويت مي کند. در تحليل دوم برخي کارشناسان به نقش فرانسه به عنوان نماينده و اهرم فشار اسرائيل و برخي کشورهاي عربي در مذاکرات قائل هستند بر اين اساس فرانسه به واسطه زمينه هاي ضدايراني و همچنين لابي هاي يهودي و اسرائيلي قوي در اين کشور به نوعي تحت تأثير اين فضا براي برآورده کردن منافع اين کشورها که همانا به نتيجه نرسيدن اين مذاکرات است، نقش تخريبي در مذاکرات را در پيش گرفته است .البته از اين رهگذر کاخ اليزه در شرايطي که اوضاع اقتصادي فرانسه نيز چندان مساعد نيست از منابع مالي اعراب و لابي هاي متنفذ و ثروتمند يهودي نيز بي بهره نخواهد ماند .
با نگاهي به ادوار قبلي مذاکرات نيز اين سابقه تخريبي فرانسه در مذاکرات ايران و ۱+۵ مشهود بوده است. در اين ميان البته به صرف تأکيد بر نقش لابي اسرائيلي در فرانسه نمي توان اين رفتار پاريس را تحليل کرد. به طور مشخص در اين باره نبايد از تحولات ۲ سال اخير در منطقه خاورميانه غافل شد به عبارتي آن چه در سوريه، لبنان و شمال آفريقا به عنوان منطقه نفوذ سنتي فرانسه مي گذرد به ويژه تحولات ماه هاي اخير چندان به مزاج فرانسوي ها خوش نمي آيد. پيشروي هاي ارتش سوريه و تغيير معادلات در جبهه ميداني نبرد در اين کشور به نفع سوريه و بالطبع متحد ديرينه اين کشور يعني ايران خواهد بود و نفوذ تهران را در منطقه افزايش خواهد داد چيزي که براي فرانسه و برخي کشورهاي عرب که اکنون لوران فابيوس وزير خارجه فرانسه به صراحت از «ضرورت تأمين شدن نگراني هاي اسرائيل و کشورهاي عربي» سخن مي گويد، بدون ارتباط با اين شرايط نيست.
به عبارتي به نظر مي رسد آن چه باعث شده تا «خروس هاي فرانسوي» آواز ناکوک خود را در ژنو به صدا درآورند در نگاه کلان جلوگيري از توافق ۱+۵ با ايران و يا گرفتن امتيازهاي بيشتر و تضعيف تهران در اين مذاکرات است تا حداقل بخشي از اين نفوذ از دست رفته پاريس که اکنون در قالب ائتلافي با اسرائيل و برخي کشورهاي عربي منطقه متجلي شده احيا شود. چرا که هر گونه توافق مبتني بر يک معامله برد - برد از نگاه اين ائتلاف قدرت منطقه اي ايران را نيز از آن چه اکنون است بيشتر خواهد کرد.در اين فرHيند طولاني تر کردن روند مذاکرات اير ان و 1+5 وايجاد تاخير در به نتيجه رسيدن اين گفت و گو ها فضاي بهتري را براي مخالفان اين روند به وجود خواهد آورد. مخالفاني که اکنون طيفي از کنگره آمريکا تا ساکنا ن کاخ اليزه و تندروهاي حزب ليکود و اعراب مرتجع منطقه را در بر مي گيرد.
روزنامه رسالت ستون سرمقاله را به مطلبی با عنوان«کربلا و ميراث ملل»از دکتر بهزاد حمیدیه اختصاص داد که در زیر آورده شده است:انسانها در طول تاريخ پرپيچ و خم تمدنها داستانهايي خلق کرده اند که گوياي آرمانهاي ذهني و ايده آلهاي اخلاقي آنهاست. حماسه گيلگمش که در لوحه هاي گلي با خط ميخي در بين النهرين کشف شده است، اسطوره اوزيريس در مصر، داستانها و اسطوره هاي يوناني درباره پرومته، آشيل، نارسيس و مانند آن، ... همه و همه سرگذشتها و ماجراهايي شگرف را بازگو مي کنند، ماجراهايي که هيچ راهي براي اثبات واقعي بودن آنها در دسترس ما نيست بلکه آنچنان رنگ تخيل دارند که ذهن مدرن بي درنگ آنها را کنار مي نهد، اما با اين وجود، بسياري از آنها آکنده از عبرتها، حکمتها و الگوهاي رفتاري است. آنچنان که کارل گوستاو يونگ معتقد است اين داستانها مشتمل بر «کهن الگو»ها (آرکي تايپ ها) هستند. به عقيده او «کهن الگو»، افکار غريزي و مادرزادي و تمايل به رفتارهايي است که انسانها بر طبق الگوهاي از پيش تعيين شده انجام ميدهند. «کهن الگو»ها، براي ذات و فطرت انسان اموري آشنا به چشم ميآيند، آنها همچون فانوسهاي دريايي، هدايتگر انسان در تاريکيها بودهاند. توجه به کهن الگوها، همواره انسان را از بحران هويت نجات داده، راه و رسم زندگي شرافتمندانه را در پيش پاي او قرار داده است. برخي از کهن الگوهايي که يونگ از اسطورهها، افسانهها، متون شعري و ادبي و نيز روياها استخراج کرده است عبارتند از: کهن الگوي پير دانا که مظهر تفكر، بصيرت، دانايي و تيز بيني است، کهن الگوي قهرمان، کهن الگوي مادر، کهن الگوي دختري در بند و کهن الگوي حقه باز يا روباه.
ساختن اسطورهها، بازگو کردن و شنيدن آنها در ميان ملل همواره تا به امروز جرياني زنده و نيرومند بوده است. اگر همچون فويرباخ بگوييم اين امر، فرافکني ايدهآلهاي ذهني مردم بوده است، آنگاه درمييابيم گويي مردم ملل دنيا همواره منتظر ظهور يک انسان واقعي آرماني بودهاند. قطعا در تاريخ مواقعي پيش آمده است که اين انتظار به ميزاني برآمده است و فرد يا گروهي خاص، تا حدودي مجلاي حقيقي يک کهن الگو شدهاند. اما به راستي کدام موقعيت تاريخي را مي توان سراغ گرفت که برآورنده کامل انتظاراتي باشد که از ناخودآگاه جمعي انسانها سرچشمه ميگيرند؟ کسي که تاريخ کربلا را از ابتدا تا انتها با تامل بازخواني کرده است، پاسخ را درمييابد. نهضت حسين عليه السلام، انتظار ديرين بشر بوده است. او همان آرماني بوده است که مدتها در قالبهاي داستاني جستجويش ميکردهاند. انسانها با نقل اسطورهها و اعمال شخصيتهاي اسطورهاي، در واقع، به کربلا و شخصيتهاي والاي کربلا پل ميزدهاند. کمال ظلمت و دوري از انسانيت را در صحنه کربلا مي توان ديد (همان کهن الگوي شيطان) و در مقابلش، الگوي پير دانا که كهن الگوي بصيرت و دانايي است و الگوي قهرمان که با جانفشاني در صدد آزاد کردن انسانهاي اسير است. زينب سلام الله عليها، کهن الگوي مادر است، آنکه پس از عاشورا با کمري خم از داغهاي جانگداز، يک کاروان زن و کودک به اسارت رفته را مادري کرد و در سختترين شرايط از فرزندپروري بازنايستاد.
او مادري بود که چهل منزل در برابر خود، سر بريده و خونين برادر را ميديد، مادري که زخمهاي تازيانه را بر بدن خود ميخريد تا کودکان تازيانه نخورند، مادري که به رغم رنجهاي خويش، مرهم دل پر درد رباب، مادر شيرخواره شهيد مي شد ... مادري که کوه صبر بود، کوهي که بانگ رساي پيام کربلا در آن پيچيد و به همگان رسيد. کربلا، حتي کهن الگوي دختري در بند را هم بازنمايش داد، اما اين بار کاملا حقيقي و عيني نه در قالب افسانهها. سکينه و رقيه از جمله دختران دربند کربلا بودند. سکينه با جملاتي حزنآلود از پدري که مهياي شهادت شده است مي خواهد که آنها را به مدينه بازگرداند، اما پدر، يکه و تنها است و کاروان در چنگ دشمنان اسير است. رقيه در گوشه ويرانهاي در شام در حالي جان ميسپارد که سر بر سر بريده پدر مهربانش دارد، او كهن الگويي از مظلوميت است که هرگز چون او در تاريخ نيامده و هرگز نخواهد آمد.
در ادامه اين نوشتار، ميخواهيم نيم نگاهي سريع به اساطير و آرمانهاي ملل و اديان مختلف جهان بيفکنيم. نگاهمان از آن روي است که با کنار زدن جنبههاي اساطيري و تخيلي به رازهاي نهفته در اساطير نظر افکنيم. آنگاه به روشني درخواهيم يافت که کربلاي حسين
عليه السلام، برآورنده اين رازها در قالبي واقعي و عيني است. بنابر اين همه جهانيان بايد به قيام حسين عليه السلام ببالند و از آن درس بياموزند. حسين عليه السلام، وارث آدم و نوح بود، او وارث همه اديان و ملل است. حتي پيروان نحلههاي کافرکيش و منحرف نيز به اعتقاد من، از آن باب که انسانند، چيزي از آرمانها و کهن الگوها در حماسههاي خود دارند و حسين عليه السلام، وارث حقيقي همه کهن الگوهاي پاک است.
کربلا و ميراث يهود
يهود خود را قوم برگزيده اي ميدانند که خداوند با آنها عهدي بسته است. بر طبق اين عهد، آنان به فرامين شرعي الهي عمل مي کنند و خداوند نيز آنان را در سرزمين موعود جاي خواهد داد. بنابر اين عهد است که يکي از مهمترين مراسم مذهبي يهوديان، زيارت ديوار ندبه است. ديوار ندبه يا به عبري، «هاکُتِل هامعاراوي» در شهر بيت المقدس قرار دارد و به اعتقاد يهود، بخشي از معبد دوم يا ديوار بيروني معبد دوم بوده است و در هر حال، يادآور آوارگي آنان از شهر اورشليم و نابودي معبد اصلي آنها (هيکل سليمان) است. بر آنان واجب است با ديدن ديوار، گريبان چاک کنند و به ندبه و سوگواري بپردازند. در نزديک ديوار، بايد به احترام کفش از پاي بيرون آورند، سر بپوشانند و به نماز و نيايش بپردازند. کسي که 30 روز ديوار ندبه را نديده باشد پس از ديدن آن بايد اين جمله را بازگو کند: «معبد مقدس ما که شکوه ما بود و اجدادمان در آن، تو را اي خداوند ستايش ميکردند، در آتش سوخت و همه دلخوشي ما نابود شد» (احکام مسافران، اثر اپستاين، ص 70) .
اهميت معبد اورشليم براي يهوديان، به جهات متعددي است بالاخص آنکه اين معبد سمبل هويت قومي و ديني آنان بوده است. اندوه و زاري در پشت ديوار ندبه، نوعي نوستالژي است يعني درد فراق از اصل و موطن.
اين گريه هاي سوزناک، براي يهود، يادآور تعلقشان به قومي است که با خدا عهد بسته است. به شهادت تاريخ و منابع يهودي (و حتي عهد عتيق)، آوارگي يهود و نابودي معبدي که توسط بزرگمرداني همچون سليمان نبي و عزراي نبي ساخته يا بازسازي شده بود، نشاني از خشم خداوند از اعمال نابخردانه و تبهکارانه يهود بوده است. چون آنان عهد الهي را شکستند، خداوند نيز يونانيان و سپس روميان را بر آنها مسلط ساخت تا معبد را تخريب کنند و يهوديان را از اورشليم بيرون سازند.اين عشق و محبت قلبي که ميان فرد يهودي با معبد ويران شده برقرار است و در سوگواري و گريه، خود را نشان ميدهد، قاعدتا براي تثبيت ايمان و ترغيب به يهودي ماندن و همچون يک يهودي پارساي زيستن، بايد بسيار مؤثر باشد. بگذريم که دولت نامشروع اسرائيل، با عدول آشکار حتي از احکام همين دين تحريف شده يهودي، سيه رويي و ننگ را براي يهوديان به ارمغان آورده است (عملکرد اسرائيل کجا و اين جمله اپستاين کجا که مينويسد: «اساس همه اخلاقيات يهودي در مفهوم پاکي و تقدس فردي نهفته است» و تقدس فردي را شامل اين دستورهاي بزرگ ميداند که «انتقام مگير»، «دشمني مورز»، «بيگان
گان را دوست بدار» ... رجوع کنيد به کتاب يهوديت اپستاين ترجمه بهزاد سالکي، انتشارات انجمن حکمت و فلسفه ايران، ص 187).شيعيان حسين عليه السلام قرنهاست بر او مويه ميکنند. او شيئي بيجان همچون معبد نبود، او يک انسان بود، انساني کامل، او فراتر از يک معبد، تجسم همه فضايل و مکارم اخلاق بود، او قرآن ناطق بود، او از پيامبر و پيامبر از او بود (حسين مني و انا من حسين). فرياد غمگنانه براي يک ديوار، يهوديان را به مليت گرايي و قوميت پرستي سوق ميدهد و با نوعي انحصارطلبي بدانها خاطر نشان ميکند که فقط يهود، قوم خداست و هرکسي از نژاد يهود، تنها بهخاطر آنکه يهودي است بايد احکام خدا را نگاه دارند، اما ناله بر عزاي حسين عليه السلام، برعکس، تعصب قومي و ملي را فروميشکند و همه انسانهاي آزاده و جوانمرد را در شعار ظلم ستيزي متحد ميسازد. ديوار ندبه يهود، ابدا حس ترحمي را در ملتهاي غير يهودي برنمي انگيزد و آنها را در ندبه همراه نميکند، اما ماجراي کربلا با دل ارمنيها، زرتشتيها و حتي يهوديان، چه ميکند که آنها نيز در گريه، نذر کردن و طعام پختن، بي محابا شرکت ميکنند؟ کربلا مرزهاي تعصب ديني را در هم مي نوردد و قلب انسانهاي پاک را ميربايد. مهاتما گاندي که در 1930 يک راهپيمايي بسيار باشکوه و کم نظير با عنوان «راهپيمايي نمک» (سالت ساتيا گراها) را به راه انداخت و مسافت 388 کيلومتر را با تعداد زيادي از مردم پياده رفت تا حق توليد و فروش نمک را براي هند تثبيت کند (راهپيمايي که سهم مهمي در استقلال هند از انگلستان داشت)، اين راهپيمايي را الهام گرفته از مقاومت و ايستادگي امام حسين عليه السلام در برابر استبداد يزيد و قرباني کردن خود در اين راه اعلام کرد.
السلام عليک يا وارث آدم صفوه الله، السلام عليک يا وارث نوح
نبي الله، السلام عليک ...
مسعود آفروز مطلبی را با عنوان«پيشنهاد تروايي»در ستون سرمقاله روزنامه وطن امروز به چاپ رساند که در زیر میخوانید:براساس اخبار بهدست آمده از رسانههای آمریکایی- اسرائیلی از تیم مذاکرهکننده ایرانی در قالب مذاکرت ژنو خواسته شده است طی یک توافق موقت و 6 ماهه، غنیسازی 20 درصد را متوقف کنند، تعداد سانتریفیوژهای فعال را کاهش دهند و با تعداد کاهش یافته به غنیسازی 5/3 درصد ادامه دهند! همچنین ایران موظف است ادامه بهرهبرداری از رآکتور آب سنگین اراک را دنبال نکند، از نصب سانتریفیوژهای پیشرفته موسوم به IR-M2 صرفنظر کرده و طرف غربی در مقابل بدون آنکه تغییری در چارچوب و رویه تحریمها ایجاد کند، تنها بخشی از داراییهای مسدود شده ایران را آزاد کرده و محدودیتهای اعمال شده در پتروشیمی، خودرو، طلا و فلزات گرانبها را لغو کند.
چرا «شکلات سوئیسی»؟ما موظفیم به دور از هر گونه جدل و بحث سیاسی مبتنی بر منافع قومی – قبیلهای به صورت دقیق مشخص کنیم چرا چنین پیشنهادی را مشابه تعارف «شکلات سوئیسی» به ملت و دولت ایران در قبال طلب واگذاری دُرّ غلتان میدانیم. اکنون وقت کمکرسانی جدی فکری به تیم مذاکرهکننده کشورمان است.
الف- پیشکش اموال بلوکه: چرا اکنون؟!طی 3 دهه، جمهوری اسلامی ایران پاسخگوی دستکم 400 دعاوی مطرح شده از سوی آمریكا علیه كشورمان در دیوان داوری دعاوی ایران ـ آمریكا بوده است اما اكنون چند سالی است نوبت رسیدگی به دعاوی ایران علیه آمریكا رسیده، به علاوه دولت ایران دهها دادخواست علیه تحریمهای اتحادیه اروپا در دادگاه عدالت اروپایی به ثبت رسانده است. بهواسطه معرفی تیم حقوقی سهنفره جدید در دیوان دعاوی ایران و آمریکا در لاهه، روند پیروزیهای ایران در پروندههای بزرگ داوری میان ایران و آمریکا به نحو شگفتانگیزی افزایش یافته است. خصوصا در یک سال گذشته تیم وکلای کشورمان به واسطه تغییر روند طرح مباحث حقوقی، هیچ پروندهای در حوزه رفع محدودیتهای یکجانبه تجاری و دعاوی ایران و آمریکا را واگذار نکرده و نوار پیروزیهای ایران به لطف خداوند متعال قطع نشده است. در برخی موارد که اعتبارات نقدی ایران در خارج از کشور سالها بلوکه شده بود، با موفقیت در دعاوی مربوط به این پروندهها، نهتنها موفق شدهایم اصل پول را همراه با سود مدتی که داراییها بلوکه بوده پس بگیریم بلکه خسارت ناشی از بلوک زمانی داراییهای ایران نیز از طرف آمریکایی دریافت شده است اما مساله اصلی این است که براساس سیستم حقوقی کشورهای اروپایی و آمریکا ثبت هر رویه حقوقی در یک پرونده خاص موجب بازشدن مسیری برای موفقیت در موارد مشابه میشود.
به همین جهت است که بهطور مثال پس از موفقیت بانک ملت در رفع تحریمهای اتحادیه اروپا، احتمال صدمه دیدن جدی رویه تحریمها ایجاد شد. وکلای بانک ملت با استفاده از قانون رازداری – عدم صدور اجازه برای افشای اطلاعات محرمانه در دادگاه- موفق شدند اصل دعاوی وکلای دول اروپایی را زیر سوال ببرند.
به این ترتیب قانون مزیت نسبی که آمریکا به جهت برتری تجاری ذاتی خود در سیستم بینالملل مدعی اجرایش بود به سبب قوانین داخلی آمریکا و اروپا خدشهدار شده است. مجموعه گروه تجاریUSA ENGAGE یکی دیگر از گروههای اقتصادی بزرگی است که قوانین وضع شده توسط دستگاه سیاست خارجی آمریکا را علنا به مقابله طلبیده است. قدرت این لابی تجاری در کنگره و دولت آمریکا به اندازهای زیاد است که تاکنون موفق شده تحریمهای غذایی و دارویی علیه ایران را لغو کند. یو اس آ اینگیج و مجموعه شرکتهای نفتی عضو آن که رقم قابل توجه 770 بنگاه تجاری مهم آمریکا را شامل میشود از حامیان لابی صهیونیستی - آمریکایی صلح با ایران نیز به شمار میروند که در این راه از هیچ کوششی مضایقه نکردهاند. جالب توجه است که در این مجموعه تجاری بزرگ براساس سازوکاری داخلی، جریمه شرکتهای متخلف از قوانین وزارت خزانهداری آمریکا راسا پرداخت میشود. حال پیدا کنید ارتباط پرتقالفروشان ایرانی دربدر تشکیل اتاق بازرگانی ایران و آمریکا را با برخی لابیهای حاضر در وزارت خارجه و کنگره آمریکا که برای حضور شل و توتال بر سر سفره ایران گریبان چاک میدهند و جان کری را از بنگوریون شتابزده عازم ژنو میکنند!
همین تخلفات و کارچاقکنیهای سیستماتیک صورت گرفته در روند تحریمها در خاک آمریکا صدای اروپاییهای خسارت دیده از محدودیتهای یکجانبه را بلند کرده است. والاستریت ژورنال در این زمینه مینویسد: بهرغم تشدید تحریمها علیه ایران، صادرات کالا از آمریکا به ایران در نیمه نخست 2012 حدود 70 درصد افزایش یافته و این در حالی است که صادرات کالا از اتحادیه اروپا به تهران در حال کاهش است!
ب- دو مشکل بزرگ آمریکا: بیاعتباری در داخل و بیاعتباری در اروپا!دیوید کوهن، دستیار خزانهداری آمریکا در گفتوگو با رویترز در این زمینه اظهار داشت: نگرانی ما این است که اتحادیه اروپا در حفظ برخی مسؤولیتها دچار مشکل شده است. اشاره وی به شکسته شدن پی در پی قوانین اروپایی در دادگاههای رسمی رسیدگی به دعاوی ایران است که تحریمها و محدودیتهای تجاری براساس آن در اتحادیه اروپا اجرا میشود. پس آمریکاییها اکنون با دو خطر جدی در حوزه تحریمهای یکجانبه وضع شده توسط دولت ایالات متحده روبهرو هستند؛ اولین خطر در دادگاههای عالی بینالمللی همچون لاهه است که به واسطه هوشمندی طرف ایرانی دستکم 17 پرونده مهم را پشتسر هم به حریف واگذار کردهاند. به این ترتیب براساس رویه فعلی هم داراییهای ایران در آمریکا با سرعتی قابل قبول آزاد خواهد شد و هم راههای استناد به چنین قوانین ظالمانهای در سیستم حقوقی آمریکا بسته خواهد شد. البته بخشی از معضلات حقوقی قطعا قابل حل نخواهد بود چرا که اساس دادرسی آنها مبتنی بر استیفای حق نیست. همچون پرونده عدم واگذاری هواپیماهای F16 آمریکایی که پیش پرداخت خرید آنها در دوره پهلوی به این کشور پرداخت شده بود. با این حال واضح است که براساس پیشنویس مذاکرات ژنو بنا بر استرداد همه داراییهای ایران در آمریکا نیز نیست.
پس توصیه به مذاکرهکنندگان ایرانی برای پشت پا زدن به چنین پیشکش مزورانهای منطقی است. دومین خطری که آمریکا از آن میهراسد شکسته شدن قوانین پایهای است که محدودیتهای تجاری ایران در اتحادیه اروپا بر آن استوار است. به واسطه وجود تعارضات قانونی در خود سیستم حقوقی اروپا، احتمال لغو قانونی این مسیر در این منطقه مهم تجاری قویا وجود دارد. پس با در نظر گرفتن موارد مهمی همچون پیروزی هفت بانک و موسسه مهم ایرانی در دادگاه اتحادیه اروپا، سیستم مالی کشور از تعامل پولی ـ مالی با کل بانکهای سیستم مالی آمریکا بینیاز میشود چرا که احتمال شکسته شدن قوانین مبتنی بر تحریم سوئیفت با ادامه همین رویه حقوقی بسیار بالاست. هر چند به گفته سیف، رئیسکل بانک مرکزی روشهای جایگزین سوئیفت در سیستم بانکی ایران هم اکنون مورد استفاده قرار گرفته است.
احتمال تغییر قوانین اتحادیه اروپارویترز درخصوص احتمال وضع قوانین جدید به نفع تحریم ایران در اتحادیه اروپا میگوید: «در صورتی که اتحادیه اروپا بخواهد تحریمهای سنگینتری را علیه ایران اعمال کند، قطعا با مخالفتهایی از سوی پایتختهای اروپایی مواجه خواهد شد. برای مثال، صدها شرکت کوچک آلمانی در تجارت قانونی با ایران شرکت دارند که درآمدی 250 میلیون دلاری در هر ماه از آن آلمان میکند. به همین دلیل مخالفت برلین با اعمال تحریمهای بیشتر قابل پیشبینی خواهد بود. همچنین در حالی که بزرگترین قدرتهای نظامی اتحادیه اروپا یعنی انگلیس و فرانسه، نظام تحریمها علیه ایران را با قوت دنبال میکنند، برخی دیگر در اتحادیه اروپا ترجیح میدهند تحت نظارت ویژه، روابط تجاری خود را با ایران حفظ کنند و به همین دلیل تنشهایی بین کشورهای عضو این اتحادیه ایجاد شده است».
شیردال تروایی
پس مشخص شد ادامه رویه فعلی نه برای آمریکا ممکن است و نه اتحادیه اروپا تمایلی به حفظ شبکه تحریمها به قیمت زیر سوال رفتن سیستم حقوقی خود یا ایجاد درگیری درون گروهی میان اعضای کوچک و بزرگ دارد. ورود تیم مذاکرهکننده کشورمان به این بخش از رفع محدودیتها که هماکنون با علاقه از جانب بانکهایی همچون استاندارد چارترد انگلستان یا مجموعه اعضای لابی یواسآ اینگیج نقض میشود و مشتاقانه جریمه آن به علت حجم معاملات انجام شده با ایران به خزانهداری آمریکا مکررا پرداخت میشود یعنی امتیازدهی بر سر هیچ! شاید بد نباشد تیم مذاکرهکننده کشورمان توصیههای حقوقی «وطنامروز» را در کنار مقاله رفقای فعلیشان در موسسه لیختن اشتاین گذاشته و مروری بر مواضع آینده داشته باشند. مذاکرهکننده کاربلد به کم راضی نمیشود... بگذارید آمریکا زیر بار آخرین لافش بیآبرو شود. ما دعا میکنیم برای موفقیت «فرزندان انقلاب» در تشخیص نقشههای دشمن! اجرکم عندالله.
نگاهی می اندازیم به ستون سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد که مطلبی را با عنوان«سياستهاي اقتصادي مكمل توافق هستهاي»نوشته شده توسط دکتر پویا جبل عاملی به چاپ رساند:کاهش تنش در روابط بینالملل، بدون شک میتواند آثار مثبت اقتصادی داشته باشد؛ اما این امر اگرچه شرط لازم، اما ناکافی برای حل مشکلات اقتصادی و توسعه یافتگی است. تجارت قلب توسعه یافتگی است. کشورها با پیشرفت تکنولوژی و با تقویت سرعت ارتباطات، رفاه خود را از طریق تجارت افزایش دادهاند. این امر از همان ابتدای اختراع کشتیهای بخار تا امروز که اینترنت، روابط تجاری را تسهیل کرده، صدق میکند. کاهش تنش میتواند این قلب را زندهتر از گذشته کند، اما برای زندگی تنها قلب کافی نیست. متغیرهای بسیاری هستند که اقتصاد ایران را در دام عدمتوسعه یافتگی قرار دادهاند که وابستگی مستقیمی با تحولات دیپلماتیک ندارد. سیاستگذاران اقتصادی دولت باید در چنین فضای مساعدی به سوی مدیریت این متغیرها گام بردارند. در این راستا توجه به این مسائل قابلتوجه است:
نوسانات تورمی و سیاست پولی: آمار نشان میدهد که دربیش از 2 دهه گذشته نه تنها سطح تورم اقتصاد ایران بیشتر از میانگین تورم جهانی بوده، بلکه نوسانات تورمی نیز بیش از متوسط نوسانات جهانی بوده است. این امر نشان میدهد که سیاستهای پولی ما در مقایسه با ديگر کشورها در رسیدن به اهداف تورمی موفق نبوده است؛ زیرا نه تنها اقتصاد ایران تورمهای بالایی را تجربه کرده، بلکه سیاستهای تثبیتی نیز موفق نبوده است. البته از بانک مرکزی انتظار آن نمیرود با توجه به آنكه در قانونش چهار هدف حفظ ارزش پول، موازنه پرداختها، تسهیل مبادلات بازرگانی و رشد اقتصادی به طور توامان آمده است، بتواند به ثبات قیمتی هم دست یابد و جالب آنجا است که در قانون پولی و بانکی ما، این هدف اصلی تمام بانکهای مرکزی یعنی ثبات قیمتی به طور شفاف وارد نشده است. آیا میتوان از مسوولان بانک مرکزی انتظار داشت بتوانند تورم را در سطح ميانگين اقتصاد جهانی نگاه دارند؟ با این قانون پولی و بانکی دولت بهسادگي میتواند با بهانه گرفتن نسبت به هدف رشد اقتصادی، جلوی سیاستهای انقباضی بانک مرکزی را بگیرد و از نظر حقوقی و قانونی تکنوکراتهای بانک مرکزی حرفی برای گفتن نخواهند داشت.
یارانه و کسری بودجه: معضل یارانهها هنوز از اقتصاد ایران رخت بر نبسته است و اکنون وارد فاز جدیدی میشود که در آن هم یارانه نقدی هست، هم یارانه کالایی به علت پیشی گرفتن قیمتهای جهانی حاملهای انرژی و هم کسری بودجه ناشی از عدمتوازن بین درآمد ناشی از قانون هدفمندی و پرداخت یارانههای نقدی. ارگانهای دولتی که باید بودجه یارانه نقدی را تامین کنند، حساب شفافی ندارند و معلوم نیست که این عدمشفافیت تا به کجا میتواند ادامه یابد.از اینکه بگذریم کسری بودجه ساختاری دولت است که هم باید برای درآمدهای بیشتر فکری شود و هم بخش هزینهها تعدیل شود و نهادهایی که به اشکال مختلف از بودجه ارتزاق میکنند، مستقل از آن شوند.
رشد اقتصادی در سایه بازار: اگر دولت به انحصارهای خود خواسته، کسری بودجه و بینظمی مالی پایان دهد، فضا را برای افزون ساختن سرمایه مهیا کند و به اقتصاد بازار از طریق تضمین مالکیت و حقوق فردی امكان حركت دهد، رشد اقتصادی خود نمود مییابد، سرمایهگذار خارجی خود میآید و نیاز به آن نیست تا دست مرئی دولت برای افزایش رشد و اشتغال مداخله کند. نیاز نیست تا دولت هر بار بازاری را مورد هدف قرار دهد و با وامهای کم بهره خواهان رونق آن شود. رونق دولتی به زور نظارت میخواهد بروز کند و تاریخ نشان داده، هیچ گاه هم بروز نخواهد کرد. تنها لازم است تا شرایط محیطی را دولت آماده کند و با توجه به نشانههای امروز اگر قرار است زمانی این امر محقق شود، آن زمان، امروز است.
مطلبی که آذر مهاجر در ستون زاویه دید روزنامه جام جم با عنوان«کودکان آسیب دیده در انتظار قاب مناسب»به چاپ رساند به شرح زیر است:تعداد سریالهایی که درباره ناهنجاریهای کودکان و نوجوانان ساخته میشود، در میان انبوه سریالهای تلویزیونی چندان زیاد نیست. از مهمترین سریالهایی که در این باره در شبکههای مختلف تولید شده، میتوان به سریال «بچههای خیابان» به کارگردانی همایون اسعدیان، «رویای گنجشکها» ساخته راما قویدل، «دوران سرکشی» به کارگردان کمال تبریزی و البته سریال «همه بچههای ما» به کارگردانی تاجبخش فنائیان اشاره کرد که این روزها از شبکه دو پخش میشود.هر کدام از این سریالها از زوایهای متفاوت به مساله کودکان و نوجوانان بیسرپرست یا بدسرپرست پرداختهاست و همه آنها در کنار روایت ماجراهایی برآمده از واقعیت، تلاش کردهاند توجه مخاطبان تلویزیون را به این کودکان و مشکلات آنها جلب کنند و به اندازه یاد و خاطرهای که از هر کدام از این سریالها داریم، توانستهاست بر ما تاثیر بگذارد.
طبیعی است در میان انبوه سریالها و برنامههای مختلف تلویزیون، سریالهایی از این قبیل که به ناهنجاریها و معضلات میپردازد، برای تاثیرگذاری بر مخاطب و ماندگاری در ذهن او وظیفه دشوارتری بر دوش دارد. این آثار باید ناهنجاریها را به صورت واقعی و باورپذیر به نمایش بگذارد، در عین حال قواعد درام را برای ایجاد جذابیت رعایت کند و ضمن رعایت ملاحظات تلویزیون و مخاطبان عام، بیننده را چنان درگیر کند که از پای تلویزیون تکان نخورد.سریالهایی که معضلات و ناهنجاریها را طرح میکند و با هدف ایجاد حساسیت در جامعه ساخته میشود، سریالهای گذری و سرگرمکننده نیست که مخاطب بتواند همزمان با انجام کارهای مختلف آنها را تماشا کند. این سریالها باید بتواند مخاطب خود را درگیر کند و او را پای تلویزیون بنشاند.
ریتم، دکوپاژ و میزانسن در سریالهای اینچنینی اهمیت ویژهای دارد و لازم است تعلیقها در بهترین زمان ایجاد شود. این سریالها نیاز به اوج و فرود مناسب دارد تا مخاطب نه در دام لحظات نفسگیر گرفتار شود و نه ادامه سریال را به واسطه زنگ تفریحهای طولانی یا بیحساب رها کند.دکوپاژ درست و میزانسنهای مناسب با هر صحنه این امکان را به مخاطب میدهد که حس صحنه را دریافت کند و از اینرو با نمابندی مناسب میتوان مخاطب را پای سریالی که تلخیها و معضلات را به نمایش میگذارد، میخکوب کرد.تولید سریالهای تلویزیون درباره مسائل اجتماعی یکی از وظایف مهم تلویزیون است و باید انجام این وظیفه به کسانی سپرده شود که کارشان را خوب بلدند؛ زیرا بیتجربگی یا کمی اشتباه کافی است تا مخاطب نسبت به سریالهایی که معضلات اجتماعی را طرح میکند، شرطی شود و از همان ابتدا در مقابل تماشای چنین آثاری مقاومت کند.طرح ناهنجاریها و معضلات بویژه آسیبهای مربوط به کودکان در قالب سریال تلویزیونی نیازمند هوشمندی بسیار است وگرنه نهتنها به نتیجه موردنظر ختم نمیشود، بلکه ممکن است تاثیر معکوس نیز بهجا بگذارد.
«سياستمداران بيسياست»عنوانی است که روزنامه جمهوری اسلامی در ستون سرمقاله خود به چاپ رسانده است: وضعيت نامطلوب جهان كه دچار ناامني، جنگ و شرايط سخت اقتصادي است، از بيكفايتي سران حكومتها و سياستمداران كنوني ناشي شده است. شايد بتوان گفت معدودي از كشورها داراي حاكماني شايسته هستند ولي اكثر دولتها به ويژه در اروپا، آمريكا و جهان عرب زمامداران بيكفايتي دارند كه از سياست چيزي نميدانند و اهرمهاي حكومتي را به ابزارهائي براي بازي با ملتها و تلف كردن منابع انساني و طبيعي و ساير امكانات تبديل كردهاند.بارزترين موارد بيكفايتي زمامداران را ميتوان در آمريكا و اروپا مشاهده كرد كه دولتهاي خود را تحت نفوذ و فرمان صهيونيستها قرار دادهاند و حتي به قيمت بياعتبار ساختن خود و كشورهاي خود به دستورات آنها عمل ميكنند. حمايت بيچون و چرا از رژيم غاصب و اشغالگر فلسطين و جناياتي كه سران اين رژيم مرتكب ميشوند، يكي از سياهترين برگهاي كارنامه سران كشورهاي غربي است. در اين مقطع از تاريخ نيز تمام جنگافروزيها، جنايات و تجاوزاتي كه توسط غربيها در خاورميانه صورت ميگيرد با انگيزه حفاظت از موجوديت نامشروع رژيم صهيونيستي است.
عجيبتر اينكه سران كشورهاي غربي براي حفاظت از موجوديت نامشروع رژيم صهيونيستي حتي حاضر ميشوند منافع ملتهاي خود را قرباني كنند، اعتبار دولتهاي خود را زير سؤال ببرند، قوانين بينالمللي را زير پا بگذارند و حقوق بشر را ناديده بگيرند. اينكه صهيونيستها عليرغم داشتن زرادخانه اتمي با صدها كلاهك هستهاي از عضويت در آژانس بينالمللي انرژي اتمي معاف هستند و بازرسان آژانس حتي حق بازرسي از تأسيسات اتمي اين رژيم را ندارد، يك لكه ننگ بر پيشاني كشورهاي غربي است كه جمهوري اسلامي ايران را با اينكه ميدانند فعاليتهاي هستهاي صلح آميز دارد و اصلاً به طرف نظامي كردن آن نرفته، تحت فشار قرار ميدهند تا غنيسازي صلح آميز آن را نيز محدود كنند. آنهمه جنايت كه رژيم صهيونيستي عليه مردم فلسطين مرتكب ميشود را غربيها ناديده ميگيرند و هر روز براي كشورهائي كه حاضر نيستند تحت فرمان غرب باشند به اتهام نقض حقوق بشر پروندهسازي ميكنند.
اينها موضوعاتي هستند كه اعتبار كشورهاي غربي را زير سؤال برده و پوچ بودن ادعاهاي سران اين كشورها را به اثبات ميرسانند. اگر سران كشورهاي غربي افراد عاقل و با درايتي بودند حاضر نميشدند تمام حيثيت و اعتبار خود را خرج صهيونيستها كنند و خود را در افكار عمومي جهان زير سؤال ببرند.اين روزها موضوع مذاكرات ايران با گروه 1+5 در ژنو بر سر فعاليتهاي هستهاي ايران، كه توجه زيادي را در جهان به خود جلب كرده، دچار مشكلاتي است كه عمده آنها از نفوذ غربيها در دولتهاي غربي ناشي ميشود. بنيامين نتانياهو، نخستوزير رژيم صهيونيستي در صفحه توئيتر خود نوشته است: "اگر ميان ايران و گروه 1+5 توافق حاصل شود، اين يك معامله تاريخي در قرن حاضر خواهد بود."
همين جمله نخستوزير يك رژيم غاصب و نامشروع، سران كشورهاي غربي را در اينكه با ايران بر سر موضوعي كه حق ايران است به توافق برسند دچار ترديد كرده است. وزير خارجه فرانسه تحت تأثير همين فشار صهيونيستي گفته است: "نگرانيهاي اسرائيل و كشورهاي منطقه به دليل برنامههاي هستهاي ايران بايد مورد توجه قرار گيرد." اوباما رئيسجمهور آمريكا نيز با تأثيرپذيري از هياهوي سران رژيم صهيونيستي، با نخستوزير رژيم صهيونيستي مذاكره تلفني كرد و بعد از آن گفت: "آمريكا بر تعهد خود مبني بر ممانعت از دستيابي ايران به سلاح هستهاي تأكيد دارد." رئيسجمهور آمريكا علاوه بر اين، اعلام كرد حتي اگر بر سر فعاليتهاي هستهاي ايران توافقي صورت بگيرد، هر چند تحريمها بطور نسبي لغو خواهند شد ولي اصل تحريم پا برجا خواهد بود. وي همچنين از وجود تمام گزينهها بر سر ميز سخن گفت و تلاش كرد با اين سخنان تكراري و تهديدهاي نخ نما شده، نوعي فشار بر جمهوري اسلامي ايران وارد كند.
اينها نمونههاي روشني از بيكفايتي سران حكومتهاي غربي است كه در تصميم گيريها و اظهاراتشان ظاهر ميشود. با اينكه رهبر ايران فتواي شرعي به حرام بودن سلاح اتمي دادهاند و توليد و استفاده از اين سلاح را قبول ندارند و مسئولان ايراني در ردههاي مختلف درباره اين فتوا سخن گفتهاند و با صراحت اعلام كردهاند كه ايران خود را به رعايت اين فتوا متعهد ميداند و هرگز به سوي ساخت سلاح اتمي نخواهد رفت، با اين حال سران كشورهاي اروپائي و آمريكا اعلام ميكنند كه نگران ساخت سلاح اتمي توسط ايران هستند و اعتراف ميكنند كه اين نگراني از سران رژيم صهيونيستي به آنها منتقل شده و آنها تلاش ميكنند اين نگراني صهيونيستها را در مذاكرات با ايران مورد نظر قرار دهند!
اين اظهارات، به روشني نشان ميدهند سران كشورهاي غربي از چنان ارادهاي برخوردار نيستند كه با تكيه بر واقعيتها به تصميم برسند و همواره فشارهاي صهيونيستها عامل اصلي تصميم سازي براي آنهاست. اين، يعني بيكفايتي و بيسياستي كساني كه در رأس حكومت كشورهاي بزرگ غربي قرار دارند و خود را رهبران بزرگ جهان قلمداد ميكنند. مشكلات كنوني جهان نيز از همين بيكفايتيها ناشي ميشود.سران آمريكا و كشورهاي اروپائي بايد از فرصتي كه ملت ايران با روي كار آوردن دولت اعتدال فراهم آورده و منطق را جايگزين برخوردهاي افراطي كرده حداكثر بهرهبرداري را به عمل آورند و به منازعات بيمبنائي كه فقط بر ادعاهاي واهي صهيونيستها و مجاري اطلاعاتي فرصت طلب مبتني است خاتمه دهند.
طرف ايراني با استدلالهاي روشن و منطقي براي طرف مقابل اين واقعيت را به اثبات رسانده كه ايران فقط در چارچوب مقررات آژانس بينالمللي انرژي اتمي عمل ميكند و از قوانين بينالمللي در فعاليتهاي هستهاي فراتر نميرود. پذيرش اين منطق، امري كاملاً طبيعي است و كارشناسان غربي نيز اين منطق را پذيرفتهاند ولي سران غرب، از اراده لازم براي بياعتنائي به وسوسههاي صهيونيستها برخوردار نيستند و تصميمگيري را به آينده موكول ميكنند. اينكه بعضي محافل سياسي در غرب خبر دادهاند "به دليل پيش آمدن موانع غيرمنتظره در مذاكرات ژنو به احتمال زياد ادامه اين گفتگو به هفته آينده موكول ميشود" نشان ميدهد صهيونيستها بار ديگر بر اراده سران كشورهاي غربي تأثير گذاشتهاند. غربيها براي حفظ اعتبار خود هم كه شده بايد قدري سياست ورزي كنند و خود را از يوغ سياست صهيونيستها نجات دهند.
روزنامه تهران امروز ستون یادداشت اول سرمقاله روز یکشنبه خود را به مطلبی تحت عنوان«گام اول برداشته شده است»به قلم دکتر حجت کاظمی اختصاص داد: مذاكرات سه روزه ژنو از چنان تحرك و پوياييای برخوردار بوده كه باعث جلب توجه همگان درخصوص ابعاد و نتايج اين نشست احتمالا تاريخي شده است.جديت مذاكرات آنجايي آشكار شد كه وزراي خارجه 5 کشور از 6 كشور طرف مذاكره با ايران،يكي بعد از ديگري راهي ژنو شدند تا به يكباره سطح مذاكرات از سطح مديران كل به سطح بالاتري ارتقا يابد.حضور غيربرنامهريزي شده همه طرفهاي درگير در ژنو،تنوع جلسات و رايزنيها و طولاني بودن آنها(بهويژه نشست شنبه شب ظريف،كري و اشتون) همگي شواهدي مهم بر تحولي بزرگ در پرونده هستهاي است.اوج ماجرا آنجا بود كه روز شنبه اعلام شد كه در لا به لاي نشست ها؛ وزراي خارجه حاضر در ژنو در حال رايزني با پايتختهاي خود هستند.با عنايت به اينكه تاكنون خبري درخصوص محتواي مذاكرات و نتايج احتمالي منتشر نشده و هر آنچه وجود دارد گمانهزنيهاي غيررسمي است؛ميتوان به دو نكته به عنوان يك ارزيابي اوليه درخصوص اين مذاكرات اشاره كرد:
چنانچه از اخبار بر ميآيد محور اصلي نشست حول حركت به سوي تنظيم توافقنامهاي است كه قرار است علاوه بر ترسيم چارچوب كلي گامهاي مورد نياز براي حل نهايي مسئله هستهاي ايران؛در مهمترين بخش خود حاوي بندهايي درخصوص بده بستانهاي ميان طرفين به عنوان گام اول اعتمادساز باشد. بنابراين مسئله آن است که دو طرف مذاكره چه گامهايي را براي برآوردن درخواستهاي طرف مقابل بردارند.در خواستهاي اصلي ايران مشخص است:به رسميت شناخته شدن حق غنيسازي و لغو حداكثري تحريمهاي يكجانبهو چندجانبه.درخواستهاي غرب نيز طيف متنوعي را شامل ميشود.مطابق تحليل موسسه معتبر علوم و امنيت بينالملل؛تقاضاي غرب به صورت كلي محدود ساختن روند فزاينده سرعت و سطح غنيسازي جمهوري اسلامي ايران بهويژه غنيسازي 20درصدي،كنترل، محدودسازي تعداد سانتريفيوژهاي نصب شده و نيز موضوع افزايش نظارت بينالمللي بر فرايند غنيسازي است.طبيعي است كه هر يك از طرفين تلاش ميكنند كه كمترين امتياز را داده و بيشترين امتياز را دريافت كنند.وقتي طرفين از روند مثبت مذاكرات در عين دشواري و حصول توافق سخن ميگويند در حقيقت از اختلافنظرهاي خود پيرامون دادهها و ستاندهها سخن ميگويند.
بعد از چندين سال عدم پيشرفت محسوس در مذاكرات هستهاي؛ روند جاري گام مهمي تلقي ميشود.بن بست و تعليق در مذاكرات شكسته شده و همه زمينهها براي حصول توافقهاي مهمي فراهم شده است.عدهاي در داخل كشور نگرانيهايي درخصوص مفاد توافقنامه دارند؛ ولي چنانكه ناظران غربي و چهرههاي بيطرف عنوان كرده اند؛ ايران ضمن حفظ روند غنيسازي، محدوديتهايي بر سرعت،سطح و حجم غنيسازي خود اعمال خواهد كرد و نظارت داوطلبانه بيشتري را خواهد پذيرفت و درمقابل امتيازهايي در حوزه تحريمها دريافت خواهد كرد.
نكته مهم و اساسي در توافقهاي احتمالي آن است كه ايران محدوديتي بازگشت ناپذير بر تواناييهاي خود نخواهد پذيرفت، ضمن آنكه طرف مقابل نيز حاضر نيست تحريمها را به گونهاي بازگشت ناپذير لغو كند.اين بده و بستان به عنوان گام اول براي طرفين قابل قبول است و ميتواند بستر مناسبي براي گامهاي بعدي باشد.به عبارت بهتر دو طرف محدوديتهايي بازگشتپذير بر ابزارها و تواناييهاي خود اعمال خواهند كرد و مذاكرات را ادامه خواهند داد تا به يك توافق نهايي دست يابند.طبعا در مسير پيش رو امكان راستي آزمايي فعاليتها و اقدامات طرف مقابل وجود دارد و بر حسب نتايج حاصله امكان تجديدنظر در محدوديتهاي اعمال شده وجود دارد.بهرغم انتقادهايي كه حاميان ديدگاههاي حداكثري بر چنين توافقهايي وارد ميكنند؛ اين توافق به عنوان گام اول در شرايط بياعتمادي شديد جاري قابل قبول است و بايد مورد حمايت قرار گيرد.
ستون یادداشت روزنامه حمایت را مرور میکنیم که نوشته ای را با عنوان«توان اثبات حق مکمل توان صیانت از حق»به چاپ رساند: این روزها همه توجهات در اقصی نقاط جهان به ژنو است .صرف نظر از اینکه آیا تفاهمنامه مشترک دو طرف در این مذاکرات نهایی میشود یا اینکه به دور بعدی مذاکرات موکول خواهد شد، تا همین جای کار آنچه به وقوع پیوسته از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. از این رو در یادداشت امروز چند نکته در این خصوص تقدیم میشود با این امید که مفید واقع شود.نکته اول اینکه این مذاکرات و گفتوگوها نشان داد که توان صیانت از حق و دفاع در مقابل متجاوزان مختلف امری جداگانه از توان اثبات حق است. به عبارت دیگر، اگرچه توسعه توان دفاعی و نظامی کشور و تقویت روحیه مقاومت و ایستادگی در مقابل انواع تجاوزات احتمالی اموری هستند که در کلیت توان ملی برای صیانت از حقوق ملت ایران ضرورت دارد و الحمدلله در جریان جنگ تحمیلی با سربلندی از آن بیرون آمدهایم و پس از جنگ نیز از آن غافل نبودهایم اما به تنهایی کافی نیست چرا که باید در عرصه اثبات حق و تببین منطقی و حقوقی و بینالمللی آن و مدیریت و چانهزنیهای رایج جهانی نیز مسلط بود و به صورت روزافزون این امر را تقویت کرد به نحوی که هم ظرفیتهای مختلف مجامع جهانی را بهدرستی بشناسیم و هم اینکه بدانیم دقیقا در هر یک از عرصههای جهانی به چه طریقی باید حق را به اثبات رساند .
بخش اخیر از پیچیدگیها و ظرافتهایی برخوردار است که اگر دائما در این حیطه نیرو تربیت نشود چه بسا ممکن است با کمبود افراد شایسته مواجه شویم یا با ذهنیت حل مسائل محلی و ادبیات داخلی خواسته باشیم امور بینالمللی را حلوفصل کنیم حال آنکه اقتضائات صحنه جهانی برای اثبات حق و رفع اختلافات احتمالی به کلی متفاوت است. اگر قرار باشد در قالب مثالی این حقیقت را ملموستر ساخت میتوان خاطرنشان کرد که داخل کشور صدها وکیل داریم که میتوانند در مراجع قضایی داخلی حق را پیگیری و به اثبات رسانند و مانع تضییع حقوق شوند اما تعداد بسیار محدودی هستند که توان وکالت بینالمللی را دارا باشند چرا که در عرصه جهانی دهها توانایی لازم است که اگر وکیل از آنها بیبهره باشد موفقیتی در روند اثبات حق حاصل نمیشود. از جمله این نیازها، تسلط بر زبان خارجی، تسلط بر قواعد حقوقی قابل اعمال بر موضوع مطروحه در سطح فراملی، آشنایی با رویههای جاری در قبال هر مورد، آشنایی با راههای میانبر در جهت اثبات حق، تسلط بر فضاسازیهای انحرافی برای انحراف در مسیر اجرای عدالت است.
خوشبختانه در مذاکرات اخیر هستهای در ژنو، توانایی ایرانی در عرصه اثبات حق نیز خود را به جهانیان نشان داد و مشخص کرد که ما هیچ کمبودی در مقایسه با کشورهای دیگر نداریم بلکه در این راستا از بسیاری از کشورهای دیگر نیز جلوترهستیم.نکته دوم در روند اثبات حق این است که نمیتوان متصور شد که فردی در عرصه جهانی برای اثبات حق اقدام کند ولی پشت جبهه او در داخل کشورش هماهنگ و یکصدا نباشد و در این حال فرد مزبور موفق از کار در آید.این مهم در مذاکرات اخیر هستهای در ژنو از طریق بیانات رهبر معظم انقلاب قبل از هر دور مذاکرات تامین شد. در روزهای اخیر اگر تذکرات رهبری نبود برخی افراد وگروههای بیتوجه به منافع ملی درصدد بودند تا انواع تخریبها را ضد تیم مذاکرهکننده شکل دهند.
این افراد غافل بودند که نمایندگان کشورمان در حال اثبات حق ملی ایران در عرصه جهانی هستند و به شدت نیازمند پشتوانه ملی. خوشبختانه قاطبه مردم ایران با درک ضرورت حمایت ملی از نمایندگان خود در عرصه جهانی، نهایت حمایت و پشتیبانی را تاکنون از کارگزاران خود به عمل آوردهاند که جای شکرگزاری دارد.نکته سوم قضایای اخیر در ژنو این بود که نشان داد چگونه برخی از دولتهای به ظاهر اسلامی بدتر از غیر مسلمانان هستند و به جای اینکه از حق دفاع کنند و خوشحال باشند که یک دولت اسلامی توانسته است در فرایند اثبات حقوق طبیعی و مشروع خود موفق عمل کند، دائما منافقانه تلاش دارند تا موفقیتهای بهدستآمده تقلیل یابند.در همین راستا رژیم نامشروع و غاصب صهیونیستی نیز از هر گونه عملکرد سوء در مسیر به بنبست رسیدن مذاکرات ژنو فروگذاری نکرد ولی جالب است که هیچ غلطی نتوانست مرتکب شود و فرایندهای اثبات حق به خوبی توسط تیم ایرانی مدیریت شد تا افرادی همانند نتانیاهو از کینه و بغض آن گونه سرو صدا راه بیندازند که یک شبکه تلویزیونی خود رژیم صهیونیستی رفتار نخستوزیر رژیم یاد شده را به سگی تشبیه کند که پشت در مذاکرات دائما پارس میکند و...
نکته چهارم برگرفته از تحولات چند روزه اخیر این است که مسیر اثبات حق نیازمند صبوری و متانت و پختگی و درایت است. بر همین اساس جا دارد از رهبر معظم انقلاب قدردانی کرد که با بیانات اخیر خود اجازه ندادند برخی محافل که صبوری مورد نیاز برای موفقیت و درایت و هوشمندی این عرصه را هدف قرار داده بودند، در چنین فضایی با ترویج هوچیگری بتوانند در مناسبات سیاسی داخلی ماهی بگیرند
سخن آخر اینکه با همه موفقیتهای اخیر در عرصه پیشبرد فرایندهای اثبات حق ، هنوز در اول راهیم و نباید فراموش کنیم که به عنوان یک ملت آرمانخواه حقهای متعددی را باید در سطح جهانی و با وجود همه ساختارهای ناعادلانه به اثبات رسانیم پس لازم است خود را توانمندتر سازیم و همدلی وهمبستگی ملی در این مسیر را هر روزه توسعه بخشیم.
و در آخر،احمد علی فولاد پور در مقاله ای با عنوان«حسين(ع) شهيد صلح» در ستون سرمقاله روزنامه مردم سالاری ضمن ستودن امان حسین و اشاره به این مطلب که حسین(ع)جنگ جنگ طلب و ستیزه جو نبوده و جنگ را به او تحمیل کردند این چنین نوشت:در اوج جهالت عهد جاهليت عرب باديهنشين که خشونت و جنگ و قتل و غارت لازمه ادامه حياتشان بود و مردم با دستخود و بدون خوف و آزادانه دختر بچههاي معصوم خود را زنده زنده زيرخاک ميکردند و ميکشتند، حضرت نبياکرم محمدبن عبدالله (ص) از سوي پروردگار احديت براي هدايت بشريت مبعوث شدند البته با کتاب آسماني «قرآن» که تمام اصول اصلي و فرعي دين مبين اسلام در همين قرآن مستتر مثبوت است؛ قرآني که با «رحمانيت» و بخشندگي مهرورزي و گذشت و بزرگواري «فرستنده»اش يعني حضرت باريتعالي شروع ميشود و اين «بسمالله» و رحمانيت خدا در آغاز هر سورهاي ميدرخشد و مقام بخشندگي و مهرباني خدا را بر مردم گوشزد مينمايد! و شخصيتي که اين قرآن سر تا پا حکمت به وي نازل گرديده، مشهورترين لقب و کنيهاش «امين» بودن و «اخلاق» خوش و نيکوي اوست که «خلق او عظيم» بود و پيامبر رحمت ناميده شدهاند، صبر و بردباري و گذشت و رحمت پيامبر عظيمالشان اسلام در مقابل حتي مخالفينش معروف و مشهور است.
بيست و سه سال پس از بعثت، پيامبر از دنيا رفت و رحلت فرمود و پس از آن، عادتگران به اخلاق و سنت عهد جاهليت بعد از رحلت پيامبر، عملا به سيره و اخلاق و روال جاهليت قبل از اسلام برگشتند نتيجه اين شد که مومنترين متقي و عالمترين ومردترين شخصيت پرورش يافته در جوار رسول خدا را بعمد و جبر، خانهنشين کردند! به مرور ستم و تعدي بر مردم به وسيله حکام آغاز گرديد، لباس و مسکن و خورد و خوراک خلفا و واليان و دشنهداران عملا متفاوت از رعايا گرديد!، اولين قصرسازي به سبک شاهان ساساني را مزورترين و پرحيلهترين خليفه «معاويه» به نام قصر سبز دمشق در سوريه فعلي بنا نهاد! شلاق و تحقير و زور جاي رافت اسلامي را که پيامبر(ص) مروج آن بود، اشغال کرد، جنگ و خشونت و کوبيدن ديگرانديشان به قول امروز، رواج پيدا کرد!
صلح امام حسن(ع) نقشه پليد سفيانيان را نقش برآب کرد! و اين آغاز «استراتژيک» واقعي غاصبان حکام خلافت بعد از رحلت پيامبر اسلام(ص) بود: که«با صلح و آرامش و بدون اختلاف» نميتوان حکومت کرد و بر مردم ستم روا داشت و گرفتن ماهيهاي ستمگرانه در آبهاي زلال صلح ممکن نيست و به همين جهت بود که بنياميه هميشه سعي در گلآلود کردن آبها داشتند که با روش مستبدين و جباران تاريخ از آب آلوده ماهي کامراني و نفسپرستي را گرفته باشند! و اين است جان کلام، حسين(ع) در چنين شرايطي با فرزند جاهل و جوان معاويه«يزيد» و يزيديان«بيعت» نميکند! «ترک مدينه» و کنده شدن امام حسين(ع) از مدينه يعني از زادگاه خويش که مرکز سياسي و اقتصادي مسلمين نيز بود به همين جهت است که«جنگ» و ستيزي بين مسلمين و جامعه تازه پاگرفته اسلامي رخ ندهد!.
حسين(ع) با زن و فرزندان خود در واقع جلاي وطن کرد و به سوي شهر«امن الهي» مکه معظمه رفت، يعني پرهيز از «جنگ و خشونت» که شايد به مرور زمان مردم خود بيدار شده و سره را از ناسره تشخيص دهند و تفاوت حکومت فاسقان و فاسدان را با حکومت اهل تقوا و عدالت و حجت بدانند و عليه حکومت استبدادي يزيدي به پا خيزند!، اما ديديم که آنگونه نشد مردم بيسواد و گرسنه و سردمداران دستاندرکار گروه سفياني متحد شدند و بيش از يکصدهزار قشون خنجر و شمشير به دست با گرفتن«جيره» از حکومت بنياميه جهت کشتن بهترين و پاکترين و عالمترين انسان آن عصر يعني فرزند علي و زهرا، حسين عليهالسلام، راهي کوفه و کربلا شدند.حسين(ع) با حرکت خويش، به ما فهماندهاند که بيعت و تسليم به يک سيستم و حکومت استبدادي اولا در شان هيچ انسان آزادهاي نيست، دوما بيعت با ظالم مساوي است با تبديل شدن تسليمشدگان به عملههاي زور و ستم و شريک جرم شدن با ظالمان!